اگر بتوانیم همچون یک "شهروند معمولی" و نه " دیپلمات" ، به صورت "رک وپوست کنده" و نه " گنگ و در لفافه" و بالاخره "صادقانه و روشنگرانه" و نه " موزیانه و فریبکارانه" ، کوششی در جهت درک و بیان موقعیت واهمیت سوق الجیشی کشورمان در جهان ارائه دهیم، آنگاه بهتر می توانیم گرایش های سیاسی خود را بر بنیاد واقعیات و نه وهم و آرزواستوار کنیم. در چنین صورتی ، به اعتقاد من ، جز اقلیتی ناچیز، همه ما در جبهه ای خواهیم گنجید که هدفش در درجه اول حفظ و حراست از میهنمان در میان توفان حوادث و سپس بنای یک جامعه عدالت محور، آزاد و دمکراتیک است.
از جایگاه و با بضاعت فکری یک شهروند معمولی، توجه دیگر دوستان را به نکاتی که به باورمن ،برای داشتن تصویر وتصوری درست از موقعیت ایران،ضروری است، جلب می کنم:
1- امروز نیز چون گذشته، جهان به مناطق نفوذ قدرت های بزرگ و کوچک تقسیم شده است که در چارچوب "جغرافیای سیاسی " یا "ژئوپولیتیک" ، مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
2- کشور ما در جغرافیای سیاسی "اوراسیا" قرار دارد که 75 درصد جمعیت جهان و سه چهارم منابع انرژی کشف شده را در خود جای داده است.
3- ز.برژینسکی، دو بازیگر "ژئواستراتژیک فعال" ( قدرت های بزرگ دارای ظرفیت و اراده ملی برای تاثیر گذاری های فرامرزی ) و "قطب های ژئوپولیتیک"( کشورهای مهم وکلیدی) ، برای هر جغرافیای سیاسی ، از جمله "اوراسیا" معرفی می کند. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا، روسیه و چین بازیگران اصلی اوراسیا هستند که چین نقشی بالنده دارد. "نیکلاس اسپایکمن" آمریکایی ، در سال 1942 ، نظریه" منطقه پیرامونی" (Rimland) را برای ممانعت از تسلط شوروی بر اوراسیا، ارائه داد که از جمله به کنترل خلیج فارس وضرورت دور داشتن دست روس ها از این منطقه،برای حفظ برتری آمریکا اهمیت ویژه قائل می شود.. برژینسکی هم اخیرا دراین باره گفت : "هرکشوری که بتواند برآسیای میانی و قفقاز تسلط پیدا کند ، توانایی تهدید موقعیت آمریکا در خلیج فارس را خواهد داشت". اهمیت گرجستان که تنها کشوراین ناحیه است که به دریای آزاد نیز راه دارد، برای آمریکایی ها، در همینجاست. جایگاه منحصر به فرد ایران در این رقابت ها ،با داشتن طولانی ترین مرز با جمهوری های پیشین شوروی و ساحل خلیج فارس ونیزمنابع انرژی ، برکسی پوشیده نیست. کافیست که به عنوان حدودا یکسال ثابت "ستون بررسی مسائل ایران" در سایت صدای آمریکا به روسی ، در این لینک دقت کنید:"ایران ، غرب، روسیه: بازی بزرگ قرن 21"، تا بتوانید میزان اهمیت کشورمان را در این جغرافیا ، تخمین بزنید. (اصطلاح"بازی بزرگ"، درمورد رقابت روسیه و انگلیس در قرن 19برسر ایران نیز، بکار می رفت).
4- قدرت های بزرگ ومتخصصین شان، از چگونگی شکل گیری قطب های همسو یا مخالف ، با شناخت قوانینی کلی، آگاهی دارند. به عنوان نمونه، چین را هنگامی که هنوز مستعمره بود، دارای ظرفیت ابرقدرت شدن پیش بینی کرده بودند. بر پایه چنین ارزیابی هایی است که مثلا آمریکا خود را درگیر جنگ در ویتنام و کره می کند و به خاورمیانه هجوم می آورد. ویا اینکه چین و شوروی ، به عنوان دو رقیب "ژئوپولیتیک"، مسائل ایدئولوژیک را بهانه رویارویی با هم قرار می دهند.
5- گرایشات ناسیونالیستی و مذهبی به عنوان عوامل بسیج کننده توده ها برای جانفشانی ، همواره ابزار دست قدرت هاست و آن ها این گرایشات را بر اساس منافع خود، بوجود آورده ، تقویت ، تضعیف یا نابود می کنند. در مواردی هم ،چون فاشیسم در اروپا، این گرایشات را در حالت" کوما"، برای روز موعود ذخیره می نمایند. ناسیونالیسم اروپایی، امروز در همه کشورهای اروپا، به عنوان یک اتحادیه، برخلاف گذشته ،ساز واحدی می نوازد ودر ارتباط با هم عمل می کند.
6- شعارهای "دمکراسی"، "آزادی" ، "حقوق بشر"، از طرف قدرت ها به عنوان حربه هایی برای از میدان به در کردن رقیبان استفاده می شود. این قدرت ها خود به صورت بسیار خشن این اصول را در جهان پایمال می کنند.مثلا دولت منتخب حماس را( صرفنظراز خوب یا بد بودنش) آمریکا قبول ندارد ولی ازپادشاهی سعودی یا شبه پادشاهی مصر و ... حمایت می کند . ویا حکومت دمکراتیک و ملی دکتر مصدق و آلینده را با کودتا سرنگون و دیکتاتوری را جانشین آن می سازد.همین امروز و همین ساعت قربانی شدن انسان ها در عراق و افغانستان و شکنجه در زندان های مخفی سیا، شاهد بی اعتنایی خود آمریکا به این اصول انسانی است. این شعارها ولی قادر است که چون مذهب در جبهه مقابل، مردم را بفریبد و به دور خود جمع کند. آمریکایی ها هم مثل سوء استفاده کنندگان از مذهب ،به ساده اندیشانی برای پیشبرد سیاست های خود احتیاج دارند. آن یکی مسجد و منبر دارد ، این یکی رادیو و تلویوزیون و اینترنت. آمریکا، در حالی که توان مالی آن را دارد که با پرداخت هزینه،در هر کشوری آلترناتیوسازی کند وسیاست مدار اجیر نماید، منطقی است که دیگران را به "دمکراسی" و "آزادی" فرا خواند. نه برای شهروندان، بلکه برای آزادی عمل خود درحیات سیاسی آن کشور.از این رو، در زمان جنگ سرد که یگانه قدرت نبود و رقیب نیز از" دمکراسی" و "آزادی"، در کشورهای جهان سوم می توانست همان استفاده را برد، حامی دیکتاتورهای عالم بود.
7- 13 ژانویه 2009، ز.برژینسکی، در سخنرانیش به مناسبت سی امین سالگرد آغاز روابط دیپلماتیک با چین ، در پایتخت این کشور يادآور می شود که درتابستان سال 1978 از طرف جيمی کارتر ، رئيس جمهور وقت آمريکا ، به منظور توافقی محرمانه به چين می آيد واين که چگونه اين سفر به برقراری روابط سياسی بين دو کشوردر دسامبرهمان سال می انجامد. روابطی که به گفته او در اين سخنرانی " ... به سرعت باعث جابجايی مهره های صفحه بزرگ شطرنج جهانی در جنگ سرد به ضرر اتحاد شوروی می شود."
8- ژانویه 1979، رهبران آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان، در جزیره "گوادلوپ"، به بازبینی مواضع غرب در رویارویی با شوروی ورابطه با چین می پردازند. در این کنفرانس همچنین درمورد آینده ایران تصمیم گیری می شود. .ژیسکاردستن ، رئیس جمهور وقت فرانسه می گوید:"...آمریکایی ها گفتند که زمان تغییر رژیم شاه فرارسیده است و ما از این مساله حیرت کردیم."
9- پس از کودتای 28 مرداد، برخلاف ظاهر، این شاه نبود که بر ایران حکم میراند، بلکه این آمریکا بود که بر سرنوشت کشور و خود شاه حاکم بود. شاه حتی از حضور ژنرال هایزر و مذاکرات او با امرای ارتش هم در آستانه انقلاب، خبر نداشت و زمانی او را می بیند که طبق گفته خود شاه در "پاسخ به تاریخ" ، از اومی خواهد که ایران را ترک کند. با کودتا اورا به ایران بازآوردند و آن وقت که اراده کردند، از ایران بیرونش راندند.
10-درکتاب "خاطرات فردوست"، (انتشارسری اول)آمده است که : "سال 42 آمریکایی ها از شاه می خواهند که آیت الله خمینی را به ترکیه تبعید کند. شاه ولی مخالف بود. او می خواست که آقای خمینی در ایران بماند تا بتواند بر کارها و ارتباطاتش نظارت داشته باشد . سرانجام ولی تسلیم فشار آمریکا می شود"(نقل به مضمون). آمریکایی ها با تبعید آقای خمینی ،هم امکان این را می یافتند که عوامل خود را برای بازی با کارت اسلام، پیرامون او جمع کنند و هم از او به عنوان تهدیدی بالای سر شاه برای اطاعت بیشتر، بهره گیرند.
توافقات برژینسکی در چین ، اندکی پیش از تحولات در ایران و دستور کار و نتایج کنفرانس گوادلوپ و نیزتعبیر امروزی برژینسکی :" جابجایی مهره ها در صفحه شطرنج جهانی به ضرر اتحاد شوروی" ، و سپس بیرون کردن مهره شاه و آمدن خمینی را اگر کنار هم قرار دهیم، سی سال تجربه پس از انقلاب را هم به آن بیافزاییم، به این گمان می رسیم که آمریکا ، برای به زانو درآوردن اتحاد شوروی، بر سر ایران معامله کرده است تا به کمک اژدهای زرد، خرس قطبی را از پا درآورد.
11- سقوط اتحاد شوروی ، یک فروپاشی تمام عیار نبود. زیرا اهرم های اساسی قدرت ، ازدست خارج نشد. حتی شاید بتوان آن را یک عقب نشینی حساب شده ( از نگاه ژئوپولیتیک و نه ایدئولوژیک) ارزیابی کرد. توان نظامی و اطلاعاتی دست نخورده باقی ماند و جایگاه "ابرقدرت"ی اگرچه تضعیف شد ولی ازبین نرفت. ( یکی از ویژگی هایی که برای "ابر قدرت " بیان می کنند آن است که با احتساب مجموعه عوامل، قدرت دیگر قادر به شکست نهایی او نیست و یا این کاربا چنان هزینه سنگینی همراه است، که عملا خارج ازامکان ارزیابی شود).
12- غرب به منابع انرژی روسیه و روسیه به تکنولوژی و ارتباط با غرب ، برای حفظ مناطق شرقی خود از نفوذ چین، و از طرف دیگر به رابطه با چین ، آنگاه که ناتو و غرب او را تهدید می کنند، نیاز دارد. انگیزه های امپراتوری نیز درروسیه، میل به بازی با شرق و غرب، برای دستیابی به توان بیشتررا بر می انگیزد. هرگاه روسیه به شرق متمایل شود، رابطه ای خوب با ج.اسلامی نیز خواهد داشت و در صورتی که روند نزدیکی اش با غرب ، آن گونه که اینک مشاهده می شود، ادامه یابد، احتمالا شاهد تنش های بیشتر بین دو کشور خواهیم بود.
13- اعلام پشتیبانی آیت الله خامنه ای از مسلمانان "کشمیر"، که با اعتراض هند روبرو شد، در شرایطی که روسیه ممکن است در کنار ناتو در افغانستان قرار گیرد، شاید آغاز شکل گیری مرحله ای جدید در تحولات جنگ قدرت ها در" اوراسیا"، محسوب شود.
14- غرب اینک امید وار است که از همکاری با روسیه ، همان نتیجه ای را در مهار چین اتخاذ نماید که از همکاری با چین بر علیه شوروی نمود.
15- سرنوشت کشور ما اینک به چگونگی تعامل و درگیری بین قدرت های جهانی، برای تسلط بر جغرافیای سیاسی "اوراسیا"، پیوند خورده است.
16- چینی ها مدعی ارائه آلترناتیوی انسانی ، تحت عنوان " جوامع موزون" ، در مقابل "گلوبالیزاسیون"غرب هستند.آن ها سیاست "بگذار هر کشورکوچکی هم برای مصونیت از تعرض، بمب اتم داشته باشد"را، اززمان "مائو"،برای مقابله با رقبای قدرتمند خود ، همواره دنبال کرده اند.
17- بسیاری از احزاب کمونیست و کارگری ، از جمله حزب کمونیست روسیه و نیز کشورهای کوبا و ونزوئلا ، در رویارویی های آشکار و پنهان ابرقدرت ها ، جانب چین را گرفته اند. چین هم اینک ، به گفته کارشناسان ، دکترین نظامی خود را از تدافعی به تهاجمی تغییرداده است و پیش بینی می شود که بزودی از مقام دوم اقتصاد برتر جهان ، به رتبه نخست رسد.
18- ج.ا ، هماهنگ و در کنار چین ، سیاست های خارجی تعامل و تقابل خود را پیش می برد و از کمک های اقتصادی و اطلاعلاتی این قدرت ، بهره می گیرد. در جهت ادامه چنین پیوندی، به نظر می رسد که بین مقامات ارشد ج.ا، پس از انتخابات جنجالی سال گذشته، اختلاف نظر های اساسی بروز کرده است. چند صدایی در حاکمیت ج.ا، این تصور را بوجود آورده است که گویا جهت گیری نهایی سیاست خارجی ج.ا هنوزکاملا مشخص نیست. هنری کیسینجر در مصاحبه دوماه قبل خود با روبرت کاپلان، از منافع مشترک آمریکا و ایران در منطقه سخن گفته بود.
19- چین همچنین در پاکستان ، افغانستان و عربستان سعودی نفوذ آشکار و پنهان دارد و دلیل اصلی حضور ناتو و آمریکا در منطقه ،قدرت روزافزون این کشور است.چندی پیش ،سعد محیو، تحلیل گر "الخلیج"، در مقاله ای با عنوان" چین و اسلام، اتحادی که جهان را تغییرمی دهد، به بررسی نفوذ چین در منطقه می پردازد.
20-ز.برژینسکی می گوید:"اگر اوباما بتواند سیاست داخلی و خارجی را درجهت درست اندکی تغییر دهد ، آمریکا توانایی آن را خواهد داشت که چند دهه دیگرنیز، نقش کلیدی خود را در جهان حفظ کند. در صورت ناکامی او ، تغییر جایگاه آمریکا سریعتر و احتمالا دراماتیک ، صورت میگیرد." او آمریکا را آخرین "تک ابرقدرت" و جهان آینده را چون دیگر کارشناسان ،چند قطبی می داند.
21- در صورت متقاعد شدن روسیه به همکاری واقعی و دائمی با غرب، آرزوی اوباما و برژینسکی در"تغییرسیاست خارجی در جهت درست"، احتمالا محقق شده است. ولی این تعبیررا که با این تغییر،" آمریکا میتواند چند دهه دیگرنیز نقش کلیدی خود را در جهان حفظ کند، باید اظهار نظری صرفا سیاسی تلقی کرد . اوبا ما ولی خواهد توانست با این موفقیت ، چهار سال دیگر نیز در کاخ سفید بماند.
22-هرچند جمهوری اسلامی، از نظر جایگاه بین المللی، در سمت و جبهه نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی قرارگرفته است ، ولی به لحاظ رفتار وحشیانه و غیر انسانی با منتقدین و شهروندان، و ایجاد فضای اختناق و سرکوب ونیزسودجویی و انحصارطلبی مسئولان وبی کفایتی در مدیریت جامعه و تکیه بر اندیشه های واپس گرایانه ،هیچگونه سمپاتی در میان طرفداران داخلی وخارجی این جبهه جهانی بر نمی انگیزد. و درست همین نکته "پارادوکس" موجودیت این نظام را نمایش میدهد.
از جایگاه و با بضاعت فکری یک شهروند معمولی، توجه دیگر دوستان را به نکاتی که به باورمن ،برای داشتن تصویر وتصوری درست از موقعیت ایران،ضروری است، جلب می کنم:
1- امروز نیز چون گذشته، جهان به مناطق نفوذ قدرت های بزرگ و کوچک تقسیم شده است که در چارچوب "جغرافیای سیاسی " یا "ژئوپولیتیک" ، مورد بحث و بررسی قرار می گیرند.
2- کشور ما در جغرافیای سیاسی "اوراسیا" قرار دارد که 75 درصد جمعیت جهان و سه چهارم منابع انرژی کشف شده را در خود جای داده است.
3- ز.برژینسکی، دو بازیگر "ژئواستراتژیک فعال" ( قدرت های بزرگ دارای ظرفیت و اراده ملی برای تاثیر گذاری های فرامرزی ) و "قطب های ژئوپولیتیک"( کشورهای مهم وکلیدی) ، برای هر جغرافیای سیاسی ، از جمله "اوراسیا" معرفی می کند. پس از فروپاشی شوروی، آمریکا، روسیه و چین بازیگران اصلی اوراسیا هستند که چین نقشی بالنده دارد. "نیکلاس اسپایکمن" آمریکایی ، در سال 1942 ، نظریه" منطقه پیرامونی" (Rimland) را برای ممانعت از تسلط شوروی بر اوراسیا، ارائه داد که از جمله به کنترل خلیج فارس وضرورت دور داشتن دست روس ها از این منطقه،برای حفظ برتری آمریکا اهمیت ویژه قائل می شود.. برژینسکی هم اخیرا دراین باره گفت : "هرکشوری که بتواند برآسیای میانی و قفقاز تسلط پیدا کند ، توانایی تهدید موقعیت آمریکا در خلیج فارس را خواهد داشت". اهمیت گرجستان که تنها کشوراین ناحیه است که به دریای آزاد نیز راه دارد، برای آمریکایی ها، در همینجاست. جایگاه منحصر به فرد ایران در این رقابت ها ،با داشتن طولانی ترین مرز با جمهوری های پیشین شوروی و ساحل خلیج فارس ونیزمنابع انرژی ، برکسی پوشیده نیست. کافیست که به عنوان حدودا یکسال ثابت "ستون بررسی مسائل ایران" در سایت صدای آمریکا به روسی ، در این لینک دقت کنید:"ایران ، غرب، روسیه: بازی بزرگ قرن 21"، تا بتوانید میزان اهمیت کشورمان را در این جغرافیا ، تخمین بزنید. (اصطلاح"بازی بزرگ"، درمورد رقابت روسیه و انگلیس در قرن 19برسر ایران نیز، بکار می رفت).
4- قدرت های بزرگ ومتخصصین شان، از چگونگی شکل گیری قطب های همسو یا مخالف ، با شناخت قوانینی کلی، آگاهی دارند. به عنوان نمونه، چین را هنگامی که هنوز مستعمره بود، دارای ظرفیت ابرقدرت شدن پیش بینی کرده بودند. بر پایه چنین ارزیابی هایی است که مثلا آمریکا خود را درگیر جنگ در ویتنام و کره می کند و به خاورمیانه هجوم می آورد. ویا اینکه چین و شوروی ، به عنوان دو رقیب "ژئوپولیتیک"، مسائل ایدئولوژیک را بهانه رویارویی با هم قرار می دهند.
5- گرایشات ناسیونالیستی و مذهبی به عنوان عوامل بسیج کننده توده ها برای جانفشانی ، همواره ابزار دست قدرت هاست و آن ها این گرایشات را بر اساس منافع خود، بوجود آورده ، تقویت ، تضعیف یا نابود می کنند. در مواردی هم ،چون فاشیسم در اروپا، این گرایشات را در حالت" کوما"، برای روز موعود ذخیره می نمایند. ناسیونالیسم اروپایی، امروز در همه کشورهای اروپا، به عنوان یک اتحادیه، برخلاف گذشته ،ساز واحدی می نوازد ودر ارتباط با هم عمل می کند.
6- شعارهای "دمکراسی"، "آزادی" ، "حقوق بشر"، از طرف قدرت ها به عنوان حربه هایی برای از میدان به در کردن رقیبان استفاده می شود. این قدرت ها خود به صورت بسیار خشن این اصول را در جهان پایمال می کنند.مثلا دولت منتخب حماس را( صرفنظراز خوب یا بد بودنش) آمریکا قبول ندارد ولی ازپادشاهی سعودی یا شبه پادشاهی مصر و ... حمایت می کند . ویا حکومت دمکراتیک و ملی دکتر مصدق و آلینده را با کودتا سرنگون و دیکتاتوری را جانشین آن می سازد.همین امروز و همین ساعت قربانی شدن انسان ها در عراق و افغانستان و شکنجه در زندان های مخفی سیا، شاهد بی اعتنایی خود آمریکا به این اصول انسانی است. این شعارها ولی قادر است که چون مذهب در جبهه مقابل، مردم را بفریبد و به دور خود جمع کند. آمریکایی ها هم مثل سوء استفاده کنندگان از مذهب ،به ساده اندیشانی برای پیشبرد سیاست های خود احتیاج دارند. آن یکی مسجد و منبر دارد ، این یکی رادیو و تلویوزیون و اینترنت. آمریکا، در حالی که توان مالی آن را دارد که با پرداخت هزینه،در هر کشوری آلترناتیوسازی کند وسیاست مدار اجیر نماید، منطقی است که دیگران را به "دمکراسی" و "آزادی" فرا خواند. نه برای شهروندان، بلکه برای آزادی عمل خود درحیات سیاسی آن کشور.از این رو، در زمان جنگ سرد که یگانه قدرت نبود و رقیب نیز از" دمکراسی" و "آزادی"، در کشورهای جهان سوم می توانست همان استفاده را برد، حامی دیکتاتورهای عالم بود.
7- 13 ژانویه 2009، ز.برژینسکی، در سخنرانیش به مناسبت سی امین سالگرد آغاز روابط دیپلماتیک با چین ، در پایتخت این کشور يادآور می شود که درتابستان سال 1978 از طرف جيمی کارتر ، رئيس جمهور وقت آمريکا ، به منظور توافقی محرمانه به چين می آيد واين که چگونه اين سفر به برقراری روابط سياسی بين دو کشوردر دسامبرهمان سال می انجامد. روابطی که به گفته او در اين سخنرانی " ... به سرعت باعث جابجايی مهره های صفحه بزرگ شطرنج جهانی در جنگ سرد به ضرر اتحاد شوروی می شود."
8- ژانویه 1979، رهبران آمریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان، در جزیره "گوادلوپ"، به بازبینی مواضع غرب در رویارویی با شوروی ورابطه با چین می پردازند. در این کنفرانس همچنین درمورد آینده ایران تصمیم گیری می شود. .ژیسکاردستن ، رئیس جمهور وقت فرانسه می گوید:"...آمریکایی ها گفتند که زمان تغییر رژیم شاه فرارسیده است و ما از این مساله حیرت کردیم."
9- پس از کودتای 28 مرداد، برخلاف ظاهر، این شاه نبود که بر ایران حکم میراند، بلکه این آمریکا بود که بر سرنوشت کشور و خود شاه حاکم بود. شاه حتی از حضور ژنرال هایزر و مذاکرات او با امرای ارتش هم در آستانه انقلاب، خبر نداشت و زمانی او را می بیند که طبق گفته خود شاه در "پاسخ به تاریخ" ، از اومی خواهد که ایران را ترک کند. با کودتا اورا به ایران بازآوردند و آن وقت که اراده کردند، از ایران بیرونش راندند.
10-درکتاب "خاطرات فردوست"، (انتشارسری اول)آمده است که : "سال 42 آمریکایی ها از شاه می خواهند که آیت الله خمینی را به ترکیه تبعید کند. شاه ولی مخالف بود. او می خواست که آقای خمینی در ایران بماند تا بتواند بر کارها و ارتباطاتش نظارت داشته باشد . سرانجام ولی تسلیم فشار آمریکا می شود"(نقل به مضمون). آمریکایی ها با تبعید آقای خمینی ،هم امکان این را می یافتند که عوامل خود را برای بازی با کارت اسلام، پیرامون او جمع کنند و هم از او به عنوان تهدیدی بالای سر شاه برای اطاعت بیشتر، بهره گیرند.
توافقات برژینسکی در چین ، اندکی پیش از تحولات در ایران و دستور کار و نتایج کنفرانس گوادلوپ و نیزتعبیر امروزی برژینسکی :" جابجایی مهره ها در صفحه شطرنج جهانی به ضرر اتحاد شوروی" ، و سپس بیرون کردن مهره شاه و آمدن خمینی را اگر کنار هم قرار دهیم، سی سال تجربه پس از انقلاب را هم به آن بیافزاییم، به این گمان می رسیم که آمریکا ، برای به زانو درآوردن اتحاد شوروی، بر سر ایران معامله کرده است تا به کمک اژدهای زرد، خرس قطبی را از پا درآورد.
11- سقوط اتحاد شوروی ، یک فروپاشی تمام عیار نبود. زیرا اهرم های اساسی قدرت ، ازدست خارج نشد. حتی شاید بتوان آن را یک عقب نشینی حساب شده ( از نگاه ژئوپولیتیک و نه ایدئولوژیک) ارزیابی کرد. توان نظامی و اطلاعاتی دست نخورده باقی ماند و جایگاه "ابرقدرت"ی اگرچه تضعیف شد ولی ازبین نرفت. ( یکی از ویژگی هایی که برای "ابر قدرت " بیان می کنند آن است که با احتساب مجموعه عوامل، قدرت دیگر قادر به شکست نهایی او نیست و یا این کاربا چنان هزینه سنگینی همراه است، که عملا خارج ازامکان ارزیابی شود).
12- غرب به منابع انرژی روسیه و روسیه به تکنولوژی و ارتباط با غرب ، برای حفظ مناطق شرقی خود از نفوذ چین، و از طرف دیگر به رابطه با چین ، آنگاه که ناتو و غرب او را تهدید می کنند، نیاز دارد. انگیزه های امپراتوری نیز درروسیه، میل به بازی با شرق و غرب، برای دستیابی به توان بیشتررا بر می انگیزد. هرگاه روسیه به شرق متمایل شود، رابطه ای خوب با ج.اسلامی نیز خواهد داشت و در صورتی که روند نزدیکی اش با غرب ، آن گونه که اینک مشاهده می شود، ادامه یابد، احتمالا شاهد تنش های بیشتر بین دو کشور خواهیم بود.
13- اعلام پشتیبانی آیت الله خامنه ای از مسلمانان "کشمیر"، که با اعتراض هند روبرو شد، در شرایطی که روسیه ممکن است در کنار ناتو در افغانستان قرار گیرد، شاید آغاز شکل گیری مرحله ای جدید در تحولات جنگ قدرت ها در" اوراسیا"، محسوب شود.
14- غرب اینک امید وار است که از همکاری با روسیه ، همان نتیجه ای را در مهار چین اتخاذ نماید که از همکاری با چین بر علیه شوروی نمود.
15- سرنوشت کشور ما اینک به چگونگی تعامل و درگیری بین قدرت های جهانی، برای تسلط بر جغرافیای سیاسی "اوراسیا"، پیوند خورده است.
16- چینی ها مدعی ارائه آلترناتیوی انسانی ، تحت عنوان " جوامع موزون" ، در مقابل "گلوبالیزاسیون"غرب هستند.آن ها سیاست "بگذار هر کشورکوچکی هم برای مصونیت از تعرض، بمب اتم داشته باشد"را، اززمان "مائو"،برای مقابله با رقبای قدرتمند خود ، همواره دنبال کرده اند.
17- بسیاری از احزاب کمونیست و کارگری ، از جمله حزب کمونیست روسیه و نیز کشورهای کوبا و ونزوئلا ، در رویارویی های آشکار و پنهان ابرقدرت ها ، جانب چین را گرفته اند. چین هم اینک ، به گفته کارشناسان ، دکترین نظامی خود را از تدافعی به تهاجمی تغییرداده است و پیش بینی می شود که بزودی از مقام دوم اقتصاد برتر جهان ، به رتبه نخست رسد.
18- ج.ا ، هماهنگ و در کنار چین ، سیاست های خارجی تعامل و تقابل خود را پیش می برد و از کمک های اقتصادی و اطلاعلاتی این قدرت ، بهره می گیرد. در جهت ادامه چنین پیوندی، به نظر می رسد که بین مقامات ارشد ج.ا، پس از انتخابات جنجالی سال گذشته، اختلاف نظر های اساسی بروز کرده است. چند صدایی در حاکمیت ج.ا، این تصور را بوجود آورده است که گویا جهت گیری نهایی سیاست خارجی ج.ا هنوزکاملا مشخص نیست. هنری کیسینجر در مصاحبه دوماه قبل خود با روبرت کاپلان، از منافع مشترک آمریکا و ایران در منطقه سخن گفته بود.
19- چین همچنین در پاکستان ، افغانستان و عربستان سعودی نفوذ آشکار و پنهان دارد و دلیل اصلی حضور ناتو و آمریکا در منطقه ،قدرت روزافزون این کشور است.چندی پیش ،سعد محیو، تحلیل گر "الخلیج"، در مقاله ای با عنوان" چین و اسلام، اتحادی که جهان را تغییرمی دهد، به بررسی نفوذ چین در منطقه می پردازد.
20-ز.برژینسکی می گوید:"اگر اوباما بتواند سیاست داخلی و خارجی را درجهت درست اندکی تغییر دهد ، آمریکا توانایی آن را خواهد داشت که چند دهه دیگرنیز، نقش کلیدی خود را در جهان حفظ کند. در صورت ناکامی او ، تغییر جایگاه آمریکا سریعتر و احتمالا دراماتیک ، صورت میگیرد." او آمریکا را آخرین "تک ابرقدرت" و جهان آینده را چون دیگر کارشناسان ،چند قطبی می داند.
21- در صورت متقاعد شدن روسیه به همکاری واقعی و دائمی با غرب، آرزوی اوباما و برژینسکی در"تغییرسیاست خارجی در جهت درست"، احتمالا محقق شده است. ولی این تعبیررا که با این تغییر،" آمریکا میتواند چند دهه دیگرنیز نقش کلیدی خود را در جهان حفظ کند، باید اظهار نظری صرفا سیاسی تلقی کرد . اوبا ما ولی خواهد توانست با این موفقیت ، چهار سال دیگر نیز در کاخ سفید بماند.
22-هرچند جمهوری اسلامی، از نظر جایگاه بین المللی، در سمت و جبهه نیروهای طرفدار عدالت اجتماعی قرارگرفته است ، ولی به لحاظ رفتار وحشیانه و غیر انسانی با منتقدین و شهروندان، و ایجاد فضای اختناق و سرکوب ونیزسودجویی و انحصارطلبی مسئولان وبی کفایتی در مدیریت جامعه و تکیه بر اندیشه های واپس گرایانه ،هیچگونه سمپاتی در میان طرفداران داخلی وخارجی این جبهه جهانی بر نمی انگیزد. و درست همین نکته "پارادوکس" موجودیت این نظام را نمایش میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر