تحولات خاورمیانه ، ایران و آمریکا

دگرگونی های منطقه آنچنان سریع گسترش می یابد که اگر به اخبار هفته پیش در چنین روزی نگاه کنیم، به نظر می رسد که مربوط به چند ماه قبل است. مثلا: "مبارک استعفا نمیدهد"! امروز تا حدودی روشن تر ازآن روز می توان ، به ارزیابی این تحولات ، از دریچه جایگاه بین المللی آن ها پرداخت. روسیه و چین ، سکوت را شکسته و " آمریکا و برخی کشورهای غربی را از تشویق به انقلاب در خاورمیانه، برحذر داشته" ( سرگی لاوروف ،15فوریه. لندن ) و تحولات را در چارچوب" انقلابات رنگی" ارزیابی کرده اند.
به نظر می رسد که سیاست " خاورمیانه بزرگ" که در زمان جرج بوش ، با لشگر کشی به منطقه شروع شد، اینک با شیوه های ارزان تر، متناسب با بحران اقتصادی آمریکا، با ابزار نرم و یاری گرفتن از "فیس بوک" و "تویتر" ، دنبال می شود. ولی آیا میشود در بطری انقلاب را برای همیشه آنچنان زیر شست نگاه داشت که فقط نعره غول بیرون آید و خودش در شیشه بماند؟ پاسخ به این سوال کلیدی هنوزروشن نیست. آنچه مشخص است این است که آمریکا در شرایطی سعی در حفظ ابتکار عمل دارد که در ضعیف ترین موقعیت دوران ابرقدرتی اش به سر می برد. قدرت های بزرگ ، به هنگام ضعف است که "ریسک " و در نتیجه اشتباه می کنند. مانند کاری که شوروی در افغانستان و نئوکان ها در عراق و افغانستان کردند. با این پس زمینه ها، مشکل بتوان باور کرد که سیاست "دمکراسی تازی" آمریکا، به خواست های رادیکال قطع وابستگی نظامی و استراتژیک با این کشور ، فرا نروید و دمکراسی به شیوه "اروپای شرقی" ، یعنی آزادی برای فریاد زدن و دسترسی به اینترنت ، با شکم خالی ، به همراه گوش به فرمانی سیاسی در مقابل آمریکا، جایگزین رژیم های فاسد قبلی شود.امکان ظهور دولت هایی چون حماس در منطقه، در صورت انتخابات واقعا آزاد، بسیار محتمل تر است تا آنچه کام واشنگتن را شیرین تواند کرد. باید منتظر شد و دید که حدود 20کشور مسلمانی که در منطقه درصف تغییرات ایستاده اند، این آزمون را چگونه پشت سر می گذارند و رقبای آمریکا چه واکنش عملی نشان خواهند داد.
جمهوری اسلامی ایران، مهمترین نقطه ای است که اینک ، بخصوص پس از ناآرامی های 25 بهمن، توجه جهانیان را به خود جلب کرده است. اوباما، با حمایت از خواست معترضین و در واکنشی متفاوت با تحولات مصر، از " تغییرحاکمیت" در ایران سخنی نگفت . برخی جمهوری خواهان ، چون مک کین، رسما از سرنگونی ج.اسلامی حمایت می کنند. ولی مواضع اخیر اوباما منتقدین دیگری نیز در میان سیاستگذاران آمریکایی دارد، که هرگونه حمایت رسمی از مخالفین ج. اسلامی را، به ضرر جنبش دمکراسی خواهی ایران می داند و از آن برحذر می دارد.
نشریه آمریکایی " نشنال اینترست" ، 16 فوریه ، در پایگاه اینترنتی خود ، تحلیلی از "ت.گ. کارپنتر" ، مشاور ریاست جمهوری در زمینه سیاست دفاعی و خارجی ، عضو شورای روابط خارجی و هیئت تحریریه مجله "مطالعات استراتژیک " و نویسنده بیش از 250 مقاله ، منتشر ساخته است . خواندن این تحلیل همچنین بخاطر بیان صریح نویسنده ، به عنوان یک شخصیت سیاسی معتبر ، در مورد دخالت آمریکا در "کودتای 28 مرداد" ، می تواند برای دیگر هموطنان نیز جالب و آموزنده باشد:
" لزوم خودداری آمریکا از دخالت در خیزش احتمالی ایرانیان
یک دیپلمات بریتانیایی ، عصبانی از خودخواهی "تئودور روزولت" ، می گفت که او همیشه دوست داشت که در مرکز توجه باشد، آنطور که در عروسی ، "عروس" و در عزا ، "مرحوم" شود. سیاست خارجی ما هم ، الآن همینطور است.
به نظر بسیاری از سیاستمداران و کارشناسان ، هراتفاقی که در جهان روی می دهد ، زیر سر و یا در رابطه با آمریکاست. در قیام اخیر مصر، به نظر میرسد که چنین افرادی گیج و عصبانی شدند. چون مرکز توجه ، نه آمریکا و روابطش با مصر، بلکه مشکلات موجود داخلی از قبیل فساد رژیم مبارک ، تورم ، بیکاری و افزایش بهای مایحتاج عمومی بود که در خواست های انبوه جمعیت در "میدان التحریر" قاهره و دیگر مناطق مصر، منعکس گردید.
قیام مصر از این نظر، کاملا با انقلاب 1979 ایران، با شعار "مرگ برآمریکا" و " شیطان بزرگ آمریکا ست" ، که به ندرت در خیابان های قاهره طنین انداز می شد، فرق داشت.
توجه نسبتا اندک مصری ها در انقلابشان به آمریکا، پدیده ای مثبت بود که امید میرود به همین ترتیب ادامه یابد، ولی متاسفانه ، به نظر میرسد که کپی های جدیدی از روزولت تصمیم گرفته اند که در شرایط حساس پسا انقلابی مصر، پای آمریکا را وسط کشند...
واقعیت های پیش رو، به خویشتن داری آمریکا در برخورد با تحولات مصر، حکم می کنند. ولی مساله ای مهمتر برای هیئت حاکمه اوباما ، مقاومت در برابر فراخوان به ایفای نقش فعال در رابطه با تظاهراتی است که اینک رژیم مذهبی ایران را به چالش گرفته است.
تاثیرات تاریخی ناموفق ما بر ایران، حد اعتماد به آمریکا را در آن کشور، به کمترین میزان تنزل داده است.
شرکت آمریکا در کودتای 1953 (کودتای 28مرداد 1332) ، که منجر به سرنگونی دولت منتخب در ایران ( دولت محمد مصدق) گردید و کمک ما به بازگشت شاه مستبد وفاسد بر اریکه قدرت ، حتی در بین طرفداران دمکراسی در این کشور هم ، نسبت به آمریکا، سوء ظن ایجاد کرده است. طیف های مختلف سیاسی آمریکا ، به صورت تعجب انگیزی، به آثار این واقعه تاریخی ، بی توجه اند. جیمی کارتر یک بار این ماجرا را " داستانی کهنه" نامید . "فرد بارنرز"، از" ویکلی استاندارد" در این مورد گفت که : انگار نه انگار که این کودتا ، 6 دهه قبل رخ داده است. این استدلال که جوانان ایرانی دیگر به این رویداد اهمیت نمی دهند ، مثل آن است که بگوییم آمریکایی ها " پرل هاربر" و چینی ها قتل عام " نانجینگ" را ، که تازه قدیمی تر هم هستند، از یاد برده اند! ولی هردو ملت ، هم این وقایع را به خاطر سپرده اند و هم به آن ها توجه می کنند. حال چگونه می توانیم از ایرانیان انتظاری دیگر داشته باشیم؟
این تنها "کودتا" نیست که چهره آمریکا را نزد ایرانیان خراب کرده است. مورد شاید مهمتر دیگر، حمایت آمریکا از صدام حسین ، پس از حمله به ایران در سال 1980 می باشد که به کشته شدن صدها هزار ایرانی منجرشد.
این سوابق تاریخی زشت از آن حکایت می کند که بیانیه رسمی دولت اوباما در حمایت از تظاهرات ضد حکومتی در ایران، می تواند تاثیرات نامطلوبی، در جهت عکس، داشته باشد. شاید طرفداران پروپا قرص دمکراسی در ایران، از این بیانیه استقبال کنند، ولی میلیون ها نفر نیز هستند که با وجود عدم علاقه به رژیم مذهبی، به واشنگتن نیز اعتماد ندارند. بر روی این اکثریت خاموش ، گوش بزنگ و بدبین ، حمایت های آمریکا همان تاثیری را خواهد داشت که حمایت "نانسی پلوسی" از کاندید جمهوری خواه ، درایالت "یوتا" داشت.
بهترین کار این است که هیئت حاکمه اوباما، در ارتباط با حوادث ایران ، ساکت باشد و تاجای ممکن مواضع بی طرفانه اتخاذ نماید. سیاستگذاران ما نباید آمریکا را به مرکز توجه مبارزات داخلی مردم ایران تبدیل کنند. اوباما باید از روش روزولت بپرهیزد".

هیچ نظری موجود نیست: