42 سال پیش در چنین روزهایی

 

42 سال پیش در چنین روزهایی ، زمانی که از شروع ناآرامی های سیاسی سال۵۷ در ایران چند ماهی سپری شده بود، شوک ناشی از جمعه خونین ۱۷ شهریور،وقفه محسوسی دراعتراضات وتظاهرات مردم پدید آورد. با بازشدن مدارس لاکن هیجانات انقلابی بار دیگر اوج می گیرد و دانش آموزان بجای درس وکلاس به خیابان ها آمده  و در تهران  معمولا خود را به نواحی مرکزی شهر ، بخصوص دانشگاه تهران میرساندند.رژیم هم گویا ترجیح می داد که معترضین در محیط محصور دانشگاه ونه در سطح شهر، هرکار می خواهند بکنند و هرچه می خواهند شعار دهند . در این ایام دانشگاه تهران مرکز تجمع همه گروه های انقلابی و مخالف شده بود و در زمین فوتبال دانشگاه ،سخنرانی هایی در مخالفت با رژیم شاه انجام می شد. 
آخوند بسیار جوان عمامه سیاه و ریش حنایی ، با لهجه ای آذری را به یاد می آورم که آن روزها در دانشگاه حاضر می شد و دانش آموزان را با شعار مورد علاقه اش در حالی که روی کول یک نفر سوار  و انگشت اشاره اش را به طرف آسمان گرفته بود، به دنبال خود راه می انداخت:"سگ زرد برادرشغال است/ ولیعهد سلطنتت محال است"!(پیشگوی خوبی بود ظاهرا).
او هنگام سخنرانی ها در زمین چمن دانشگاه ، به همراه هوادارانش که چند تایی از آن ها همیشه با او بودند، مراقب بود که سخنی درباب "مارکسیسم" و "ایسم" های دیگر بر زبان کسی جاری نشود.و در صورت مشاهده "تخلف"، با فریاد "حزب فقط حزب الله/ رهبرفقط روح الله" و الله واکبرو...مانع ادامه سخنرانی می شد.
به خاطر دارم یک باروقتی که آقای "کاتوزیان"،از اساتید دانشگاه،پشت میکروفون رفت تا به مناسبت آزادی گروهی از زندانیان سیاسی در سوم آبان، سخنرانی کند،آخوند ریش حنایی به گمان این که "کاتوزیان" مسلمان نیست(احتمالا بخاطر نامش) جاروجنجال راه انداخت و شعار سرداد :"کافر وغیر مسلم حق نظر ندارد!".
پس از انقلاب آخوند ریش حنایی رادیگر هرگز ندیدم.در حالی که پیش از انقلاب مطمئن بودم که اگر روحانیون به قدرت برسند،این سید "زحمتکش" حتما کاره ای خواهد شد.ولی ماموریت او هم مثل "علامه یحیی نوری"  با رفتن شاه گویا به پایان رسید. علامه نوری، روحانی عمامه گنده ای بود که در برپایی تظاهرات ضدسلطنتی ایام انقلاب در تهران نقش بسیار مهمی داشت .ولی بعد از انقلاب او را به بازی نگرفتند و تنها گاه گداری در نشریات از او بدین گونه نامی برده می شد که بهائیانی با حضور در محضرش، اسلام آوردند.
یک روزهم هنگام میتینگ "مارکسیست"ها در دانشگاه تهران، آخوند متشخصی( نه مانند ریش حنایی) به همراه چند آخوند دیگر به میان جمعیت که شعار"اتحاد، مبارزه ، پیروزی" میدادند آمد وبا بلند گوی دستی گفت : "از شما خواهش می کنم تا رسیدن به هدف مشترک، یعنی سقوط شاه، اینگونه عرض اندام نکنید. زیرا مردمی که اعتقادات مذهبی دارند با دیدن شمادر پیوستن به نهضت دچار تردید خواهند شد و رژیم شاه هم به دنیا خواهد گفت که این ها همه "کمونیست" هستند. پس ازشاه شما هم مثل ما آزاد خواهید بود که فعالیت کنید!"... کاش بعد از انقلاب هم او را یک بار میدیدم...
اخیرا تصویری از آخوند ریش حنایی در میان انبوهی از عکس های دیگر ایام انقلاب دیدم . با آن 42 سال به عقب بازگشتم و به یاد این وقایع افتادم.
                                                   

 

هیچ نظری موجود نیست: