توهمات خطرناک آمریکا!

 

" توهمات خطرناک (آمریکا در مورد دمکراسی)! 
سیاست گذاران آمریکایی و اروپایی بر این موضع هستند که گویا آن ها مسئول ترویج دموکراسی در سراسر جهان می باشند. آن ها مرتباً استدلال می کنند که در صورت شکست ، دولت های استبدادی سوء استفاد کرده و بر نیروهای خود می افزایند. 
دولت بایدن پس از چند ماه استقرار، ظاهرا تمایل به پی گیری همین سیاست ارتقای دموکراسی، به عنوان اصل استراتژی جهانی آمریکا دارد. یعنی آمریکا باید جهان را تا آنجا که ممکن است مطابق با ترجیحات خود و متحدان عمدتاً اروپایی اش تغییر دهد. خوشبختانه بایدن مجرب و عمل گر انگیزه هایش هرچه باشد ، تا کنون سعی کرده پل ها را پشت سر خراب نکند و برای بهبود روابط با متحدان کلیدی اروپایی ،در راه از سرگیری گفتگو با روسیه و تا حدودی کاهش شدت رویارویی با چین گام بردارد. با این حال ، انعطاف پذیری تاکتیکی وی، سمت اساسی سیاست خارجی آمریکا را تغییر نمی دهد... 
در قلب این رویکرد این اعتقاد وجود دارد که دموکراسی از نظر اخلاقی و از نظر توانایی در تأمین رفاه و امنیت ذاتاً بر سایر اشکال حکومت برتری دارد. اعتقاد بر این است که ترویج دموکراسی بخشی قدیمی از سنت سیاست خارجی آمریکاست و اصولا نمی توان آن را کنار گذاشت. دولت بایدن طوری صحبت می کند که گویی تمام جهان ، بجز مستبدان شرور، از تمایل او به دموکراسی استقبال می کنند و حقانیت بدیهی آمریکا و اتحادیه اروپا را به رسمیت می شناسند و نمی خواهند به منافع امنیتی آمریکا آسیب برسانند... اما واقعیت این است که تاریخ دموکراسی چندان هم درخشان نیست .بهترین چیزی که می توان در مورد آن گفت این تعبیر وینستون چرچیل است که: در بیشتر موارد برتری خود را نسبت به سایر اشکال آزمایش شده دولت نشان داده است. در این صورت دموکراسی باید واقعاً لیبرال ، بر اساس قانون ، و شامل حمایت قوی از حقوق اقلیت ها باشد. با این حال ، چنین تضمین هایی اغلب در دموکراسی ها وجود ندارد. 
از همان ابتدا ، دموکراسی با گناه اصلی برده داری خدشه دار شد. آتن باستان ، نخستین دموکراسی شناخته شده ، نه تنها بردگی را تحمل می کرد ، بلکه اساس آن بر برده داری بود. شهروندان و بردگان دو طرف نظام سیاسی آتن بودند. همانطور که مورخ "پائولین اسمارد" می نویسد ، "برده داری بهای دموکراسی بود." پدران ما در آمریکا هم بردگی را تحمل کردند ، و آن را به طور مخفیانه در قانون اساسی ایالات متحده گنجاندند.... امپراتوری روسیه ، به شیوه ای بسیار قابل توجه و بدون خونریزی موفق شد تا برده داری را در سال 1861 به طور کامل لغو کند. در آمریکا ولی برده داری ، به دلیل "مصلحت اندیشی سیاسی" ، در برخی از ایالت ها تا پایان جنگ داخلی قانونی بود، وحتی پس از آن هم دموکراسی آمریکایی همچنان حق رأی زنان و آفریقایی تباران را برای ده ها سال سلب کرد. اصلاً معلوم نیست دموکراسی ای که دارندگان حقوق سیاسی را محدود به اقلیتی از مردان سفید پوست می کند ، از نظر ماهیت ، بسیار برتر از حتی دولت های استبدادی "محترم" باشد که دارای قوانین ابتدایی هستند ولی از برابری شهروندان خود حمایت می کنند. در تاریخ نه چندان دور ، اقتدارگرایی روشن بین "لی کوان یو" در سنگاپور به نجات میلیون ها نفر از فقر کمک کرد وبرابری نژادی و اجتماعی را در این کشور چند ملیتی تضمین نمود، که با تامین بیمه درمانی و رفاه اجتماعی برای طبقه کارگر ، اولین دولت رفاه مدرن محسوب می شود... اصولا ترویج دموکراسی پیش از پایان جنگ سرد، بخشی جدایی ناپذیر از سیاست خارجی آمریکا نبود . اصطلاح "دموکراسی" حتی در قانون اساسی آمریکا نیامده است. اتحاد ناتو ، از بدو تأسیس در 1949 ، تنها علیه تهدید ژئوپلیتیک شوروی بود و از رژیم های اقتدارگرا ، مانند پرتغال تحت رهبری "سالازار" ، که بسیاری آن را فاشیست می دانستند ، حمایت می کرد. دیگر متحدان آمریکا در آغاز جنگ سرد، کره جنوبی و تایوان بودند که هیچکدام در آن زمان دموکراتیک نبودند...در زمانی که عموم مردم ایالات متحده- نه تنها از نظر اولویت های سیاست خارجی ، بلکه از نظر ارزشهای بنیادی ملی، دو قطبی هستند ، پیگیری چنین سیاست خارجی بلندپروازانه ، مستعد شکست است.... پکن و مسکو مایل به به یک اتحاد رسمی سیاسی یا نظامی نیستند. همکاری نظامی واقعی آنها تنها اندکی فراتر از مانورهای نظامی نمادین و تبادل محدود اطلاعات نظامی است. هر دو کشور تأکید می کنند که به طور مشترک با آمریکا و تا حدی با اتحادیه اروپا مشکل دارند . اما هنوز هیچ اتحادی ایجاد نکرده اند. چین به عنوان مثال ، الحاق کریمه به روسیه را به رسمیت نشناخت و حتی شریک تجاری شماره یک دشمن روسیه یعنی اوکرایین شد. روسیه همچنین به ندرت از فروش تجهیزات نظامی مدرن به هند ، رقیب اصلی چین خودداری می کند. بنابراین نبایدپیش بینی کرد که ظاهراً وضعیت جهان ، چین و روسیه را به هم نزدیک می کند... نقش رهبری، آمریکا را ملزم می کند که برتری نظامی خود را حفظ کرده ، اتحاد هایش را تقویت کند و از اختلافات غیر ضروری با متحدان خود اجتناب نماید. با این حال آمریکا درپی "هژمونی دموکراتیک" ، دوست دارد فراموش نماید که بسیاری از دولتها در سراسر جهان ادعاهای خاص خود را نسبت به واشنگتن دارند و لزوماً در مقابله با چین یا روسیه طرف ایالات متحده را نخواهندگرفت...

هیچ نظری موجود نیست: