به هواداران "حزب چپ ایران" و دیگر چپ های سابق!

 

می گویند: "کشورهای غربی و غرب گرا ، "دمکرسی" و "آزادی" دارند و مخالفین غرب را رژیم های "توتالیتر" تشکیل می دهند... مردم جهان هم طالب آزادی و دمکراسی هستند". 
این را ولی نمی گویند که سرمایه داری غربی ،"عدالت" و "صلح " ، به عنوان مهمترین نیازهای انسانی را از مردم خود و جهان دریغ کرده است. 
 با این حال کارزار تبلیغاتی آنان موفق شده است که در این رابطه ،حتی بخشی از روشنفکران "چپ" را هم از جبهه تقابل به سمت خود بکشاند. 
آن ها می گویند: "دمکراسی و آزادی اگر می خواهید، دیگر محتویات پاکت ما را هم باید بپذیرید. زیرا آن ها لازم و ملزوم یکدیگرند. وگرنه باید به خودکامگی تسلیم شوید"!  
حال اگر این "دمکراسی " و"آزادی" را زیر ذره بین قرار دهیم، زوائد و تناقضاتی درآن می بینیم که دیگربا نسخه "علاج کاستی های دمکراسی، دمکراسی بیشتر است"، نمی توان از پاسخگویی به آن ها شانه خالی کرد: 
- مدت ها دمکراسی و پیشرفت اقتصادی راهم لازم و ملزوم یکدیگرند می دانستند. با عروج چین اینک چنین استدلالی کمتر شنیده می شود.
- در چند کشوراصلی غربی، به وسیله دمکراسی نمی توان "قدرت حکومتی" را جابجا کرد. انتخابات در این کشورها هیچگاه به چیزی بیش از جابجایی بازیگران داخل سیستم نمی انجامد. و این هم خود بر اساس مصلحت روز حاکمیت و نه تمایلات مردم صورت می گیرد. میلیاردها دلار در انتخابات آمریکا هزینه می شود تا نتایجی در چارچوب این مصالح حاصل شود. در حاشیه ماندن کسانی چون "برنی سندرز" به عنون نمونه،از دلایل چنین امری است.مطابق آمار،چند سالی است که مردم مستاصل این کشورعمدتا از بغض رئیس جمهورامتحان پس داده، به تنها آلترناتو او رای می دهند.آیا برچسب "دمکراسی" بر چنین نمایشی، آن را قابل پذیرش می کند؟ 
- دمکراسی و آزادی ، حربه ای است که بخصوص بعد از فروپاشی شوروی ، آمریکا و غرب ، در کنار ماشین نظامی خود، برای به زانو درآوردن قدرت و کشورهای نا همسو از آن استفاده می کنند. درجهان پس از جنگ سرد که دیگر رقیبی برای آمریکا و هم پیمانانش باقی نمانده است، وجود "دمکراسی" و "آزادی" در کشورهای جهان ، دست ابرقدرت را باز می گذارد تا با هزینه های کمتری به اعمال نفوذ در جهت گیری های سیاسی آنان بپردازد. در گذشته که شوروی هم از چنین توانی برخوردار بود، شاهد حمایت آمریکا و انگلیس از دیکتاتورها و کودتا بر علیه حکومت های آزاد و دمکراتیک ، مانند آلنده ،مصدق ، آربنز، و...بودیم. بنابراین در شرایط فعلی جهان ، بیش از هرچیز، این سیاست قدرت های غربی است که تمایل به "تمرکزگرایی" را به کشورهایی که سمت گیری های غربی ندارند تحمیل می کند.
- در اثبات استفاده ابزاری غرب از دمکراسی و آزادی همین بس که آن ها ده ها سال روابط نزدیک خود با چین را مشروط به حذف ح.ک.چ و پذیرفتن همه معیارهای غربی نکرده بودند. ولی امروز چنین شرایطی را بهانه رویارویی با این کشور قرار داده اند.
- "ارزش"های غربی هم که مانند دمکراسی و آزادی شان، دستیابی به اهداف سیاسی را مد نظر دارد از جمله دیگرصادرات زوری آنان است. به جنجال کنونی در اتحادیه اروپا بر سرعدم پذیرش شروط اجباری رهبران اتحادیه به نحوه آزادی همجنس گرایان از طرف مجارستان و لهستان بنگرید. داشتن روابط  دوستانه با غرب با دست کشیدن ازعلایق ملی و فرهنگی امکان پذیر است.
- می گویند: ببینید، دمکراسی ها با هم نمی جنگند! منظورشان این است که بقیه جهان هم اگر می خواهند به سرنوشت عراق و لیبی دچار نشوند، از رقبای ما فاصله بگیرند. حتی آرژانتین هم در داخل خانواده غرب، از حمله انگلیس بر سر جزایر"مالویناس" در امان نماند. با این حال قدرت های بزرگ غربی ، تازمانی که دشمنان ژئوپلیتیک مشترک دارند، طبیعی است که به فکر جنگ بایکدیگر نیافتند. ولی آن ها لباس های فاشیستی هم در کمدهایشان پنهان کرده اند تا اگر لازم شد، مانند نازی ها به تن کنند و با خودشان هم بجنگند. سیاست های ترامپ حداقل امکان چنین تحولی را یادآور شد. 
در مورد "آزادی"ها ، اوضاع به مراتب غم انگیزتر است:
-افشاگری های "ادوارد اسنودن" نشان داد که سرویس های امنیتی آمریکا و انگلیس، به صورت سیستماتیک و از طریق شبکه های اجتماعی، تمام مردم خود ودیگر کشورها، حتی رهبران کشورهای دوست را کنترل می کنند. 
-"جولیان آسانژ"، بخاطرافشای جنایات آمریکا وانگلیس ، چندین سال است که در شرایط غیر انسانی به سر می برد.
-زندان "گوانتانامو"، با نقض قوانین بین المللی و با وجود انتقادات، همچنان به کار خود ادامه می دهد.
-"سیا" در کشورهای اروپای شرقی، شکنجه گاه مخفی ایجاد کرده است.و...
با توجه به این واقعیات،  چپ گرایان و روشنفکران جهان، چشم امید به آن بسته اند که ظهور قدرت های دیگر در صحنه جهانی، بتواند انچنان تعادلی در مناسبات بین المللی بوجود آورد ،که بار دیگر دفاع کردن از عدالت و صلح امکان پذیر شود. 
باعث تاسف است که جای شما هواداران "ح.چ.ا" در میان پویندگان چنین راهی در سراسر جهان خالی است. 
اگررهبران "ح.چ.ا"، آمریکا را حتی برنده همیشگی نبرد برسر"چند قطبی" یا "تک قطبی" ماندن جهان هم بدانند، که شواهد چیز دیگری است، این حقیقت مورد تردید قرار نمی گیرد که کرنش  و یا سکوت ما  در برابر بی عدالتی و جنایات جاری در جهان، در استمرار آن و نیز شخصیت خود ما ، تاثیرمی گذارد.
به امید بازگشت شما به خانواده "چپ" و "عدالت خواهان".

هیچ نظری موجود نیست: