آینده جغرافیای سیاسی جهان

با توجه به تاریخ سیاست خارجی آمریکا، به نظر میرسد که دستورکار مشترک همه روسای جمهور این کشورتا کنون چنین بوده است :"گرهی را که با دندان جنگ و بمباران می توانی باز کنی، به دست سیاستمداران مسپار"! به آمار رسمی در این لینک نظری بیاندازید وخودتان قضاوت کنید.
The American Conservative درتاریخ 27 فوریه2012، در مقاله ای با عنوان :"آمریکا از جنگ ها چه سودی می برد"؟ از جمله می نویسد:"...پس از فروریختن دیوار برلین تا کنون،آمریکا از طریق بمباران و اشغال نظامی، در جنگ های متعدد شرکت کرده است:عراق ، پاناما، هائیتی، سومالی، بوسنی، صربستان، افغانستان ، دوباره عراق و لیبی. چه چیز از این جنگ ها نصیب آمریکا شده که چین بدون جنگ از آن بی بهره مانده است...

با تهدیدات مشابه نظامی که بخصوص این روزها،از جانب این ابرقدرت متوجه کشورمان است، خطرآتش افروزی هایش را دیگرنه از دود برخاسته ازدیوار همسایه ، بلکه با تمام وجود، درخانه خود حس می کنیم.
آنچه در سال های اخیر، دست آمریکا را برای تعرض به کشورهای کوچک باز گذاشته، هژمونی بی رقیب او در جهان است. از این رو برقراری نظام چند قطبی ، امیدبخش ترین فرآیندی است که رفته رفته در سپهر جغرافیای سیاسی جهان نمایان و در خود آمریکا نیزبا استقبال روشنفکران مواجه می شود.

مقاله زیر با عنوان " نظام چند قطبی:آینده ژئوپولیتیک جهان"! اول مارس 2012 درتارنمای روسی "Oko-Planet" منتشرشد.
ترجمه :
"پس ازفروپاشی نظام دوقطبی ، آمریکا رهبربلامنازع جهان می شود. این فرما نروایی تک قطبی ولی، با گذشت زمان ، زیر علامت سوال می رود و چهره جهانی چند قطبی رفته رفته پدیدارمی گردد. آمریکا با وجود آن که همچنان قدرتمند ترین ابرقدرت جهان است، ولی دیگر توانایی انجام "ماموریت" هایی را که خود به عنوان ژاندارم بین المللی بردوش نهاده است، ندارد. ز.برژینسکی، در کتاب جدیدش "دورنمای استراتژیک و بحران قدرت جهانی"، تایید می کند که آمریکا نتوانست از موقعیت خود سودجوید و توان رهبر یگانه جهان بودن را از دست داد...
با ورود جهان به وضعیت طبیعی چند قطبی، آمریکا هم به تدریج ازکشوری با هژمونی جهانی به مواضع ابرقدرت منطقه ای باز می گردد. این روندی است که آغاز شده ومتوقف هم نمی شود .با این حال تکمیل آن، ممکن است بیش از یک دهه به طول انجامد. زیرا آمریکا با تکیه بر منابع سرشار و وسائل مقابله ، همچنان در مقایسه با کشورهای دیگر،که به تدریج رشد می کنند، برتری دارد.
مطابق برخی نظریات، فروریختن هژمونی جهانی آمریکا، با ادغام اروپا ورواج پول واحدش، یورو،آغاز شد و اتحادیه اروپا طلایه دار ایده جهان چند قطبی است.اروپای غربی، به پیشاهنگی آلمان، پس از فروپاشی شوروی دیگر نمی خواست به دنباله روی از آمریکاادامه دهد و هرچند کمابیش در کنار این کشورایستاده است ولی در صحنه بین المللی مواضعی مستقل اتخاذ می کند. بر این اساس، اولین منطقه موثر در شکل گیری نظم جدید، اروپا است.
پس ازاروپا، چین را می توان دومین مرکز مهم در ایجاد نظم جدید دانست. چین ، تا گذشته ای نه چندان دور،یک کشور بزرگ عقب مانده کشاورزی و فاقد قدرت نظامی ، سیاسی مهم محسوب می شد. اخیرا کارشناسان کنگره آمریکا، گزارشی را قرائت کردند که مطابق آن ، رشد کنونی ظرفیت های نظامی چین، این امکان را برایش مهیا می سازد که بر هر گونه تهدید نظامی غلبه کند. ارتش چین دارای قدرت کافی ، نه تنها برای برقراری کنترل و انجام عملیات نظامی موفق در سواحل مرزی خود وآبهای منطقه است، بلکه حتی توان اعمال نفوذ درآن بخش از اقیانوس آرام را دارد که تا امروز تحت سیطره قطعی آمریکا قرار داشت. این حیطه تا جزایر "گوام" را که محل استقرار پایگاه های استراتژیک مهم آمریکا برای تسلط بر بخش بزرگی از اقیانوس آرام است، شامل می شود.
روسیه چه جایگاهی در ساختمان جهان چند قطبی دارد؟ عامل مهم تاثیرروسیه بر این روند، سلاح های هسته ای این کشور است. جز امتیازات هسته ای، روسیه دارای امکانات وسیع، نه تنها در ایجاد اتحاد ها و برقراری پل ارتباطی بین اروپا وآسیا تا اقیانوس آرام می باشد، بلکه دارای نقش ژئوپولیتیک مرکزی در تمام اورآسیا است و درموفقیت ادغام اروپا نقش دارد. در دورنمای اتحادیه اروپا، با هر شکل وفرم، اگر نقش تاریخی روسیه را مد نظر قراردهیم ، نه فقط اکرائین بخشی ارگانیک از تمدن روسی به حساب می آید، بلکه کشورهای ارتدکس بالکان ، و بخشی از اروپای شرقی که به نفع اورآسیا جهت گیری دارند، نه با رهبری ایدئولوژیک ، چون پیمان ورشو، بلکه بخاطر عوامل اقتصادی، ترجیح خواهند داد تادر کنار روسیه ونه بدهکار به همه دنیا وگرسنه در اتحادیه اروپا باشند.
بنابراین، بازیگران جهان چند قطبی ،شامل آمریکا، اتحادیه اروپا، چین و روسیه ای است که در حال بازسازی نفوذ تاریخی خود، به سر می برد. روند برقراری نظم نو، ولی در ادامه راه ، بازیگران قدرتمند دیگر، یعنی هند، برزیل وآفریقای جنوبی را نیز با خود همراه خواهد داشت. این کشورها، در کنار رشد اقتصادی،توان نظامی خود را نیز افزایش می دهند و باهمراه کردن همسایگان ، در پیوند با قدرت های مرکزی جهان ، اتحادیه ها را تشکیل خواهند داد. روندی که هم اینک نیز دیده می شود وهمکاری های نزدیک نظامی روسیه و هند، نمونه آن است".

یادآوری: ارزیابی این تحلیل از نقش روسیه درآینده سیاسی جهان ،اغراق آمیزبه نظر می رسد. گنادی زوگانف، رهبر حزب کمونیست روسیه، 14 آوریل 2009، چنین تصویری از روسیه ارائه می دهد:" جهان از نظر ماهوی در حال تغيير است. رهبری آمريکا در جهان ، بی رقیب است. اروپای واحد 500 ميليون نفر جمعيت داردو باوجودنداشتن منابع فسیلی، بسيار قدرتمند است. چين، ابرقدرت آسيا و مناطق اقيانوس آرام است. در آن جايی که مهمترين اتفاقات قرن 21 را شاهد خواهيم بود. برزيل به جمع ده کشور پيشتاز وارد ميشود. هند هم به اعتقاد من به زمره قدرت های بزرگ در خواهد آمد. روسيه ولی برای يافتن جايگاه خود در اين جهان با چالش های پيچيده ای روبروست . بدون شهروندان آموزش ديده و تکنولوژی پيشرفته و بدون سياست های داخلی و خارجی سنجيده، قرار گرفتن در صف قدرت های بزرگ ، ممکن نخواهد بود".

هیچ نظری موجود نیست: