نوشته ها و ترجمه مقالات قدیمی تر:

واشنگتن تايمز: مشکلات آمريکا به نقطه اوج نزديک می شوند!
واشنگتن تايمز آمريکا ، 8 ژانويه 2010، در مقاله ای با عنوان "سال تصميمات . مشکلات آمريکا به نقطه اوج نزديک می شوند"، به قلم ويکتور ديويس هانسن ، محقق تاريخ، از موسسه "هوور " دانشگاه استنفورد ، به بررسی چالش های پيش روی آمريکا در سال 2010 می پردازد .اين مقاله در بسياری از نشريات روسی زبان نيز منتشر شده است:
گاه اتفاق می افتد که مشکلات ذره ذره جمع شده ، سر انجام به نقطه انفجار ميرسند. از ايام کهن تا عصر حاضر ، پيوسته شاهد چنين روندی بود ه ايم:
در سال 780 قبل از ميلاد، تشنج ده ساله در منطقه دريای اژه ، به حمله پارس ها به يونان انجاميد و به نظر ميرسيد که هيچ چيز قادر نيست سپاه خشايارشا را ،که از "ترموپيل" گذشته بود ، متوقف کند. تا اين که يونانی ها به رهبری "تميستوکلس"، در منطقه "سالاميس"، او را شکست و غرب را نجات دادند.
در سال 69 ميلادی ، امپراتوری روم به مرحله سرنوشت سازی رسيد. ده سال ارتشاء ، ترور ، اضمحلال و شورش های نظامي، وضعيت خطرناکی را بوجود آورده بود. در پايان سال 69، "وسپاسيان" ، چهارمين امپراتور سال، به يک قرن فرمانروايی سلسله "ژوليو-کلاوديان" پايان داد و قدرت را به "رومن " ها باز گرداند.
به عصر حاضر برگرديم: ظهور فاشيسم، زمينه بروز جنگ را در سال 1939 فراهم آورد. در اين سال ناسيوناليست های اسپانيا ، به رهبری "فرانکو" ، در جنگ داخلی پيروز شدند ؛ اتحاد شوروی در مناقشه مرزی با ژاپن پيروز شد و با آلمان هيتلری معاهده عدم تعرض ( مولوتوف- ريبن تروپ ) را امضا کرد و چند هفته پس از آن، نازی ها به لهستان حمله کردند و جنگ جهانی دوم آغاز شد.
اتفاقات سال 1939 به تنهايی موجب بروز جنگ نشد.عوامل اصلی به عنوان مثال ، مماشات با هيتلر، غير مسلح بودن تقريبی دمکراسی های غربی و برخی انحرافات به سمت "پاسيفيسم" بود. چنين به نظر می رسيد که بريتانيا ، فرانسه و آمريکا نمی خواهند و نمی توانند به مقابله با توتاليتاريسم بپردازند. بدين ترتيب در سال 1939 ديکتاتور ، رجز خوانی را کنار گذاشت و شروع به اقدام کرد.
1979 نيز سال مهمی بود. رييس جمهور ، جيمی کارتر، با سابقه چند سال موعظه در مورد سياست های خارجی غلط آمريکا، بسياری از نقش آفرين های منفی در سراسر جهان را متقاعد کرده بود که زمان اقدام آن ها ، بدون ترس از واکنش آمريکا فرا رسيده است.
و آنگاه که نمايشات خشونت آميز شروع شدند ، زمان جلوگرفتن از آن ها ديگر سپری شده بود. نطق گلايه آميز کارتر در باره "بحران اعتماد"، که در آن او به بيماری مبتلابه همه آمريکاييان اشاره داشت، تنها اوضاع را خراب تر کرد.
چه سالی بود اين سال 79: "دانيل اورتگا"ی ساندنيست ، کنترل نيکاراگوا را به دست گرفت؛ انقلاب ايران موجب هراس در بازار نفت شد و بحران جهانی انرژی را باعث گرديد؛ تروريست های اسلامی ، سفارت آمريکا در تهران را تصرف و آمريکايی ها را به گروگان گرفتند و حدود هفت هفته بعد، ارتش سرخ شوروی وارد افغانستان شد. کمی زودتر در همان سال، چين به ويتنام حمله کرد.
سال 2010 اينک ممکن است تکرار چنين تجربه ای باشد. درسال 2009 ، آمريکا حداقل چهار بار ، "آخرين مهلت" توقف فعاليت هسته ای ، برای ايران تعيين کرد که تمامن ناديده گرفته شد. رژيم تشجيع شده مذهبی ، مطمئن است که امسال به سلاح هسته ای دست خواهد يافت و نظم استراتژيک خاورميانه را دگرگون خواهد کرد.
در سال 2009 هيئت حاکمه اوباما ، لاف می زد که بازداشتگاه تروريست ها در گوانتانامو را خواهد بست . در حالی که مشخص نبود با زندانيان آن که بسياری از آن ها از شبکه تروريست های يمن هستند ، چه بايد کرد.
ما اينک از ايده قديمی "مبارزه با تروريسم" دست برداشته و اذعان داشتيم که جنگ در عراق اشتباه بود ونزد جهان اسلام ،از به اصطلاح گناه خود معذرت خواستيم و دستاوردهای اسلام را بزرگنمايی کرديم.
پس از چند ماه دودلي، اعلام داشتيم که سربازان بيشتری به افغانستان می فرستيم و قول داديم که بزودی آن ها به خانه باز خواهند گشت. با هزينه کردن از دوستان اروپای شرقی خود، دست دوستی به سمت روسيه پوتين دراز کرديم.
اين ها از چشم اسلاميست ها پنهان نيست. در واقع ، القاعده اين اقدامات را به منزله ضعف ما ارزيابی می کند. پس از يازدهم سپتامبر 2001، بيش از يک سوم حوادث تروريستی ، در سال 2009 رخ داده است. کشتار جنون آميز توسط سرگرد" نيدال مالک حسن" در "فورت هوود"، ايالت تکزاس وتلاش نافرجام القاعده برای انفجار هواپيما بر فراز ديترويت در روز کريسمس، علائمی هستند از آنچه در سال جاری نيز پيش رو داريم.
چينی ها هم در اين ميان بيکار ننشسته اند و از درآمدهای هنگفت خود برای تقويت بخش های نظامی مورد اختلاف با آمريکا استفاده می کنند. در حالی که ما مجبوريم بخاطر بدهی های سرسام آور، از بودجه نظامی خود کم کنيم.
شرکت آمريکا در دو جنگ ، مارا در چند تريليون دلار بدهی غرق کرده است. در همين حال دوستان آسيايی ما مشغول سنگين سبک کردن اوباما در مقايسه با کمونيست های حاکم بر پکن هستند. متعاقبا انتظار ميرود که متحدين آمريکا: ژاپن ، فيليپين ، کره جنوبی وتايوان نيز شروع به تحکيم روابط نزديک با همسايه خود ، چين کنند و از آمريکای ضعيف و گيج فاصله گيرند.
در اين سال سرنوشت ساز 2010، اوج گيری حوادث ،ممکن است موجب تخريب نظم جهانی ، به رهبری آمريکا، شود. چنين اتفاقی اجتناب ناپذير خواهد بود اگر اوباما نتواند متحدان غربی را به واکنش لازم در مقابل تهديدات ترغيب کند.
خسرو صدری
19 ژانويه 2010
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////


روسيه درانتظار تغييراتروسيه ، پس از فروپاشی شوروی ، کماکان نقش نسبتا مهمی در عرصه سياست جهانی بازی ميکند و روابط استراتژيک آن با ج.ا.ا نيز بر کسی پوشيده نيست. آن گونه که در حال حاضر نه فقط برای ج.ا.ا بلکه همچنين برای روسيه ، اين ارتباطی منحصر به فرد است. از اين رو آشنايی با مسائل و مشکلات سياسيش، برای ما نيز دارای اهميت می باشد.
"سرنوشت روسيه" ، " فروپاشی روسيه" ، " مشکلات ژئوپوليتيکی روسيه " و نظاير آن ، عناوينی هستندکه اينک سال هاست بيش از هر عنوانی در وسائل ارتباط جمعی اين کشور مورد بحث و بررسی قرار می گيرد. بسياری با آمدن ولاديمير پوتين و اتخاذ سياست های قاطعانه او ، گمان کردند شايد روند سقوط پر شتاب در عرصه های مختلف زندگی اين کشور متوقف خواهد شد و لی چنين نشد. روسيه هم اينک ، بزرگترين بازنده بحران مالی جهانی است و دن کيشوتی را ميماند که پيکر نحيفش تاب و توان حمل سلاح های سنگينش را ندارد. منابع طبيعی نفت و گازهم در اين کشور، صندوق جواهر مرد گرسنه ای را ميماند که ديگران تنها با شرايط خود حاضر به خريد آن هستند. تارنمای "نيزاويسيمايا گازيتا" در بخش علمی خود، 28 آوريل 2004 مينويسد: ...قيمت نفت هميشه بالا نخواهد ماند و در جهان تک قطبی ، در صورت لزوم ، آن را برای اعمال فشار پايين خواهند آورد.
روسيه اينک در آستانه تغييرات مهم در جهت محدود شدن حوزه نفوذ سياسی و شايد جغرافيايی قرار دارد. اين که کدام يک از سناريو های مطرح، آينده اش را رقم خواهد زد، به عوامل گوناگون از جمله شيوه تعامل سياستمداران خود اين کشور با جهان وابسته است.
برای آشنايی با پيش بينی کارشناسان سياسی در مورد آينده روسيه ، به نمونه هايی که بيشتر مورد توجه مطبوعات اين کشور قرارگرفته است ، اشاره خواهد شد:
گزارش ساليانه سازمان "سيا" موسوم به Global Trends ، منتشره در آوريل 2004 ، در مطبوعات روسيه بازتاب گسترده ای يافت.
" پراودا" 28 آوريل 2004 : " سيا پيش بينی می کند که تا سال 2015 روسيه به8-6 کشور مستقل تقسيم خواهد شد."
"سنت آزيا" 01 می 2004 : " سيا: روسيه تا 10 سال ديگر بدين شکل وجود نخواهد داشت."
"کامسامولسکايا پراودا" 30 آوريل 2004: " ..طبق اين گزارش 4 دولت مستقل در سيبری و چندين دولت در روسيه غربی ايجاد خواهد شد".
راديو " اکو ماسکوی" به دنبال يک نظر سنجی در باره اين گزارش اعلام کرد که " 71 درصد، يعنی 3380 نفر از سوال شوندگان ، خطر فروپاشی روسيه را جدی ميدانند.
گزارش مذکور نه تنها در آن تاريخ ، تقريبا در تمام مطبوعات و سايت های اينترنتی روسيه بازتاب يافت ، بلکه همچنان تا امروز نيز در تجزيه و تحليل ها ، مورد استناد قرار ميگيرد.
مرکز پژوهشی معتبرThe Fund for Peace and… در نوامبر 2005 روسيه را در زمره 60 کشوری که خطر فروپاشی تهديدشان می کند، ارزيابی کرد.
5 فوريه 2009 ، جيم راجرز، مدير" راجرز هولدينگز" ، که برای سرمايه گذاری به مسکو دعوت شده بود ، در مصاحبه مطبوعاتی ميگويد: " روسيه بی ثبات است و ممکن است تکه پاره شود." اين سخنان بازتاب وسيعی دررسانه ها داشت.
24 فوريه 2009 ، " ماسکوفسکی کامسامولتس" ، مقاله ای از " ولاديمير چوترين" ، با عنوان" پيش بينی مرگ روسيه" به چاپ ميرساند: "... سيا پيش بينی کرده است که کشور ما به چند قسمت تقسيم خواهد شد....نه فقط آمريکايی ها، بلکه کارشناسان خودی نيز معتقدند که حال ديگر نغمه فروپاشی روسيه به گوش می رسد. دير يا زود ، 2030-2015 يا 2050 ، روسيه به 6 تا 8 کشور مستقل تقسيم خواهد شد. .. مادلين آلبرايت ، وزير خارجه سابق آمريکا علنا گفت : اين سيبری آباد نشده ، با نفت و گاز بدون بهره برداری اش ، ميراث جامعه جهانی است".
چوترين ، در ادامه سوء مديريت، وضع بد اقتصادی و ارتش ضعيف را عامل اصلی روند فروپاشی می نامد.
"ايتارتاس-اورال"، 28 سپتامبر2009 ،سخنان سرهنگ ايواشف در کنفرانس سراسری ، تحت عنوان" مسائل امنيتی ژئوپوليتيک روسيه" را منتشر کرده است .سرهنگ لئونيد ايواشف ، کارشناس مشهور مسائل ژئوپوليتيک، مدير سابق بخش اداری وزارت دفاع اتحاد شوروی ، مدير اداره همکاری های نظامی بين المللی ستاد مرکزی نيروهای نظامی روسيه ، مولف کتب و جزوات زياد در مورد تهديدات امنيتی و ژئوپوليتيک است.
او در سخنرانی خود، به انتقاد شديد از آنچه او حماقت ، دروغ گويی ، فرومايگی و بی صلاحيتی مسئولان وزارت دفاع روسيه خواند ، ميپردازد و از جمله ميگويد:"... روسيه امروز نمی تواند جای خود را در جهان بيابد زيرا پتانسيل خود به منزله " تمدن" را به هدر داده است و تازمانی که حرکت سيستم دولتی خود را در عرصه جهانی به سمت جايگاه رهبری تغيير جهت نداده است ، طبق نمودارها، ادعايی هم نميتواند داشته باشد. .. متاسفانه ما برای آنچه می خواهيم باشيم ، فاقد ايده های ژئوپوليتيک هستيم. ايده اعلام شده توسط باريس يلتسين ، در سال 1992، برای فروگنجاندن روسيه در جامعه غرب هم ، از قرار معلوم ، ناکام ماند. در غرب چشم ديدن ما را ندارند و ما نيز دوست نداريم با تغيير ماهيت ملی و فرهنگی مان ، خود را با آن ها هماهنگ سازيم."
وی در پاسخ به اين سوال که : " آيا روسيه از نظر دفاعی قدرتمند است ؟ اصلاحات در ارتش را چگونه می بينيد"؟ ميگويد: " در حال حاضر در روسيه سازمان های نظامی ، ارتش و نيروی در يايی ، به مثابه يک سيستم وجود ندارد. 60 درصد آسمان کشور ، پوشش دفاعی ندارد. دريا ها نيز تقريبا همينطور است. جای تعجب نيست اگر مثلا ژاپنی ها نواحی مرزی ما را اشغال کنند. زيرا امروز برای دفاع چيزی آنجا نداريم.
اصلاحات ، سيستم ارتش را نابود کرد. تغيير سازمان ارتش به " سيستم بريگاد"، بدان معنی است که نه از تمام کشور بلکه از برخی کانون ها می توانيم دفاع کنيم. اين يک پروژه بيزنسی است و نه دفاع ملی. حتی آن باقی مانده ارتش هم فاقد تجهيزات هستند. زيرا مجموعه های صنايع دفاعی ديگربه آن صورت وجود ندارند.فقط برخی بخش ها که در زمينه صادرات فعال هستند، حفظ شده اند. امروز ما به تنهايی نه قادر به ساختن راکت" بولاوا" هستيم و نه هواپيما".
"راشا نيوز " russianews.ru ، 22 اکتبر 2009 مقاله ای از ، Alexander Rahr روسيه شناس آلمانی ،نويسنده کتاب های: " بيوگرافی ميخائيل گارباچف"- 1986 ؛ " ولاديمير پوتين" -2000 ؛ " پوتين بعد از پوتين" 2009 و متخصص امور انرژي، امنيت ، سياست داخلی و خارجی کشورهای مشترک المنافع ، به چاپ رسانده است که به سبب اهميت مسائل مطروحه و جديد بودنش ، مطالعه آن مفيد خواهد بود:
" فروپاشی کشورهای مشترک المنافع اجتناب ناپذير است
من معتقدم که امر اجتناب ناپذير فروپاشی اتحاد کشورهای مشترک المنافع ، عملا تحقق يافته است . حال می توان راجع به تجديد سازمان آن در سه فرم جديد يعنی – اتحاد آسيای مرکزی ؛ - اتحاد اسلاوها ؛ - اتحاد ماورای قفقاز سخن گفت . در مورد هريک از اين سه ، بيشتر توضيح خواهم داد:
- آسيای مرکزی : به نظر من اين منطقه به طور حتم، تحت نفوذ چين قرار خواهد گرفت. منظورم اشغال مستقيم آن توسط چين نيست . بلکه بزودی تمام کشورهای آسيای مرکزی ، در وحله نخست ، از نظر اقتصادي، به شدت وابسته به چين خواهند شد. همزمان در کشورهای منطقه ، بخصوص تاجيکستان، نفوذ اسلام گرايی گسترش می يابد .ولی اين دو گرايش مزاحم يکديگر نيستند. روسيه در آسيای مرکزی ميتواند در چارچوب سازمان شانگهای ، نفوذ جدی خود را حفظ کندو نقش مهمی ايفا نمايد. وليکن نقش اول را در شانگهای چينی ها به عهده خواهند داشت. روسيه پس از چين و اسلام گرايان ، در رديف سوم قرار می گيرند. نقش چهارم از آن آمريکا ست که سه هدف را در آنجا دنبال می کند:1- جلوگيری از نفوذ روسيه؛ 2- مبارزه با تروريسم بين المللي؛ 3- گسترش خطوط انتقال انرژی. با آمدن اوباما به کاخ سفيد لاکن عامل نخست از دستور روز خارج شده است. برای انتقال انرژی نيز آمريکايی ها حاضر به سرمايه گذاری نيستند. مبارزه با تروريسم ولی در دستور کار است. البته به نظر من آمريکا تلاش خواهد کردتا در منطقه آسيای مرکزی با چين و روسيه همکاری داشته باشد. پس می توان پيش بينی کرد که آمريکايی ها در اين منطقه نفوذ روبه گسترشی نخواهند داشت.
- سيبری و خاوردور: به صورت تئوريک ميتوان پيش بينی کرد که سيبری روسيه و خاور دور آن ، تحت نفوذ چين قرار می گيرد. ولی فکر می کنم که روسيه زير بار اين امر نمی رود . روسيه با تمام قوا ، و احتمالا با کمک سرمايه گذاری اروپا ، از نفوذ خود بر اين مناطق حفاظت خواهد کرد. من معتقدم که کرملين اين بخش از تمدن روسی راهيچگاه واگذار نخواهد کرد. در اين منطقه روند مهاجرت ، نه فقط از چين ، که همچنين از کره و ژاپن نيز ادامه می يابد. اين بخش دارای منابع طبيعی استراتژيک ، نه فقط مهم برای روسيه ، بلکه حائز اهميت برای سياره ما در قرن 22 ، می باشد.
ماوراء قفقاز به سمت اروپا کشيده می شود. از قرارمعلوم ، آذربايجان ، گرجستان و ارمنستان عملا از سياست های اروپا پيروی کرده وبه کشورهای شرق اروپا خواهند پيوست. تحقق اين امر ، تا حدود زيادی هم به ترکيه مربوط می شود. در صورتی که اين کشور هرچه بيشتر غربی شود ، ضرورتا به سمت اروپای شرقی و ماورای قفقاز کشيده خواهد شد.
- اتحاد اسلاو : مهمترين مساله برای روسيه اتحاد با کشورهای اسلاو شوروی سابق است. به نظر ميرسد که سياستمداران روسيه دارای برنامه روشنی برای جلوگيری از فروپاشی کشورهای اسلاو اتحاد شوروی سابق ، از طريق اتحاد نزديک با آن ها می باشند.
مسلما نقش کليدی را در اين ميان رابطه روسيه و اکرائين بازی می کند. فروپاشی اکرائين به نظر من زياد محتمل نيست. اين کشور به سه قسمت تقسيم شده است . شرق اکرائين و کريمه به سمت روسيه و غرب آن به سمت اروپا تمايل دارد. اگر سياستمداران غرب اکرائين بخواهند کشور رامجبور به عضويت در ناتو کنند، اين امر ممکن است باعث انشقاق در کشور شود. برنامه خروج نيروی دريايی روسيه تا سال 217 از اکرائين ، در اين ميان حائز اهميت است.
چنين امری( انشقاق) برای سياستمداران روسيه فاجعه آميز خواهد بودولی به گمان من قابل پيش گيری است..
روسيه چنين می نمايد که از اراده قوی برای اتحاد جمهور های اسلاو برخوردار است. همزمان اتحاديه اروپا منبع مالی و اراده سياسی لازم برای الحاق جمهوری بلاروس و اکرائين به خود ، تا 20 سال آينده را ندارد. چنين شرايطی ، اکرائين و بلاروس را به سوی اتحاد با روسيه سوق ميدهد. اين بسيار مهم است که مسکو از اهرم فشار بر اکرائين و بلاروس استفاده نکند. مينسک و کيف خود شان بايد به اين درک برسند که اتحاد محکم با روسيه به نفع آنهاست. مسکو و کيف ميبايست با يکديگر به توافق برسند و اتحاد سه جمهوری را پايه ريزی کنند. در ضمن چيزی شبيه اين امر در اروپای پس از جنگ دوم جهانی رخ داده است. آنگاه که فرانسه و آلمان پايه های اتحاد اروپا را بنا کردند.
چنين اتفاقی اگر بيفتد ، شکلی از اتحاد اسلاو های شرقی بوجود می آيد که نتيجه نهايی آن نزديکی زياد به اروپا خواهد بود".
خسرو صدری
30 اکتبر 2009
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////


مصاحبه ز. بژزينسکی در مورد روسيه
مطلب زير، مصاحبه با زبيگنيف بژزينسکي، در تارنمای" صدای آمريکا" ، به زبان روسی منتشر شده و در روسيه نيز بازتاب وسيع داشته است:
" اکرائين ميتواند پنجره ای برای روسيه به سوی اروپا باز کند!
ميروسلاو گنگادزه – 13 اکتبر 2009
زبيگنيف بژزينسکی ، عضو هيئت رئيسه مرکز مطالعات استراتژيک و بين المللی واشنگتن، معاون سابق رياست جمهوری در امور امنيت ملي، در مصاحبه ای اختصاصی با صدای آمريکا ، به اهميت تنش زدايی در روابط با روسيه و امکان جابجايی قدرت در اروپای شرقی اشاره می کند.
- م.گ : به نظر شما چه اولويت هايی می بايست در تنظيم روابط استراتژيک با روسيه ، توسط پرزيدنت اوباما ، مد نظر قرار گيرد؟
- ز.ب : فکر می کنم دولت اوباما شعار خوب " از نو راه اندازی" روابط با روسيه را در دستور کار خود قرار داده است . ولی اين شعار را می شود تا حدودی مبهم و نارسا ارزيابی کرد. روابط جدی با روسيه با اين شعار قابل توضيح نيست بلکه به وسيله " استراتژی" تنظيم ميشود.
به نظر من ،دراين رابطه، مقابل آمريکا دو هدف ظاهرا متضاد قرار دارند که در واقع متضاد نيستند: اول توسعه همکاری با روسيه ، که برای ما حائز اهيت است. زيرا ما دارای منافع مشترک ، به عنوان نمونه ، در برقراری ثبات در آسيای جنوبی و مرکزی ، حل مساله هسته ای ايران، خلع و عدم گسترش سلاح هسته ای در جهان ، هستيم.
مادر عين حال در مقابل خود وظيفه ديگری هم داريم : تحکيم پلوراليسم سياسی در مناطق سابقا زير نفوذ اتحاد شوروی. از آن جمله است تامين ضمانت استقلال گرجستان و اکرائين.
در نگاه اول اين دو وظيفه در مقابل هم قرار می گيرند. ولی اينطور نيست. زيرا اگر گرجستان روی پای خود بايستد و اکرائين موفق شود ، برای روسيه در درازمدت شانس بيشتری جهت تبديل شدن به يک دولت دمکراسی پسا امپراتوری بوجود می آيد.
اگر گرجستان و اکرائين ضعيف شوند ، روسيه دوباره به يک امپراتوری با جاه طلبی های فزاينده تبديل خواهد شد و اين اساسا هدف ما برای بسط روابط دوجانبه دراز مدت را با مشکل مواجه خواهد کرد.. بدين ترتيب ما بايد به اين دو هدفی دست يابيم که ظاهرا متضاد ولی در حقيقت اهدافی هستند که باهم سياست روابط ما با روسيه می باشند. اين استراتژی را لاکن شعار ساده " ازنو راه اندازی" روابط نمی تواند تبيين کند.
- م. گ : چند ماه ديگر در اکرائين انتخابات رياست جمهوری برگزار ميشود. چه اولويت هايی به نظر شما در عرصه سياست داخلی و خارجی در مقابل رئيس جمهور جديد خواهد بود؟
- ز. ب : اولويت، تقويت دمکراسی واقعی در سياست های داخلی و خارجی است. آن گونه که اکرائين را به کشوری جذاب برای همه اروپا تبديل کند. مهم است که همين هدف در زمينه اقتصاد و سياست های اجتماعی نيز دنبال شود. که اين ها همه به عملکرد خود اکرائين مربوط است.
هيچکس به لهستان التماس نکرده بود که به عضويت اتحاديه اروپا در آيد. آن ها پس از آن به اروپا پيوستند که خود به آن راغب شدند. همين کار را ممکن است اکرائين پس از 10-5 سال انجام دهد. اگر جهت گيری واقعی در اين سمت نمايد و دارای رهبرانی توانا بدين منظور باشد.
-م.گ : دور نمای همکاری اکرائين و ناتو را چگونه می بينيد؟ بعضی ها می گويند که رابطه مسکو و کيف در صورت پيوستن اکرائين به ناتو و يا ديگر سازمان های دفاعی اروپا يی بهتر خواهد شد.
-ز.ب : اين امر هم به اراده مردم اکرائين وابسته است. اگراکرائين عضو ناتو شود و اين مساله باعث شکاف در کشور شود ، شاهد وضعيت خوبی نخواهيم بود و نيروهای خارجی از اين شرايط بهره برداری خواهند کرد. همه خوب می دانند منظورم کيست.
هويت ملی اکرائينی ها بادر نظر گرفتن دورنمای مشخص ژئوپوليتيک و وحدت نظر بر سر ايده پيوستن به ناتو ، بايد فاکتورهای تعيين کننده درچنين اقدامی باشند.
بگذاريد دوباره به تجربه لهستان باز گرديم . اين کشوربه عضويت ناتو درآمد نه آن زمان که فقط 30 درصد مردم از اين امر حمايت ميکردند ، بلکه هنگامی که اکثريت لهستانی ها طالب آن بودند. در اين زمان ناتو متقاعد شد که پذيرفتن لهستان ، به تحکيم وضعيت اروپای مرکزی و افزايش تاثير اين پيمان در کل اروپا کمک ميکند. اگر لهستان با شکاف داخلی در اين مورد مواجه می شد، امروز شايد وضعيتی مثل گرجستان داشت.
نسل جديد سياستمداران اکرائين بايد به اين بيانديشند که چگونه ميبايست رابطه کشور خود را با اروپا و روسيه ، به بهترين شکل، برقرار کنند. اين کار بايد آرام و معقول صورت گيرد تا امنيت ، استقلال و شکوفايی کشور تامين شود.
چنين کاری به معنای دشمنی با روسيه نيست و حرکت به سمت ناتو در حکم اتخاذ سياست های ضد روسی نمی باشد. بلکه به معنای بنای سيستم وسيع همکاری و ثبات در اروپاست که در آن اکرائين می تواند با جمعيت 45 ميليونی و پتانسيل کشوری ثروتمند ، نقشی مهم ايفا کند. اين کشور ميتواند شرايط مساعدی برای نزديکی روسيه و غرب بوجود آورد و بدين ترتيب می تواند تا حدودی به روسيه در بالا بردن امنيت و نقشش در عرصه جهانی ياری رساند. در غير اين صورت روسيه ميان يک و نيم ميليارد چينی و 550 ميليون اروپايی ، که به مراتب ثروتمند تر از روس ها هستند ، نيمه متروکه و با جمعيتی روبه کاهش ، باقی خواهد ماند.
پس رشد اکرائين پاسخگوی منافع روسيه هم هست و می تواند تا حدود زيادی موجب سعادت آتی آن شود."
خسرو صدری
18اکتبر 2009
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

روابط مسکو با تهران
نشريه "نشنال اينترست" – آمريکا
13 اوت 2009-
مقاله ای از "آندرانيک ميگرانيان" ، تحليل گر سياسی روس ، مدير "انستيتو دمکراسی و همکاری روسيه و آمريکا" ، پروفسور انستيتو دولتی روابط بين المللی مسکو ، عضو سابق شورای جمهوری روسيه.
بزودی آمريکا و متحدانش باز از ايران خواهند خواست که برنامه غنی سازی اورانيوم خود را متوقف کند. آمريکا احتمالا تلاش خواهد کرد تا قطعنامه ای را به شورای امنيت سازمان ملل بياورد که در آن تحريم های سخت تری عليه ايران گنجانده شده باشد. تلاش قبلی آن ها در اين زمينه با مخالفت روسيه و چين روبرو شد. حال سوال اين است : آيا روسيه به درخواست آمريکا برای وضع تحريم های سخت پاسخ مثبت خواهد داد و رهبران اين کشور و روند بازسازی رابطه با آمريکا، از اين امتحان موفق بيرون خواهند آمد؟
به نظر من ، تا پيش از ديدار "جو بايدن "، معاون رياست جمهوری آمريکا از گرجستان و اکرائين و اظهارات نسنجيده و توهين آميز او در باره روسيه ، طی مصاحبه با " وال استريت ژورنال "، هنوز در شرايطی خاص، به پيشرفت هايی در رابطه با توافق بر سر ايران ، اميد می رفت. ولی پس از آن، هرگونه نتيجه ای در زمينه گفتگو پيرامون تحريم ايران ناممکن می نمايد.
اين بسيار مهم است که شرکای آمريکايی ما درک کنند که حفظ روابط دوستانه و متقابلا سودمند با ايران ، پاسخگوی منافع استراتژيک روسيه است . روسيه و ايران شرکای بزرگ بازرگانی و اقتصادی هستند. ايران بازار محصولات با تکنولوزی بالای روسيه است. برای روسيه حمايت از متخصصان ، نيروی کار و تکنولوژی انرژی اتمی بسيار مهم است. ايران مشتری ماست و رهبرانش تصميم به ادامه ساختمان نيروگاه های اتمی دارند. همچنين ايران بازار فروش تکنولوزی نظامی روسيه است . و بالاخره ايران همسايه ای است که هيچ مشکلی را برای ما در منطقه قفقاز و آسيای ميانه و در درگيری های چچن باعث نشده است تا به خاطر آن ها روسيه به تجديد نظر در روابطش با اين کشور متقاعد شود. پيشنهادات آمريکا در باره ايران ، بايد حاوی آنچنان امتيازاتی باشد که بتواند با رابطه روسيه و ايران مقايسه شود.
آيا آمريکايی ها قادرند پيشنهاداتی ارائه دهند که روسيه را به تلاش ويژه برای انجام درخواست هايشان وادار سازد؟ آمريکا چيزی می دهد و چيزی ميخواهد که تا کنون دارای ارزش برابر نبوده اند.
در ماه گذشته رهبران روسيه بدون چشمداشت به درخواست آمريکا پاسخ مثبت دادند و در های سرزمين خود را به روی آن ها، برای عبور تجهيزات نظامی به افغانستان ، باز کردند. امری که بی نهايت برای قشون آمريکا اهميت دارد. اين اقدام ، توسط رهبران ، يا حداقل برخی از رهبران آمريکا به منزله" ژست حسن نيت " برای اثبات آمادگی روسيه جهت نوسازی رابطه با آمريکا و توجه به نگرانی های آن ، تلقی شد.
اين بدان معنی نيست که روسيه هميشه آماده انجام چنين اقدامات يک جانبه و بی پاسخ خواهد بود. برای دريافت کمک روسيه در مورد ايران ، اينک فقط کافی نيست که به وعده های توخالی بسنده شود. عدم گسترش ناتو به سمت شرق ، عدم استقرار سيستم دفاع ضد موشک در چک و لهستان و يا عدم کمک آمريکا به بازسازی توان نظامی گرجستان و نيز قطع دخالت های آشکار وشديد در جمهوری های سابق شوروی و حمايت از گرايشات ضد روسي، از مواردی هستند که بايد بررسی شوند.
چنين درکی بايد وجود داشته باشد که اگر روسيه از مجازات تحريم عليه ايران حمايت کند ، با دشمنی دولت هايی که توانايی بی ثبات کردن همسايگانش و حتی خودش را دارند روبرو خواهد شد.( در قفقاز شمالی و کرانه های ولگا، مسلمانان زيادی زندگی ميکنند). رهبری روسيه بخوبی متوجه رفتار رندانه آمريکا و غرب می باشد که از او طلب حمايت در مقابل ايران ميکنند ولی به محض آن که به خواست خود برسند ، فورا خداحافظی کرده و دوباره فعاليت هايشان را ، در نزديکی مرزهای روسيه از سر خواهند گرفت .
در آمريکا هنوز سياستمداران و تحليل گرانی وجود دارند که ضرورتی برای پاسخ متقابل آمريکا به کمک های روسيه در رابطه با ايران نمی بينند. آن ها ميگويند که در صورت تغيير سياست روسيه در برابر ايران ، آمريکا نبايد به آن با دادن امتياز واکنش نشان دهد. زيرا نقشی که ايران به عنوان يک قدرت هسته ای خواهد داشت، آنچنان موجب وحشت روسهاست که مجبورند دير يا زود برای مقابله با آن به آمريکا ملحق شوند.چنين برداشتی کاملا غير واقع بينانه است. نه امروز و نه در آينده ای نزديک ، هيچ مشکل حادی در روابط روسيه و ايران بروز نخواهد کرد. در دهه های اخير ، ما نه تنها شاهد گسترش روابط متقابلا سودمند اقتصادی و نيز همکاری نزديک نظامی و تکنولوژيک بين روسيه وايران بوده ايم، بلکه دوکشور در برقراری صلح در تاجيکستان ، در زمان بروز جنگ داخلي، و مبارزه با طالبان و تقويت "اتحاد شمال" افغانستان ، نيز با يکديگر همکاری کرده اند. با توجه به چنين رابطه اي، روسيه را آخرين کشوری در جهان بايد به حسلب آورد ، که هدف "موشک های هسته ای" احتمالی ايران قرار خواهد گرفت.
اگر آمريکا ( ويا احتمالا اسرائيل) تصميم بگيرد يک جانبه ، به حمله هوايی پيشگيرانه عليه ايران دست زند، بر کسی پوشيده نيست که اين کار به نفع روسيه خواهد بود. در اين سناريو آمريکا می بايست شورای امنيت سازمان ملل را دور زند . اين امر موجب خشم تمامی جهان اسلام خواهد شد. از آن گذشته ، ايران می تواند در مقابل به عمليات تروريستی وسيع عليه آمريکا و متحدانش دست زند که موجب عدم ثبات در خاورميانه و افزايش سريع و اجتناب ناپذير بهای نفت خواهد شد. همچنين دشمنی جهان اسلام با آمريکا عميق تر ميشود و اين کشور منابع ، انرژی و امکانات زيادی را از دست ميدهد.
افزايش قيمت نفت، کارت برنده ای خواهد بود که به کمک آن روسيه می تواند منابع مالی ضرور برای بازسازی و رشد اقتصادی و بهتر شدن سطح زندگی خود را تامين کند.
برای شرکای آمريکايی ما فهم اين مطلب مشکل نيست که تغيير مواضع روسيه در برابر ايران ، برايش اقدامی سرنوشت ساز است که ميبايست تمام ريسک های حاصل از آن با دقت سنجيده شود. هر دولتی در شرايط مشابه ، حق دارد بداند که چه چيزی در عوض بدست خواهد آورد. وبرای روسيه اين که چه بدست می آورد ، کاملا نامشخص است:
آيا شاهد اظهارات متکبرانه جديدی ازطرف رهبران آمريکا خواهيم بود ويا تصميماتی واقع بينانه در مورد دعوت روسيه به ناتو وگسترش بند 5 اين سازمان برای روسيه و تحکيم همکاری های اقتصادی ونيز نظامی و سياسی روسيه و آمريکا ، در مورد مسائل مهم ديگر و نه فقط ايران، اتخاذ خواهد شد.
تنها يک دورنمای بسيار جدی ، دراز مدت و پر محتوای همکاری روسيه و آمريکا به رهبران روسيه اجازه می دهد تا در رابطه با ايران تجديد نظر کنند و به ارائه کمک به آمريکا تمايل نشان دهند.
خسرو صدری
19 اوت 2009 .
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

زوگانوف : " بايد پاسخگوی فراخوان های جهان در حال تحول باشيم" !
