
بحث مفصلی هم در این میان میتوان مطرح کرد که چرا غرب با اتکا به قدرت نظامی و اقتصادی خود، اجازه نمی دهد که رقبایش، چهره ای دمکراتیک از خود نشان دهند و با فشار، آنان را به تمرکز هرچه بیشتر مجبور می سازد. در اینجا ولی منظور من از طرح قصه "سارکوزی – قذافی"، تاکید بر این واقعیت عیان است که "دمکراسی غربی" آن چیزی نیست که مدعیانش بیان می دارند. وگرنه ، چگونه پول دیکتاتور لیبی می تواند در نتیجه انتخابات ، که مهمترین شاخص ارزیابی اراده مردم است، آنچنان تاثیری داشته باشد که دریافت کننده اش ریسک آبروریزی اش را به جان خرد. آیا جز این است که با "پول" می توان "رای" به دست آورد؟ بدین صورت که با در اختیارگرفتن وسائل ارتباط جمعی بیشتر، چنان اذهان را شستشو داد که اکثر مردم فرانسه به عنوان مثال، در پای صندوق ، به ضد منافع اقتصادی و سیاسی شان ، یعنی ائتلاف راست رای دهند؟ پس نمی توان نتیجه گرفت که در این جوامع ، پول بیشتر یعنی رای بیشتر و قدرت واقعی همیشه در دست کسانی است که پول بیشتر دارند ،هرچند برای حفظ مهار جامعه ، احزاب غیر را هم به صورت کنترل شده به بازی می گیرند؟هزینه آخرین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بالغ بر 5.3 میلیارد دلار بود. با این حساب آیا شانسی هم برای دیگران دررقابت با دو حزب اصلی باقی می ماند؟
"دمکراسی غربی"، در حال حاضر، هرچند وجیه تر از"دسپوتیزم شرقی" به نظر می رسد ، ولی برخلاف ادعایش، نماینده واقعی و شرافتمند اراده مردم نیست و از این نظر در عرصه داخلی با دومی تفاوت ماهوی چندانی ندارد. بخصوص که کارنامه قبولی قابلیت گذاربه "فاشیسم"، در صورت لزوم، را هم زیر بغل دارد. در مورد عملکرد خارجی ولی جنایات تنهاآمریکایی ها ، در چند دهه اخیر ، از نظر کیفیت( بکارگیری بمب اتم، ناپالم و اخیرا بمب های سرطان زا در عراق) و کمیت قربانیانش (بیش ازیک میلیون نفر فقط در جنگ عراق)، جنایات تمام دیکتاتورهای شرقی در تمام تاریخ را از" جلوه" انداخته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر