حیوا نا ت بیچاره و خود خواهی بشر

به نظر من  مهرورزی به حیوانات  و به طور کلی  موجودات زنده ، یکی از بزرگترین درس هایی است که از مردم خوب کشورهای اسکاندیناوی می توان آموخت.
پاییز 1989  در سوئد و در کمپ پناهندگان "هوفورش"، معلم زبانی داشتیم  به نام خانم "ماگان"، که یکی دوماهی به همراه دیگر پناهندگان برای یادگیری زبان به کلاسش می رفتیم و در پایان کارهم  ما را به منزل زیبایش  در آن نزدیکی  دعوت کرد و از ما پذیرایی نمود. یک روز سرو کله زنبورسر حال و قبراقی در کلاس پیدا می شود که با مانورهای خود موجب ترس دخترخانم های کلاس می گردد. یکی دوتا از هموطنان و یک عراقی با کتاب و دفتر قصد جانش می کنند که خانم ماگان آن ها را به آرامش دعوت می کند ، پنچره را می گشاید و دقایقی بعد زنبور آزادی خود دوباره باز می یابد.سپس از فرصت استفاده می کند و به نحوی که ما متوجه شویم ، با استفاده از همان لغاتی که آموخته بودیم و در صورت لزوم انگلیسی ، یکی از بزرگترین درس های زندگی را به من  و هم کلاسی هایم می آموزد : "زندگی کن و بگذار تا دیگر موجودات هم زندگی کنند!".
همیشه در مرور این خاطره و نتیجه گیری از آن که : "همه موجودات حق حیات دارند و این حق را باید مراعات کرد" ، به این فکر فرو می روم که چرا من تا آن روز متوجه چنین منطق ساده و روشنی  نشده بودم؟
البته ناگفته نماند که این اصل مرا به یک تناقض فلسفی نیز دچار کرده است . مثلا اگر نیمه شب به وزوز پشه ای مزاحم بیدار شوم ، مابقی شب را باید به این بیندیشم که :- آیا" مرز" مجازی هم برای نابوکردن جنبنده ای وجود دارد یا نه ؟ - ما  "اشرف" مخلوقات ، چه گلی به جمال روند تکامل جهان زده ایم که حق داریم همین " مرز" را هم  به دلخواه خود تعریف کنیم ؟ -" تکامل" اصلا یعنی چه و در این بی انتها عالم هستی، چه سمت و سویی دارد؟- بدون شناخت دقیق عالم هم که " سمت و سو " و بقیه این فلسفه بافی ها ، حرف مفت است. و این فکر مرا با خود تا "بیگ بنگ" می برد .- اصلا این "راز" جهان هستی بر می گردد به "ذرات بنیادین" و "ریسمان"ها که می گویند در مقابل اتم به اندازه درختی است در برابر منظومه شمسی باشد ، - پس این بشری که هنوز اتم را هم ندیده  و فقط از روی خواصش به  ساختمان آن پی برده است، کی میتواند این "راز" هستی را برملا کند. گیریم به این راز هم پی برد، کاری که قرار است این" برخورد دهنده هادرون"، که مشغول بازسازی شرایط پیدایش جهان  در چند هزارم ثانیه است ، تا حدودی انجام دهد، مشکل من با این پشه که هنوز حل نمی شود .هیچ دورنمایی برای متقاعد کردن خود به داشتن حق گرفتن جان این موجود ریز  وجود ندارد الا آن که برگردم به آغوش مذهب عزیزکه حیوانات بزرگ و کوچک که هیچ ، آدمیزاد را هم بی دغدغه خاطر و فی سبیل الله ذبح کردن می آموزد. -خوب آقا ما نیستیم ولی آیا حد وسطی هم وجود دارد؟ بعد یادم می افتد که این حد وسط هم همیشه کلاه شرعی برای نادانی های بشر بوده است . - پس چه باید کرد؟- باید فرمولی قابل قبول پیدا کرد .-خوب تا آن وقت که نمی شود این پشه بیخ گوشم وز وز کند و دماغم را نیش بزند. پس بگذار فعلا تا کشف فرمول دخلش را بیاورم .- نه بابا حالا که صبح شده .ولش کن و دستت را به خون آلوده مکن ! - فردا شب چی ؟ اگر فردا هم خوابم را حرام کرد چکار کنم؟ - شاید تا فردا شب پاسخ این معمارا یافته باشی.
اکنون سال هاست که دنبال پاسخم و این داستان به گمانم تا رفع تناقضات فلسفی انسان در ارتباطش با طبیعت، ادامه خواهد داشت.
این روده درازی برای آن بود که در بین "کلیپ های خنده دار"  که این روزها دوستان با ایمیل ردو بدل می کنند، دو ویدئوکلیپ از آزار دادن مظلوم ترین موجود روی کره خاک ، یعنی "الاغ" به دستم رسید. اولی زورآزمایی یک "پهلوان " هم وطن بود با یک خر لاغر و ضعیف که با " فن " جودو این حیوان بیچاره را چند بار به زمین می کوبد و دیگری الا کلنگ بازی کردن چند هم وطن دیگر با این حیوان ، در وضعیتی رقت انگیز. به چشمان معصوم و بردبار این حیوان  در مقابل این "ملاطفت " ها که نگاه می کردم، از انسان بودن خودخجالت می کشیدم.
آیا واقعا می توان بدون دوست داشتن حیوانات ، انسان را دوست داشت؟
چگونه کسی می تواند  موجوداتی که از ما به لحاظ قوه دماغی ، ضعیف تر هستند واز این رو در طول تاریخ  یا خدمتگذار ما بوده اند و یا از جانب بشرنسلشان تهدید شده است را دوست نداشته باشد و با آنان ظالمانه برخورد کند، و مدعی شود که انسان را دوست می دارد؟ انسانی راکه بالقوه توان انجام هر جنایتی را دارد

"زندگی"، نام کوتاه غزلی است زیبا و عاشقانه ، که هر جانداری آن را به زبان خود می سراید. به جای خاموش کردن نغمه های زندگی، باید به آن گوش داد و لذت برد.
قصد من هم از این نوشته  و دیگر مطالب در وبلاگ ، دکلمه شعر زندگانی است به لهجه خودم. چنین خیال باطلی هم در سر ندارم که به کسی چیزی بیاموزم. در حالی که خود فقط تا همین لحظه به آن چه می گویم باور دارم و فردا را نمی دانم. 

و ایـــــــن هم داستان خرهایی که در لباس دیگران هم می بایست برای شادی آدم ها ایفای نقش کنند.

با " ها بل " به آسمان بنگریم !

اگربا این مباحث آشنایی ندارید، حتما تا آخر بخوانید و فیلم ها را ببینید. دنیایتان عوض خواهد شد!

از چشم "ها بل" به کهکشان ها بنگرید تا لحظاتی ، حقارت و پوچی روزمره گی را، با تمام وجود احساس کنید.
تلسکوپ Hubble "هابل" در سال 1990 ، به مدار زمین فرستاده شد وتوسط دانشمندان ESA(سازمان فضایی اروپا) و NASA ، به طور مشترک ، مورد بهره برداری قرار می گیرد. هابل هر نور قابل رویتی را در کهکشان ،تشخیص میدهد.تلسکوپ Spitzer اسپیتسر، در سال 2003 به فضا فرستاده شد . این دو تلسکوپ به همراه تلسکوپ" چاندرا"، گیرنده اشعه ایکس، و تلسکوپ "کامپتون"، گیرنده اشعه گاما، در برنامه ای با نام Great observatory program مشترکا به کاوش های کهکشانی مشغولند.
"هرشل " و "پلانک" نام دو تلسکوپ از سازمان فضایی اروپاست ، که از سال 2009 ، اولی به بررسی چگونگی تولد ستارگان و گالاکسی ها می پردازدو دومی به اسکن عالم ، تا مرز "بیگ بنگ" مشغول است و تا پایان سال 2012 ، تصویر نهایی خود را منتشر می کند.

آیا ما و زمین مان، منحصر به فرد هستیم؟ پاسخ این سوال را تلسکوپ"کپلر"،محصول ناسا از سال 2009 ، جستجو می کند. این تنها تلسکوپی است که با توانایی و به منظور کشف "سیارات" خارج از منظومه شمسی ، طراحی شده است. علی رغم تمام پیشرفت ها، هنوز برای بررسی سیارات ، که مانند ستارگان نوری از خود ندارند، بشر در ابتدای راه است.

اطلاعاتی مهم در مورد کائنات را، در این فیلم 5 دقیقه ای، با زیرنویس انگلیسی و آلمانی ، ببینید.

و بالاخره آنچه همه باید بدانند در انیمیشن انگلیــسی و آلمانـــــی ، پیدایش جهان با سناریو های فرضی آلترناتیو.

" ترور" ، در خدمت قدرت !

قدرت هاي بزرگ از سازمان هاي تروريستي براي پيشبردن اهداف خود استفاده مي كنند. يك سازمان تروريستي با شيوه عمل مشخص و اهدافي قابل پيش بيني ، از حاشيه امنيتي ضعيفي براي جلوگيري از نفوذ عوامل زبده سازمان های اطلاعاتی برخوردار است . با گشودن "در باغ سبز " و دريچه هايي به سوي آماج هاي دلفریب ، براحتي ميتوان گروه های تروریستی را به سمت خاصی هدایت کرد :
- مطالب زيادی تا کنون در باره احتمال برنامه ریزی عملیات تروریستی 11 سپتامبر، توسط سرويس های اطلاعاتی خود آمريکا نوشته شده و چندين فيلم مستند نيز در اين راستا به نمايش درآمده است. کتاب و فیلم "زیرو" اثر "جولیوتولیزا"، نماینده ایتالیایی پارلمان اروپا ، از جمله آنهاست.
اين شک و ترديدها عمدتا بر سه پايه استوار ميباشد:
1- همسويی اين عمليات تروريستی با طرح محرمانه دولت بوش در بدو روی کار آمدن برای حمله به عراق . خانم رايس زمانی که در سمت مشاور امنیت ملی دولت جرج بوش انجام وظیفه می کرد، در جلسه تحقیق کمیسیون خارجی سنا، به وجود اين طرح اعتراف کرد. اشغال عراق ولی واکنشی به " حملات تروريستی 11 سپتامبر" قلمداد شد.
2- امکانات فنی گسترده و دقيق بکار گرفته شده در اين عمليات .
3- اسناد و شواهد ، از جمله غيبت اسرائيلی ها در محل حادثه ، عدم انتشار اسامی کشته شدگان و ...
سکوت مقامات و کارشناسان رسمی کشورهای جهان هم نباید به عنوان دلیل باور آن ها به گزارشات منتشره از طرف آمریکایی ها ، تلقی شود . زیرا : 1- بيان حقايق و طرح دعاوی در جهان سياست تنها زمانی توجيه دارد که سودی از آن حاصل شودو در اين مورد جز کينه ابرقدرت آمریکا را به جان خريدن ، چيزی عايد کسی نخواهد شد .
2- مدعی می بايست توان آن را داشته باشد که ادعای خود را در مراجع ذی صلاح اثبات کند. در این صورت یا ارگان های اطلاعاتی آمريکا رابايد وادار به همکاری کرد، مانند مورد ليبی در جريان سقوط هواپيما در " لاکربی" ،که هيچ کشوری توان و جسارت چنين کاری را ندارد؛ يا آن که اين ارگان ها خود داوطلبانه در اين زمينه همکاری کنند. اين نيز ممکن نيست . زيرا هیچ سازمانی علیه آنچه خود کرده است ، شهادت نخواهد داد
احمدی نژاد،البته دوبار تا کنون ، در اوج بحران روابط با آمریکا ، 11 سپتامبر را زیر سوال برده است: بار اول ،فروردین 87 در سفرش به نیویورک، و بار دوم ، 23 فروردین امسال ، با ارسال نامه ای به دبیر کل سازمان ملل .
در جهان دو قطبی دهه های گذشته دو ابر قدرت توان و انگيزه رو کردن دست حريف در صورت لزوم را داشتند. در حال حاضر تنها اختلافات درونی خود سياستمداران آمريکايی است که گاه و بيگاه حقايقی را بر ملا ميکند. گزارش قديمی زير نيزدر باره حوادث 11 سپتامبر ، گویای همین امر است:
« اكنون فاش شده است كه سه فردي كه در 11 سپتامبر اقدام به هواپيما ربايي كردند ، دست كم 20 ماه بود كه تحت نظر سازمان اطلاعات مركزي آمريكا ، سيا ، قرار داشتند.بر اساس اسناد فاش شده ، يك مامور دفتر تحقيقات فدرال ، اف بي آي ، يك ماه پيش از حملات تصميم داشت كه يكي از اين هواپيما ربايان را تعقيب كند ، ولي با پيشنهاد وي موافقت نشد. اين مامور كه نامش فاش نشده ، در يك نامه الكترونيكي به سر پرست خود در آن زمان هشدار داد : كسي جان خود را از دست خواهد داد و مردم نميدانند كه چرا ما اقدام موثري انجام نداديم .» بي بي سي . 21.9.2002 ( بی بی سی ، این مطلب را از آرشیو خود حذف کرده است. ولی من همان زمان عکسی از آن صفحه گرفتم که در وبلاگم دیده می شود).

گزارش مذکور اين گمان را تقويت می کند که " سيا " با زير نظر داشتن افرادی که قصد انجام عمليات تروريستی در خاک آمريکا را داشتند و با تزريق اطلاعات مشخصی به داخلشان از طريق افراد نفوذی و يا رساندن اطلاعات بصورت غير مستقيم، آن ها را به سمت و سوی طرح های مورد نظر خود هدايت کرده است. در اين صورت سازماندهی باقی ماجرا برای سيا کار دشواری نميتوانست باشد: تروریست ها خوشحال از بدست آوردن موقعیت خوب برای هواپیما ربایی و حرکت اتوماتیک هواپیما ها، خارج از کنترل آنان و خلبان به سمت هدف .
– مثال دیگر ، نقش اسرائیل در شکل گیری اولیه سازمان حماس است که با دوهدف مشخص صورت گرفت: اول ، تضعیف سازمان آزادیبخش فلسطین و یاسر عرفات؛ دوم ،امکان تشویق و کنترل غیرمستقیم یک سازمان دشمن به انجام عملیات تروریستی علیه شهروندان خود اسرائیل، زمانی که این کشور به بهانه و مستمسکی برای توجیه اقدامات نظامیش ، نیاز دارد.
– ماهیت حامیان و موسسان القاعده و طالبان هم بر کسی پوشیده نیست. آمریکایی ها با یکی دو نفر نفوذی هم دررهبری این سازمان ، می توانند آن هارا هرزمان که بخواهند ، به سمت عملیات مورد علاقه خود جلب کنند. مسلما چنین سازمانی، از هیچ اقدام تروریستی کور هم، علیه" دشمنانش "، امتناع نخواهد کرد و کاری با این ندارد که سازمان های جاسوسی خود این قدرت ها طعمه را در مسیرش قرارمی دهند.( روباه دید دنبه در سبزه زار و می گفت: هرگز که دید دنبه بی دام در گیاهش؟/ وان گرگ از حریصی در دنبه چون نمک شد/از دام بی خبر بد آن خاطر تباهش). احمدی نژاد در کنفرانس مطبوعاتی نیویورک، در حاشیه کنفرانس بررسی پیمان "ان.پی.تی"، گفت: ما شنیده ایم که "بن لادن"، در واشنگتن است.
- از طرف دیگر، در کشور خودمان و در دوره ای خاص ، بسیار محتمل است که سازمان هاي امنيتي ج.ا با كنترل نامحسوس خانه هاي تيمي مجاهدين خلق ونفوذ دادن توابين و تزريق عناصر خودي ميان آن ها ، با سوء استفاده از گرايشات تروريستي آنان ،بسياري از مزاحمين درون حاكميت را، تحت نام مجاهدين خلق، در حقیقت ، خود به قتل رسانده باشد. طبيعي است كه در این حالت ، نقشه آنگونه تنطيم ميشود كه شليك توسط عنصري غير نفوذي صورت گيرد تا بتوان او را براي خالي نبودن عریضه، دستگیر و اعدام کرد. جالب آنجاست که طبق شواهد، این سازمان های اطلاعاتی، خود نیز به دلیل همان گرایشات تروریستی، بازیچه دست دشمنان قدر قدرت ج.ا قرار گرفته بودند. اولویت کار سازمان های امنیتی رژیم، در ترور مخالفان سیاسی داخل و خارج کشور، زمینه مساعد نفوذ سعید امامی هارا فراهم آورد. تا جایی که پس از برملا شدن قتل های زنجیره ای، به دستور رهبر ، سازمان اطلاعات جایگزینی در سپاه پاسداران تشکیل می شود. مکانیزم کار در اینجا نیز درست مانند بقیه موارد ذکر شده است: وقتی وظایف اصلی یک سازمان اطلاعاتی، بجای حراست از منافع ملی و شهروندان کشور، ترور مخالفان باشد ، از هرکس و هرگروهی که اورا به سوی این اهداف راهنمایی کند استقبال کرده و به آن اعتماد می کند و چنین سازمانی خیلی زود لانه عوامل بیگانه می گردد. این استنتاج ، حتی با شک کردن در ادعای رژیم ، مبنی بر جاسوس بودن امامی ، همچنان قابل قبول است.
بر تاریخ معاصر هیچ کشوری ، همچون ایران،پیش و پس از انقلاب، "ترور"، اینچنین ممتد و موثر، سایه شومش نگسترده است . هم حاکمیت و هم مخالفان، در هردو رژیم پهلوی و اسلامی، در این ماراتن وحشت و مرگ، شانه به شانه هم دویدند. ترورهای سال 60 لیکن از حیث تاثیرات خود در سرنوشت سیاسی کشور، شاید از اهمیت بیشتری برخوردار باشند. به آنچه فقط در 4 ماه تابستان این سال رخ داد توجه کنید:
- 30 خرداد 60: آغاز درگیری های مسلحانه و خیابانی مجاهدین خلق و حاکمیت؛
- 1 تیر: برکناری ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری؛
- 7 تیر: انفجار دفتر حزب ج.ا و کشته شدن محمد بهشتی ، محمد منتظری و حدود 75 نفر دیگر؛
- 2 مرداد: انتخاب محمد علی رجایی به عنوان رئیس جمهور؛
- 8 شهریور: کشته شدن رجایی و محمدجواد باهنر، نخست وزیر، در انفجار دفتر نخست وزیری.
محمد رضا کلاهی ، مسئول انفجار دفتر حزب ج.ا و مسعود کشمیری،مسئول حادثه دفتر نخست وزیری، از اعضای مجاهدین خلق ، پس از عملیات ، به خارج از کشور می گریزند . اقدام آنان ، مهمترین عامل تثبیت قشری گری، و بهانه سرکوب و اعدام منتقدان و غیر خودی ها بود. حتی اگر دست هایی از ورای حصار سازمان مجاهدین هم آن ها را به این سمت هدایت نکرده باشد، آیا با این اعمال ،هیچ موفقیتی در جهت ضربه به ج.ا ، میتوان به حساب آن ها نوشت؟
تصویر گزارش بی بی سی21.09.2002

کاهش فشارجغرافیایی غرب به روسیه

مهم ترین تغییرات سیاست خارجی آمریکا، پس از روی کار آمدن اوباما، در آنجایی که به " مناطق نفوذ روسیه"، مشهور است ، قابل مشاهده می باشد.
اینک حتی سرسخت ترین مخالف روسیه در اروپا ، یعنی لهستان نیز، پس از مرگ رئیس جمهور خود ، "لخ کاچینسکی "، در حادثه بحث بر انگیز سقوط هواپیما در روسیه، به بازبینی روابطش با مسکو پرداخته است. آیا کاچینسکی مرحوم ، با آن مواضع شدیدا ضد روسی خود، در صورت زنده ماندن ، توانایی بازبینی و تغییر موضع در برابر روسیه را می داشت؟ مسلما نه. ولی این از ویژگی های عالم سیاست است که بسیاری از " حوادث " ، درست در زمانی که می بایست اتفاق می افتند . از آن جمله است حادثه 11 سپتامبر 2001 در آمریکا.
بدون بررسی علل انفعال نسبی دهه گذشته روسیه در کشورهای تازه استقلال یافته ، خداحافظی آمریکا با
پروژه " انقلابات رنگی" ، در این مناطق را نمی توان به درستی ارزیابی کرد و از آن یک عقب نشینی استراتژیک ، نتیجه گرفت. هرچند ممکن است چنین باشد.
آنچه در اوت2008 در گرجستان روی داد و حاصل زحمات آمریکا و اسرائیل را در تبدیل کردن این کشور به یک پایگاه نظامی ، در عرض یک هفته ، با حمله نظامی روسیه ، برباد داد، یاد آور این نکته می توانست باشد که بسیاری ازرجال سیاسی و بخصوص فرماندهان نظامی این کشور، همچنان روابط پنهانی خود را با روسیه حفظ کرده اند و آن گاه که لازم دانستند ، درست در لحظه بلاتکلیفی سیاست خاجی آمریکا، در آستانه تعویض قدرت، بهانه های محکمه پسند برای حمله روسیه را فراهم آوردند.

شاید حال بتوان چنین نتیجه گرفت که روسیه تنها برای رهانیدن خوداز هزینه های گزاف سرپرستی از برادران کوچک تر، عرصه را خالی کرده بود و مطمئن بود که حضور غرب بیخ گوشش در این کشورها، نه تنها خطری برای او ندارد، بلکه هرچه رقبا بیشتر زیر تیررسش پول خرج کنند، ریش خود به همان نسبت بیشتر در گرویش خواهند گذاشت . در صورتی که چنین باشد، آمریکا هم اینک در حقیقت، عطای حیات خلوت روسیه را به لقایش بخشیده است و شاید امتیازاتی هم در عوض ، از جمله در رابطه باایران، ازآن ها در یافت کرده است.

مصالحه روسیه - لهستان، چهره اروپا را تغییر خواهد داد!

نشریه لهستانیRZECPOSPOLITA، در شماره امروز خود، 24 مه 2010 ، متن مصاحبه ای را با ز. برژینسکی، مشاور لهستانی الاصل امنیت ملی آمریکا ، منتشر ساخته است که در آن عقب گردهای آمریکا در منطقه ، با ظرافت های دیپلماتیک توجیه و تشریح شده است. عنوان این مصاحبه خود مبین همین امر است: " مصالحه روسیه – لهستان ، چهره اروپا را تغییر خواهد داد".
خبرنگار ، طی مصاحبه چند بار سعی می کند ، با مطرح کردن سقوط هواپیمای کاچینسکی ، از زیر زبان این روباه پیر سیاست، حرف های بودار ، در مورد احتمال دست داشتن روس ها در این ماجرا ، بیرون کشد . ولی موفق نمی شود:
- از فاجعه "اسمولنسک"( سقوط هواپیما) ، بیش از یک ماه می گذرد. شما هنوز هم به ضرورت "مصالحه تاریخی روسیه و لهستان"، معتقدید؟
ز.برژینسکی در پاسخ می گوید که : این فاجعه شانس هایی را برای مصالحه با روسیه فراهم آورده است که باید از آن استفاده کرد.
او سپس به عکس العمل مردم روسیه به سقوط هواپیمای رئیس جمهور لهستان و نثار دسته های گل از طرف آن ها، در جلوی سفارت لهستان در مسکو اشاره می کند و قرار دادن شمع از طرف مردم لهستان بر مزار سربازان گمنام شوروی در لهستان را نیز، به مناسبت سالگرد پیروزی بر فاشیسم، اقدامی مشابه و مثبت می نامد و خاطر نشان می سازد که حساب سربازان کشته شده در مبارزه برای بیرون راندن فاشیست ها از لهستان را می بایست از اقدامات استالین ، جدا دانست و خاطرشان را ارج نهاد.
خبرنگار: برخی ازمردم لهستان به روسیه اعتماد ندارند و خواهان بررسی کارشناسان مستقل از چگونگی حادثه سقوط هواپیما هستند. آن ها از آن بیم دارند که روسیه مدارکی را در این باره پنهان می کند. شما با آن ها موافقید؟
برژینسکی: نه ، من با آن ها موافق نیستم. هرچند می توانم بفهمم که این احساس از کجا می آید. این گمانه زنی ها بدان معناست که گویا دولت لهستان هم بر سر پنهان کردن حقایق در این زمینه با روسیه همکاری می کند. من چنین برداشتی را غیر واقع بینانه و اهانت به جامعه لهستان می دانم.

اوباما ، "گارباچف" آمریکا؟

در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون ، بسیاری از خوش باوران ، صحبت از آغاز دوران جدیدی از "سیاست ورزی" آمریکادر عرصه جهانی می کردند. با آمدن جرج بوش ولی شاهد رجعت ابرقدرت به دوران "سیاست کشتی های توپدار" بودیم. اینک شیوه زمامداری باراک اوباما نیز ممکن است کسانی را به اشتباه در ارزیابی دچار کند. تغییر رفتار ابرقدرت ها ولی از دید کارشناسان سیاسی، از ضعف یا قدرت آنها و نه مهربانی و یا خشونت این یا آن رئیس جمهورشان ، ناشی می شود.
زمامداری اوباما ، به دنبال اشتباهات جرج بوش ، به منزله زنگ تنفس برای آمریکا ، ضروری بود. رقبا هم طبیعتا از این فرصت برای تحکیم موقعیت خود استفاده می کنند. نشریات روسیه ، قبل از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، از اوباما به عنوان "گارباچف" ، کشورش نام می بردند . روس ها برای "گوشمالی" دادن به ساکاشویلی ،به عنوان "نورچشمی آمریکا"، حتی منتظرتعویض رسمی قدرت در کاخ سفید هم نشدند. اینک یک سال و اندی پس از آمدن اوباما، به وضوح می توان دید که اگر او "گارباچف" کشور خود نیست، برای روس ها ولی هست.
گوشه ای ازگمانه زنی های جراید روسیه را در آستانه انتخابات آمریکا ،در اینجــــا می توانید بخوانید.
هنوز البته زود است که اوباما را مانند گارباچف، نماینده افول دائمی آمریکا به حساب آوریم. برژینسکی تا آن هنگام، 10-15 سال فاصله می بیند و این روند را هم ، مسالمت آمیز ارزیابی میکند.در عوض بسیاری از صاحبنظران ، از جمله "جان پرکینز"،ناظر پیشین "آژانس امنیت ملی آمریکا"، در بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ، نظر دیگری دارند. او می گوید:
"تاریخ به ما می آموزد که امپراتوری ها هرگز پایدار نمانده، و همواره در اشکال فجیعی سقوط می کنند، و در نتیجه چنین سرنوشتی دامن گیر همین امپراتوری(آمریکا) نیز خواهد شد. بی شک اگر ما نتوانیم تحولی در روند فعلی ایجاد کنیم این امپراتوری به پایان تراژیکی خواهد انجامید. امپراتوری ها در فرآیند سلطه جویی های خود، و پیش از سقوط مرگبارشان، جوامع و فرهنگ های متعددی را به ورطه نابودی می کشانند".
از کتاب "اعترافات جنایتکار اقتصادی" ، افشاگری هایی در باره ترفندهای آمریکا در اقتصاد جهانی. نوشته جان پرکینز. ترجمه مهرداد شهابی و میرمحمود نبوی.
اوباما را عجالتا باید با جیمی کارتر مقایسه کرد. اونیز پس از امضای پیمان "سالت 2" با شوروی،از موضع ضعف، مجبور بود تا انقلاب ایران،نیکاراگوئه، افغانستان، ورودنظامیان ویتنام به کامبوج و جنبش "فارابوندو مارتی" در السالوادور را تحمل کند .ولی آمریکایی ها با رونالدریگان و "طرح دفاع استراتژیک"ش، نه تنها این آب های رفته را به جوی بازگرداندند بلکه برنده نهایی جنگ سردهم شدند. حال باید صبر کرد و دید که اوباما در انتخابات آینده ، بار دیگر برای تکمیل پروژه عقب نشینی ، به کاخ سفید باز می گردد ویا جرج بوش دیگری پشت در ، در کمین نشسته است.
نتایج انتخابات اوکرائین و شکست ائتلاف نارنجی و تمدید قرارداد استقرار ناوجنگی روسیه در سواحل این کشور که در سال 2017 منقضی می شد؛ تعویض قدرت در قرقیزستان؛ متوقف شدن طرح استقرار"سپر دفاع موشکی" آمریکا در لهستان و چک ؛ امضای پیمان کاهش تسلیحات اتمی با آمریکا، آن گونه که روسیه تمایل داشت ،در عین حال، به جای آن که از موضع نیرومند روسیه حکایت کند ، از ضعف آمریکا خبر می دهد.
سقوط هواپیمای "لخ کاچینسکی" ، رئیس جمهورضد روس لهستان ، که جهت شرکت در مراسم "بزرگداشت قربانیان کاتین"، به روسیه رفته بود نیز، از طرف برخی محافل خبری این کشور،تلویحا و به صورت غیرمستقیم،به نفوذ مجدد روسیه در منطقه ربط داده می شود.یک نمونه ،
این مقاله است:" ساکاشویلی از آن بیم دارد که همان بلایی بر سرش آید، که بر سر کاچینسکی آمد."نشریه آمریکایی "کریستین ساینز مانیتور" ، در تاریخ 20 مه 2010 در مقاله ای با عنوان " روس ها مناطق نفوذ خود را باز پس می گیرند"، به الحاق مجدد اکرائین ، قرقیزستان و گرجستان به مدار این کشور، اشاره می کندو نسبت به آن هشدار می دهد . این مقاله در مطبوعات روس نیز بازتاب گسترده داشته است.THE WEEK می نویسد: " پایان دستور کار آزادی آمریکایی" . "آخرین انقلاب رنگی آمریکایی ، ماه گذشته ، در قرقیزستان محو شد.خدا را شکر."

ما " چپ" ها و "خیابان فرعی"

در دوران انقلاب هم ، چیزی شبیه به همین سردر گمی امروز در ارتباط با "جنبش سبز" ، در میان چپ ها وجود داشت . یادتان می آید که در هر راهپیمایی ، بخصوص راهپیمایی های میلیونی ، آنگاه که سیل خروشان جمعیت ، در خیابان اصلی به سمت میدان شهیاد( آزادی) در حرکت بود، ما در خیابانی فرعی ، جدا از مردم ، جمع می شدیم و بحث می کردیم که : طبقه کارگر باید صف مستقل خود را داشته باشد و یا باید داخل صف مردم ( خرده بورژوازی !) شود. بعد هم بحث بالا می گرفت و به هم انگ " توده ای خائن " و "مائوئیست " و غیره می زدیم. مردم هم گاهی یک سرکی می کشیدند تا ببینند ، این جماعت چرا اینجا جمع شده اند و چه می گویند. بالاخره وارد راه پیمایی اصلی می شدیم ، دورتادور خود را هم زنجیر درست می کردیم تا قاطی "خرده بورزوازی" نشویم و شعار می دادیم : "اتحاد ( خیلی جالب است : اتحاد) ، اتحاد، اتحاد ، ای ملت ، ما با هم متحد می شویم ، تا برکنیم ریشه استبداد . درود ، درود، درود ، درود بر..... " درود برکی ؟ باز هم دعوا و چند صدایی بر سر این که : " درود بر فدایی " یا " درود برخمینی" یا... در همین حیص و بیص هم فشار جمعیت زنجیرمان پاره می کرد و سیل ما را با خود می برد.
ولی چه کیفی می کردیم وقتی توی زمین فوتبال دانشگاه تهران جمع میشدیم و بدون مزاحمت "خرده بورژوازی"، دور زمین می چرخیدیم و شعارهای چپ اندر قیچی می دادیم.
مردم اینک دوباره در خیابان ها به حرکت درآمده اند و انبوه جمعیت ، با گرایشات و علایق طبقاتی مختلف ، پس از سال ها سر به در و دیوار کوفتن ، به طور خود جوش و با بهره گیری از خرد جمعی، بر سر "کلی ترین خواست های مشترک " ، به توافقی نانوشته دست یافته اند وبا این تدبیر، راهپیمایی میلیونی پس از انتخابات را سامان داده اند .
باور کردنی نیست ولی حقیقت دارد که بسیاری از ما "چپ" ها هنوز در همان پوزیسیون سنتی در جازده ایم : تخطئه کردن خواست های مشترک مردم ، با بزرگنمایی برخی شعارهای افراطی، آن هم نه در راهپیمایی های بزرگ ، بلکه در تظاهرات پراکنده ، از سوی گروهی ، و به بهانه " حضور طبقات متوسط و نه زحمتکشان" ، در جنبش ، به آن پشت کردن ، از طرف گروهی دیگر از چپ ها ، تکرار همان" درخیابان فرعی ایستادن " و" نظاره گر منفعل بودن" حرکت مردم است.

خیا بان های شهر ما...

خیابان های شهر ما اگر حرف می زدند ، روایت های ناشنیده  برای گفتن بسیار داشتند. آن ها اگر زبان داشتند ، ناله ها ازدست حاکمان دیروز و امروز سر می دادند که هرکدام  برای بقای خود، گوشه به گوشه شهر را به خون شهروندان رنگین کردند ، به حریم خصوصی آنان تجاوز نمودند، از شهر و دیارشان راندند و آواره شرق و غرب عالم ساختند تا سلطه خود بهتر بگسترند وبی دغدغه خاطر چپاول کنند.
خیابان ها و میادین  ما  در سراسر تاریخ معاصر، شاهد دورغ گویی های زورمندان حاکم در مورد اتفاقات و حوادث تاریخی رخ داده در شهربوده اند : یا بزرگنمایی کرده اند و یا هیچ نمایی.
خیابان های شهر ما اگر حرف می زدند ، ما اکنون می دانستیم که 30تیر 31 ، 28 مرداد 32 ، خرداد 42 ، 17 شهریور 5 ، 18 تیر 78  و تمام روزهای این یک سال پس از انتخابات ریاست جمهوری درایران ، واقعا چه بر سر مردم آمد ؟
نام خیابان های شهر ما را اگر ساکنینش می توانستند خود انتخاب کنند، چهره شهرهم کمی عوض می شد و کسی دیگردر خانه خویش احساس غریبی نمی کرد و بزرگانی چون محمد مصدق ،احمد شاملو ، صادق هدایت و بسیار دیگرانی که در قلب مردم جای دارند، در تابلو خیابان های آنان نیز جایی می یافتند.
خیابان زادگاه من نه بزرگ است و نه در مقایسه با مناطق مرکزی شهر ، آنچنان مهم . روایات آموزنده لیکن زیاد دارد تا تو حدیث مفصل از مجملش بخوانی .

خیابانی که هم اینک در تهران  " کمیل" نام دارد، سرنوشتی داشت به پستی و بلندی تاریخ معاصر میهنمان:
در سند مالکیت خانه پدری ام واقع در خ. کمیل، سه راه سلسبیل ،روبروی باغ گلستان، به جای "کمیل"، نام "اکبرآباد"به چشم می خورد و هنگام تولد من ، نام این خیابان به"شاهرخ" تغییرکرده بود .
در5 سالگی ناظرعبور تانک هایی در خیابان بودم که از پادگان "جی" به سمت مراکز شهر، جهت نمایش قدرت، هنگام ناآرامی های خرداد42 حرکت می کردند. آسفالت موج دار خیابان  تا دو سه سال عبور تاک ها را به یاد می آورد.
در فروردین ۴۴ سرباز وظیفه "رضا شمس آبادی"  عضو حزب ملل اسلامی، در کاخ مرمر ، هنگام پیاده شدن شاه از اتومبیل، به سوی او شلیک می کند. شاه آسیبی نمی بیند ولی دو استوار نگهبان به نام های خانوادگی " بابائیان" و " لشکری"،کشته میشوند. شمس آبادی نیز در اثر اصابت گلوله محافظان به قتل میرسد.
خیابان شاهرخ در این زمان به " بابائیان" و مدرسه ای نیز در همان خیابان به " لشکری"، تغییر نام می دهند.
" باغ گلستان " ، "لونا پارک" کوچکی بود در این خیابان، که هنرمندان زیادی، از جمله گوگوش نوجوان به همراه پدرش صابرآتشین ، آفت ، بعدها آغاسی و بسیاری دیگر در آنجا برنامه اجرا می کردند و فیلم های روز هم نمایش داده می شد. زمانی این باغ در تهران معروفیتی داشت.
روز 21 آذر ، پیش ازانقلاب ، تحت عنوان " روز نجات آذربایجان" مراسم جشن و رژه درشهربرگزار می شد.سال 1325 در چنین روزی ،ارتش شاهنشاهی، جنبش ملی آذربایجان را سرکوب کرده بود.
سال 1357 در بحبوحه انقلاب، وقتی که دیگر چون سال های پیش ، امکان بسیج "ساندیسی" دانش آموزان برای گسیل به مراسم21 آذر وجود نداشت ، تظاهراتی پراکنده و کوچک ، تحت حفاظت شدید نیروهای انتظامی، در برخی نواحی تهران  سازماندهی گردید. در محله ما هم یکی از این نوع تظاهرات به سرکردگی شخصی به نام عیوض ، از خیابان جیحون شروع و وارد خیابان بابائیان (کمیل فعلی ) شد. من در جلوی درب منزلمان  شاهد عبور آن ها بودم . کمی جلوتر در مقابل پمپ بنزین بابائیان ( نرسیده به خیابان نواب) ، مسعود دلخواسته ، از هم محلی های ما، در جلوی تظاهرکنندگان که عکس های شاه و خانواده اش را در دست داشتند و" جاوید شاه " می گفتند، با عصبانیت علیه سلطنت شعار می دهد که با شلیک کلت  محافظان  به شهادت می رسد و بلافاصله آمبولانسی پیکر بی جانش را با خود می برد. شاهدوستان هم همانجا سوار دو کامیون ارتشی اسکورت کننده شدند و از "خیر" ادامه راهپیمایی هم گذشتند . رفتند و آنچه پشت سر باقی گذاشتند، جز لخته خونی بر زمین  و پیت های نفت ولو شده صف نفتی ها ، کینه بود و دندان های از خشم کلید شده اهالی محل.
و چه شباهت عجیبی است بین آنچه این ایام درشهر می گذرد و آنچه که آن زمان اینجا و آنجا رخ می داد و باعث انزجار هرچه بیشتر مردم از شاه می شد.
پس از انقلاب نام "شهید مسعود دلخواسته"  بر کوچه محل زندگیش درخیابان قصرالدشت  ثبت گردید.
استاد دانشگاه پلی تکنیک شهید کامران نجات اللهی نیز از بچه محلی های ما بود که پس از انقلاب کوچه محل سکونتش از " علیجانی" به "شهید کامران نجات اللهی" تغییر نام داد. او نیز به هنگام تحصن اساتید دانشگاه  در محل دبیرخانه دانشگاه تهران به تاریخ 5 دی 1357، هنگامی که به بالکن آمده بود، از خیابان هدف گلوله قرار می گیرد . در تشییع جنازه او ، 6 دی ، از بیمارستان هزار تختخوابی ، اقشار مختلف مردم و شخصیت های سرشناس، از جمله داریوش فروهر و مهدی بازرگان شرکت داشتند. من هم به همراه بسیاری از "چپ" ها که  نجات اللهی را "مارکسیست" می دانستند، در تشییع جنازه شرکت کردم .وقتی آمبولانس از خیابان کارگر فعلی به نزدیکی میدان "انقلاب"(24 اسفند) رسید ، با صدای رگبارگلوله ، مردم وحشت زده  متفرق شدند. ارگان های ج.ا مدعی اندکه 250 نفر در این ماجرا کشته شدند که البته افسانه ای بیش نیست. جالب آنجاست که تشییع جنازه با اجازه مقامات صورت گرفته بود. ولی  چون دیگر حوادث آن دوران، گویی دست هایی نامرئی،از داخل خود رژیم هم برای زمینه سازی سقوط ، بی تابی می کرد.
در همین ایام کارخانه آبجوسازی شمس و چند عرق فروشی  در خیابان بابائیان  مورد حمله عده خاصی قرار می گیرد. مدت ها بود که روی بعضی مشروب فروشی ها ، برای جلوگیری از حمله "اسلامیون"، این یادداشت دیده می شد که : به زودی در این محل شیلات مرغ و ماهی ایجاد خواهد شد . از این رو حمله کنندگان هم ضمن ریختن شیشه های مشروب به وسط خیابان ، شعار می دادند:" شیلات مرغ و ماهی ایجاد باید گردد!"
در سال ۵۸  به دنبال پیروزی انقلاب، و در ایامی که هنوز نسیم آزادی در پی تند باد انحصار و انتقام قالب تهی نکرده بود و به عنوان مثال " مصدق " هم خیابانی به نام خود داشت، " بابائیان"، که اینک از مقام "شهید" به "ضدانقلاب"  تنزل کرده بود، عرصه نام خیابان را برای " محکوم " دیروز و "محبوب " امروز، " کریمپور شیرازی" خالی کرد.
امیرمختار کریمپور شیرازی ، روزنامه نویس انقلابی و ضد سلطنتی روزنامه " شورش" بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد، در ۲۳ اسفند ۳۲  در پادگانی در تهران ، آن گونه که روایت شده است، در حضور خواهر شاه "اشرف" ،در مراسم چهارشنبه سوری آتش زده شد و فردای آن روز در بیمارستان به شهادت رسید.
همزمان با تثبیت بنیادگرایی اسلامی در ایران، " کریمپور شیرازی" هم مانند "مصدق" و دیگر دگراندیشان  به جرگه "ضدانقلاب" پرتاب شد و اینک حدود 30 سال است که نام این خیابان بخت برگشته  "کمیل" است .
تا کی دست روزگار  نام دیگری برایش از آستین به در آرد؟
خسروصدری
16 مه 2010

محمد مصدق وحسین فاطمی










امیرمختار کریمپور شیرازی










جسد سوخته کریمپور




 



شهید مسعود دلخواسته

در گذر از قله نیم قرن عمر

در گذر از قله نیم قرن عمر به راه طی شده که باز می نگرم، نقاط زیادی را میبینم با پرچم در اهتزاز خاطرات تلخ و شیرین . نقاط عطفی که در چگونگی طی کردن راه "زندگی" و احساسم به آن  نقش اساسی بازی کردند.
بخشی از خاطراتم که فکر می کنم ارزش بازنویسی داشته باشند، به شرح زیر است:
- وقایع انقلاب و آنچه که خود شاهدش بودم :
- راهپیمایی 16 شهریور1357؛ - 17 شهریور؛ - 13 آبان در دانشگاه تهران؛ -شرکت درراهپیمایی های چپ ها  در دانشگاه و خارج از آن ؛- تشییع جنازه دکتر کامران نجات اللهی ؛ - در گیری های پراکنده با نیروهای انتظامی در خیابان های تهران ؛ - راهپیمایی های میلیونی برعلیه شاه ؛ - راه پیمایی فدائیان خلق به مناسبت سالگرد 19 بهمن و همزمانی آن با حمله مردم به مراکز دولتی ، کلانتری ها و رادیو؛ - حمله به پادگان باغ شاه ؛ - 22 بهمن ، یک پایان و یک شروع.
– وقایع زندگیم در ایران بعد از انقلاب:
- پیوستن به حزب توده ایران و فعالیت در بخش انتشارات آن در تماس نزدیک با بخشی از رهبری حزب و احساس رضایت از این موقعیت ؛ - کار شبانه در چاپخانه و در گیری ها و موش و گربه بازی ها با افراد کمیته ؛- دستگیری در 26 فروردین1361، به همراه ده تن از همکاران  از جمله محمد پورهرمزان ، عضو کمیته مرکزی حزب و مسئول انتشارات آن و انتقال ما به بازداشتگاه اوین ؛ - چند ماه در اوین وتاثیر همیشه ماندگارش: زخمی عمیق برجان و شوک همیشگی . هم بندی با شهدا : رضی الدین تابان ، محمد رضا غبرایی ، ابوالحسن خطیب( رحمت) و ده ها قهرمان دیگر راه عدالت و آزادی؛ - 17 بهمن 61 و یورش اول به ح.ت.ا ؛ - 7 اردیبهشت 62 و یورش دوم ؛ - فراراز مرز "بیله سوار" به شوروی و آغاز فصلی دیگر.
– مهاجرت اول ، زندگی در شوروی:
- 13 روز بازداشت در "پریشیپ" ( شهری نظامی در جمهوری آذربایجان)؛ - حدودیک ماه با دیگر پناهندگان در شهر "سومگائیت" ؛ - عزیمت به شهر "مینسک" به همراه گروهی از دیگر پناهندگان ؛ - استقرار در خانه شماره 4 ( دم چتیره)؛ - آشنایی نزدیک با "سوسیالیسم واقعا موجود" ؛ - پدیدار شدن علایم فروپاشی در ا.ج.ش؛ - اوج گیری کشمکش های درون حزبی ؛ - اعلام انصراف از عضویت در حزب؛ - فرمانده سپاه پاسداران و آخرین روز اقامتم در شوروی ( ماجرایش را پیش تر شرح داده ام) .
– مهاجرت دوم ،در سوئد:
- فرودگاه "آرلاندا "و آغازی دیگر؛ - 4 ماه در کمپ " هوفورش"؛ - اقامت در ماریستاد و مالمو؛
- بازگشت به ایران :
- 6 سال ممنوع الخروجی ؛ - مشکلات روزمره وتطبیق دادن خود با جامعه ای که به سرعت در حال تغییر بود؛ - حضور در وقایع 18 تیر1378 کوی دانشگاه ؛
- مهاجرت سوم ، آلمان :
- و قصه ای که هنوز ادامه دارد...

روسیه و تحریم ج.ا

دوروز قبل، "گری سامور" ، مشاور باراک اوباما ، به روسیه در مورد "عواقب فروش موشک های اس300" به ج.ا، هشدار داد.
دیروز، سرگی لاوروف، وزیر خارجه روسیه در جواب گفت که روسیه در این مورد به توصیه دیگران نیازی ندارد.

امروز ، سوزان رایس، نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل، از امکان تحریم یک جانبه ج.ا ایران ، در صورت عدم دسترسی به توافق با دیگر کشورها در شورای امنیت ، سخن گفت.
سرگی لاورف، امروز در پاسخ ، آمریکا و غرب را از تحریم ایران ، خارج ار چارچوب تصمیمات شورای امنیت ، بر حذر داشت.

اینجا ، همان نقطه ای است ، که حدود یک سال ، مورد بحث و گمانه زنی قرار گرفته است: روسیه کجا خواهد ایستاد؟
روسیه و ج.ا ایران ، "ورق " های خود را به یکدیگر نشان می دهند و بازنده همیشگی این بازی ، غرب است.
منوچهر متکی در ضیافت شام ، فقط آن قدر کوتاه آمد که دست روسیه برای ایستادگی در مقابل تحریم سخت ، باز باشد.

تهدید حمله اسرائیل هم زیاد جدی نیست. تمام کارشناسان نظامی روسیه و آمریکا، چنین حمله ای را موجب شکست کامل استراتژی آمریکا در منطقه و به نفع روسیه و چین ارزیابی می کنند.

جالب آن که تقریبن تمامی "مفسران سیاسی" رسانه های آمریکایی فارسی زبان ، بر سر همراهی روسیه با آمریکا در مورد تحریم سخت ، قسم می خوردند.

منا ظره و نظر سنجی راجع به ج.ا ایران در روسیه

رادیو "پژواک مسکو" ( اخو ماسکوی) ، در تاریخ 13 آوریل ، مناظره ای ، میان "یوگنی ساتانووسکی" ، رئیس انستیتوی خاور نزدیک و " لئونید ایواشف" ، رئیس آکادمی مسائل ژئوپلتیک روسیه را زیر عنوان " بمباران ایران : آری یا نه؟"، پخش می کند و در پایان نظر شنوندگان خود را در این مورد جویا می شود.
لئونید ایواشف، سرهنگ بازنشسته و از منتقدین سرشناس سیاست های نظامی روسیه در زمینه مماشات با غرب محسوب می شود. او بار ها به ایران سفر کرده است و برای همکاری نزدیک ، در همه عرصه ها ، با ج.ا ، اهمیت استراتژیک قائل است.
یوگنی ساتانووسکی ولی یک شخصیت لیبرال و غربگرا محسوب می شود.
نکات مهم این مناظره 45 دقیقه ای از این قرار است:
ساتانووسکی : ج.ا برای جامعه جهانی مشکلی است که با آلمان هیتلری نیمه دوم دهه 30 قابل مقایسه است؛ در نقاط مختلف دنیا از جمله لبنان ، فلسطین ، عراق و افغانستان، یمن و ... بحران ساز است ؛ با تروریست ها همکاری می کند؛ اسرائیل را تهدید می کند؛ در صورتی که مورد حمله قرار گیرد، قیمت نفت افزایش می یابد و این به نفع روسیه است؛ به دنبال سلاح هسته ای است و باید به هر ترتیبی که می شود ، در کنار غرب، با آن مقابله کرد.
ایواشف : ج.ا ایران ، یک کشور صلح دوست است ؛ هیچگاه به هیچ کشوری حمله نکرده است ولی در مقابل آمریکا و اسرائیل دائما به اینجا و آنجا حمله می کنند؛ در مبارزه با تروریسم با روسیه و هم در افغانستان ، همکاری کرده است؛ به صورت دفاعی مسلح می شود؛ دیگر کشورها چون پاکستان و اسرائیل هم در منطقه سلاح هسته ای دارند؛ حمله به آن به منافع روسیه هم لطمه وارد می کند و سیل مهاجران از این کشور در ارمنستان و آذربایجان باقی نخواهند ماند و مشکل به روسیه هم سرایت می کند؛ کشورهای دنیا فقط از آمریکا و اسرائیل و برخی کشورهای دیگر اروپایی تشکیل نشده است ، بلکه چین ، هند، برزیل و بسیاری از کشورهای دیگر جهان سیاست های دیگری را در رابطه باج.ا ایران دنبال می کنند و ما هم باید در کنار آن ها باشیم.
مجری برنامه در پایان مناظره خطاب به شنوندگان می گوید: ساتانووسکی ، ج.ا را مشکلی برای جهان می داند و می گوید که برای رفع این مشکل باید اقدام کرد ولی ایواشف چنین مشکلی را واقعی نمی داند. کسانی که با برداشت اول موافقند به شماره تلفن ..... و آنهایی که نظر دوم را صحیح می دانند به شماره.... زنگ بزنند .
نتیجه نهایی نظر سنجی چنین اعلام می شود : 68.2 در صد با نظر ساتانووسکی و 31.8 درصد با ایواشف موافقند.
در تارنمای رادیو نیز 330 نفر در رابطه با ج.ا.ایران و مناظره فوق ، کامنت گذاشته اند که در میان آنان ، نظامیان روسیه نیز دیده می شوند.
(این نظر سنجی ، بر اساس قراین دیگر ، انعکاس واقعی نگرش مردم روسیه به مواضع ج.ا نیست. واقعیت ، به نظر من ، عکس این نتیجه می باشد.)
خسروصدری
10مه 2010

عناوین مطالب منتشرشده:







































































































































- آمریکا: ابرقدرتی روبه زوال

- حضور نظامی غیرقانونی آمریکا در سوریه و آنچه نزدیک بود رخ دهد

- "حزب چپ" نان دیروز سیاست را به نرخ امروز می خورد

- جهان تک قطبی به پایان می رسد

- رویای برباد رفته آمریکایی

- قرارداد ایران و چین: موافقان و مخالفان

- در باره طرح توافق نامه ایران و چین

- فوکویاما از عواقب کرونا می گوید

- آیا خطر جنگ با ایران شدت می گیرد؟

- ورنر هرتسوگ: مستند ساز مخالف مجازات اعدام

- پلیس آمریکا از نگاهی دیگر

- سیاست و بلاهت

- آیا کرونا سلاح جنگی چین و آمریکا علیه یکدیگر است؟

- جاسوسانی که شیوع کرونا را پیش بینی کرده بودند

- آغاز "قرن آسیا"

- ظهور "مک کارتیسم" جدید در آمریکا

- آمریکا دیگر آماده ایفای نقش رهبری نیست

- آمریکا ، کوبا و مبارزه با کرونا

- روابط چین و آمریکا در آینده

- پیش بینی ها در مورد جهان بعد از کرونا

- آمریکا و اروپا بعد از کرونا

- آمریکا پس از اپیدمی کرونا

- جنگ بر سر "ماسک های چینی" در غرب "متمدن"!

- سیا: ماشین دروغ سازی

- مفسر "فاکس نیوز" از عواقب بحران کرونا برای آمریکا می گوید

- نقل قول های ساختگی از زبان بزرگان

- پاندمی موجب سریع شدن قدرتمندی چین شد!

- آمریکا و چین در میدان آزمون "بحران کرونا"

- ما و جمهوری اسلامی

- برنده درگیری نظامی اخیر ایران و آمریکا کیست؟

- پس لرزه های احتمالی سقوط هواپیمای اوکرایینی در ایران

- به جهان چند قطبی خوش آمدید!

- نشریه سوئیسی:"انتقام ایران اینگونه خواهد بود..."

- پایان سلطه آمریکا بر خاورمیانه

- در واکنش به مصاحبه ای در "بی بی سی"

- دشمنی آمریکا و انگلیس موهبتی برای ج.ا.ایران

- جولیان آسانژ را آزاد کنید!

- در مطب دکتر

- نفوذ روسیه در آلمان 

- شبی در بازداشتگاه کلانتری

- بحران سوریه از نقطه نظر جغرافیای اقتصادی

- پنتاگون بر طبل جنگ می کوبد!

- موذی گری های بی بی سی

- فیزیک و فلسفه در مقابل هم(بخش دوم)

- فیزیک و فلسفه در مقابل هم

- از دیدنی های شهرما برمن(رودخانه وزر)

- به یاد مسعود دلخواسته 

- بحثی فیس بوکی در باره اتحاد شوروی و سوسیالیسم

- خوکچه های آزمایشگاهی "سیا"!

- به یاد مرتضی کیوان

- نوام چامسکی:"آمریکا خطرناک ترین دولت تروریستی جهان است"!

- "سیا":  تامین کننده امنیت یا تهدید کننده آزادی!

- 70مین سالگرد پیروزی بر فاشیسم!

- به یاد عزیز اصلی

- آیا گارباچف خائن بود؟

- در حاشیه ی "در حاشیه"!

- در رابطه با توافق هسته ای

- سیاست خارجی آمریکا از زبان جرج فریدمن

- بی بی سی، یک سال پس از 11 سپتامبر

- احتمال انتشار تصاویر ماهواره ای روسیه از حادثه 11سپتامبر

- آمریکا "حسن نیت" داشت، ما نمی فهمیدیم!!!

- "استالین-نوته" و کنفرانس امنیت مونیخ

- لایک و نان!

- پیش بینی برژینسکی در مورد روسیه

- بنیانگذاران بنیادگرایی

- برادر بزرگ!

- پگیدا یک جنبش نژادپرستانه نیست!

- بی بی سی: جلوتر از زمان!!!

- تن فروشی و اخلاق

- پیش بینی یا غیب گویی؟!

- طرح کاهش جمعیت جهان

- قرص های خوشبختی !

المپیک و سیاست

- درباره هوش وسنجش آن

- دوران هژمونی آمریکا سپری شده است!

- وقتی روشنفکران سیاسی دچار توهم می شوند:

- مردم جهان افسرده تر می شوند!

- بخش هایی از دو مصاحبه برژینسکی

- نظرسنجی های جدید در باره حادثه 11سپتامبر

- ازادوارد اسنودن حمایت کنیم!

- ایندی پندنت: با یک ایران هسته ای،خاورمیانه امن تر خواهد بود!

- چرا باید رای داد؟

- ناتو: 70 درصد سوری ها طرفدار بشار اسد هستند!

- پیش بینی پیروزی بشاراسد توسط کارشناسان امنیتی آلمان

- جنگ اقتصادی چین وغرب

- نظم نوین جهانی

- سرنوشت انتخابات در گرو مذاکرات هسته ای!

- فیگارو: حق غنی سازی اورانیوم ایران را باید پذیرفت !

- نوروزتان خجسته!

- کنفرانس مونیخ و نظم جهانی!

- بیچاره آنکس که گرفتار عقل شد!

- مبارزه یا فرار؟

- شادمان زیستن!

- شیفتگان قدرت !

- کنفرانس پراگ و تابو شکنی!

- ما و غزه !

- دوستی که از میان ما رفت

- در باره حادثه 11 سپتامبر

- اقشارمیانی:قربانیان تحریم اقتصادی ایران !

- هوش و وراثت !

- سیاست ، دروغ و جنگ

- بردگی نوین جهانی !

- روزنامه چینی: جهان آبستن حوادث وتغییرات بزرگ است! 

- بهارعربی،پاییز غربی!

- آیا فیزیک قادراست جهان را توضیح دهد؟

- عذرخواهی: ادب و متانت ابرقدرتانه !

- "ج" مثل "جدایی طلبی"!

- شطرنج در زندان!

- تصویر زندگی:

- جولیان آسانژ:آینه وجدان جهان معاصر

- آزمایش "دوشکاف" وبازتعریف "واقعیت"!

- ذره هیگز و ارتباطش با خوشبختی انسان!

- درمورد سقوط جت جنگی ترکیه در سوریه

- اگر آمریکا بر جهان مسلط شود...

- یک هفته در مینسک و مروری بر خاطرات

- مهرجویی و رفتگرفداکار

- اسلام ستیزی در تضاد با منافع ملی!

- معجزه امامزاده ابوموسی!

- سازش بر سربرنامه هسته ای و پیامد احتمالی آن

- درمورد خطر حمله نظامی

- چپ ومعضل اتحاد!

- آینده جغرافیای سیاسی جهان

- روسیه در مقابل آمریکا !

- پرویز ثابتی هنوز هم ساواکی است!

- حمله نظامی و طبقه متوسط ایران

- زبان درازی های آلبرت اینشتین !

- ریشه بسیاری از اختلافات سیاسی:جهان تک قطبی یا چند قطبی؟

- ایران متعلق به کسانی است که از آن دفاع می کنند!

- مصاحبه مهم کارشناس روس با"صدای آمریکا" درباره ایران!

- سرنگونی جمهوری اسلامی، توهم یا واقعیت؟

- گردن کج اوباما!

- دودره کردن های سیاسی جمهوری اسلامی

- درسی از سرنوشت شاه

- اکبر گنجی، نمونه یک روشنفکر متعهد

- زیر پوست شهر ما: برمن

- کارشناسان روسیه:"آمریکا در پی جنگ افروزی است"!

- خاطره ای از 13 آبان 1357

- عسس بیا ما را هم بگیر!

- واشنگتن تایمز:ایران هم اکنون سلاح هسته ای دارد!

- دیکتاتورها یکسان نمی میرند!

- رقابت چین و آمریکا و سرنوشت ما !

- تصویر امروز جهان!

- نکاتی در مورد حزب توده ایران

- دل هر ذره را که بشکافی...

- کاش بی نفت بودیم و بی قافیه!

- روابط روسیه و غرب از نگاه برژینسکی

- غروب برمن

- نکاتی درباره کودتای 28 مرداد

- افزایش تمایل آمریکا به "جنگ درمانی"!

- نفس های "دلار"به شماره افتاده است!

- درسی از تاریخ

- نقشه جغرافیای ایران در رویای جهانخواران

-نیمی از پناهندگان جهان،قربانیان جنگ های آمریکا هستند!

-پیش بینی وضع جمعیتی جهان (ترجمه)


- آشوب دربحرین:62 سال پیش وامروز

- اگر بشاراسد سقوط کند...

- در رابطه با طرح ترور شاه در سال 1327

- ده سوال از هنری کیسینجر

- رسوایی سیاسی یا سیاست رسوا؟

- سرنوشت شوروی در انتظار آمریکا !(ترجمه)

- بن لادن:"گوساله سامری" آمریکا!

- برژینسکی و تحولات خاورمیانه (ترجمه)

- کوبا همچنان می خروشد

- کودکان و جهانخواران

- سینما"تمدن"!

- بمب های سرطان زا: دیروز در عراق؛ امروز در لیبی؛ فردا در...

-اوباما و "تغییر"!

- اندر خواص "دمکراسی"

- چهل و پنج سال پیش در چنین روزی: محکومیت خلیل ملکی

- برادلی منینگ و بازتعریف "اخبارآزاد"

- شصت سال قبل: درعروسی شاهانه چه گذشت؟

- تحولات خاورمیانه، ایران و آمریکا

- در مورد "ایرانیوم"

- داریوش همایون از زبان "دوست"!

- "هایزر" و "وایزنر": دوقلوهای دیپلماسی آمریکا

- چرا ارتش شاهنشاهی فروپاشید؟

- "دستمال کاغذی"های آمریکا

- "انقلابات رنگی"، به دمکراسی واقعی منجر نمی شوند!(ترجمه)

- "پروسترویکا" به سبک اوباما

- دگردیسی سازمان مجاهدین خلق و درس هایش

- سیاست: "دکان شیادان"!

- 45سال پیش در چنین روزهایی:

- روزی که تختی را خودکشی کرد!

- فروپاشی بدیهی ترین ارزش های انسانی (ترجمه)

- مصاحبه ای جدید از ز. برژینسکی (ترجمه)

-قدردرویشی کسی داند که شاهی کرده است! (یک مصاحبه قدیمی از مریم فیروز)

- مرگ برجنگ!(تصویر)

- این بشر بی آبرو!

- "جولین آسانژ"، مردی که تاریخ را ورق زد!

- آمریکا و چین: برژینسکی یا کاپلان؟ (ترجمه)

- بازی روسیه با ج.ا.ایران ، در اسناد ویکی لیکس

- شهید احمدی نژاد!

- ایران ، چهارراه برخورد قدرت ها


- شاه درآستانه انقلاب ( مصاحبه عباس میلانی با حسین مهری)

- آیا حاکمیت در ایران تغییر خواهد کرد؟

- قلمرو

- حمله به ایران برای نجات اقتصاد آمریکا!(ترجمه)

- "توهم توطئه" یا "علامت سوال"؟

- از "گوادلوپ" تا امروز


- توازن جدید نظامی در جهان (ترجمه)

- جهان در انتظار بحران اقتصادی دیگر(ترجمه)

- بلندگو...

- سی امین سالگرد حمله عراق به ایران

-فراربزرگ از زندان! - آذر 1329


-ما نامحرمان جهانیم !

-شصت سال پیش در چنین روزهایی


- خطر حکومت نظامی!

-خاطرات مدرسه


- روحانیت و قدرت

"عدالت خواهی" به مثابه "مذهب"

- گاردین: سده آمریکا به سرآمده است ! (ترجمه)

-میدانید "طلا" از کجا می آید؟


- "کودتای 28 مرداد": کلید واژه شناسایی عوامفریبان

-آمریکا در رده یازدهم! (ترجمه)

- راز بقای جمهوری اسلامی ایران

- زندگی با یک ایران هسته ای (ترجمه)

- کره تایمز: حمله نظامی به ایران، یک بلوف بیشتر نیست! (ترجمه)

- جنگ سرد جدید: چین و آمریکا (ترجمه)

- تا هنوز آبی است آب...

-در مورد "سیا" (ترجمه)

- با پول خدایان را هم میتوان به رقص آورد


-آخرین ماه های فعالیت در انتشارات حزب توده ایران

-غروب غرب ( ترجمه مصاحبه با ز. برژینسکی)

- آخرین ساعات در اوین

-سالگرد اعتراضات دانشجویی 18 تیر 78

- داستان دستگیری محمد پورهرمزان (2) - در اوین

- جاودان در دل ها: چه گوارا


- داستان دستگیری محمد پورهرمزان (1)

- خاطره ای از مناظره تلویزیونی احسان طبری

- دورنمای روابط روسیه و جمهوری اسلامی

- به سوی "کارخانه های روبات سازی"!

-ماجراهای اداری


- به یاد حیدر مهرگان و جوانشیر

- بازار داغ "جعل اسناد تاریخی" در روسیه!

- جنبش سبز یا "فیل اندرخانه تاریک"!


-مهدی پرتوی، محمد پورهرمزان و پاسداران!

-حیوانات بیچاره و خودخواهی بشر

-با "هابل" به آسمان بنگریم!


-"ترور" در خدمت قدرت!

-کاهش فشار جغرافیایی غرب به روسیه ( ترجمه مصاحبه با ز.برژینسکی)


- اوباما: "گارباچف" آمریکا ؟

- ما "چپ" ها و" خیابان فرعی "

- خیابان های شهر ما...

- در گذر از قله نیم قرن عمر

- مناظره و نظر سنجی راجع به ج.ا.ایران در روسیه (ترجمه)

-شب های سفید لنینگراد، من و فرمانده سپاه پاسداران!

-بلایی که جمهوری اسلامی بر سر مذهب می آورد


-آیا ج.ا ، به توانایی ساخت "بمب هسته ای" دست یافته است؟

- "کاتین" بهانه جعل تاریخ

-این راز آفرینش...


-هشدار استیون هاکینگ در مورد موجودات فضایی(!)


- نوشته ها و ترجمه مقالات قدیمی تر