اين عنوان خلاصه سخنرانی گنادی زوگانوف، رهبر حزب کمونيست روسيه ميباشد که در انستيتوی دولتی روابط بين المللی مسکو و در مقابل دانشجويان امروز و ديپلمات های فردای اين کشور ايراد نموده و تار نمای رسمی ح.ک.ر ، http://kprf.ru/rus_soc/65616.html
آن را در تاريخ 14 آوريل 2009 ، منتشر کرده است.
زوگانف در آغاز به مشکلات آموزشی کشورش، پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، از جمله شهريه های سنگين و سطح نازل آموزش اشاره ميکند و از جمله ميگويد: " اخيرا ما روز فضانورد را گرامی داشتيم. يوری گاگارين ، اولين فضانورد جهان ، در تمام کشورها چهره ای شناخته شده است . ولی مطابق يک بررسی ، مشخص شده است که امروز از هر بيست دانش آموز روسيه تنها سه نفر او را ميشناسند. و بقيه از تاريخ کشور خود بيخبرند".
" ... آمريکايی ها سعی ميکنند جهان را تسليم منافع خود کنند و تمام منابع آن را در خدمت سرمايه های آمريکايی در آورند. ولی تلاش هايشان نافرجام ميماند. در سال گذشته هرم بزرگ مالی که در طی پنجاه سال بنا شده بود فروريخت. از ميان يازده بحران پيشين کشورهای سرمايه داری ، دوتای آن ها به جنگ جهانی منجر شد. بحران کنونی از نظر عمق ، ابعاد و عواقب حتی خطرناک تر از بحران های گذشته ميباشد. .... اين جمهوری خلق چين است که سريع تر از بقيه از بحران به در خواهد آمد. حتی در شرايط کنونی ، اقتصاد آن ها رشد شش تا هشت درصد دارد. اتفاقی نيست که وزير خارجه آمريکا خانم کلينتون ، در اولين سفر خارجی خود به چين می رود واز آن ها درخواست حمايت از اقتصاد آمريکا را مينمايد. يک چهارم محصولاتی که امروز در آمريکا به فروش ميرسد، ساخت چين است. دولت مردان چين در شرايط بحران بر روی اقتصاد و نه هرم مالی سرمايه گذاری ميکنند: جاده های بزرگ و 60 فرودگاه جديد ساخته اند و توليد 3700 کالا را زير کنترل دولت در آورده اند. از اين رو اوضاع و احوالی به مراتب بهتر از آمريکا و اروپا دارند. از روسيه چيزی نميگويم.
در نتيجه بحران ، آمريکا 30 درصد بازار خود را از دست داد واين رقم برای روسيه به 70 در صد ميرسد.
غربی ها ما را با اين حال راحت نخواهند گذاشت زيرا در ازای سهم دو درصدی ما از جمعيت جهان ، سی در صد منابع کره زمين از آن روسيه است .
راه برون رفت از بحران چيست ؟ سه حالت متصور است : اول ، راهی که اکنون در پيش گرفته ايم . يعنی روآوردن به سيستم قديمی سرمايه داری. که باز سرمايه مالی و بورس را فرادست توليد قرار ميدهد و به نظر من نتيجه ای از آن عايد نخواهد شد. دوم ، زير سلطه ديکتاتوری صندوق بين المللی پول رفتن که اين راه را پانزده سال پيش تجربه کرديم. به ما پول ميدادند به شرطی که جهت حمايت از علوم ، آموزش، بهداشت و سرمايه گذاری در زمينه تکنولوژی های پيشرفته استفاده نشود. در نتيجه آن ، 70 در صد توليدات از بين رفت و پايه های رشته های فوق مدرن ناپديد شد. سوم ، راه سوسياليسم نو ميباشد. در اينجا نيز از چين ميتوان به عنوان نمونه ياد کرد. کشوری که تحت رهبری حزب کمونيست، اقتصادی قدرتمند ميسازد. در پی سی سال رفورم ، چينی ها از دوچرخه سواری به پرواز با سفينه فضايی ارتقا پيدا کردند و کشورشان به يک قدرت پيشرو تبديل شد ه است که توليد کننده همه نوع تکنولوژی مدرن می باشد.
جهش های بزرگ با سمتگيری سوسياليسم قرن 21 در کشورهای آمريکای لاتين ديده ميشود. برنامه مبارزه با بحران حزب کمونيست روسيه هم که اخيرا ارائه شده است ، بر اصول سوسياليسم استوار است".
زوگانف در ادامه به بررسی بحران اخير مولداوی ميپردازد و آن را از جنس تلاش برای صدور انقلايات رنگين در جمهوری های سابق شوروی ارزيابی ميکند.
"از تمسخر تاريخ دست برداريد!
دانشجويی ميپرسد: به زودی در " نووگوراد" سفلی موزه ای به نام و در باره ژنرال " ولاسوف" گشوده خواهد شد. اينچنين مسخره کردن تاريخ کشور ما تا کجا ادامه خواهد يافت؟
( آندره ولاسوف ، ژنرال ارتش سرخ بود که در نبرد با ارتش آلمان نازی به اسارت آلمان ها در می آيد و با آن ها بر ضد کشورخود همکاری ميکند. از او به عنوان " خائن " نام برده ميشد. تقدير از چنين افرادی را روشنفکران روسيه ، توهين به تاريخ خود ميدانند.آنچه که در بين روشنفکران ايرانی به " تاريخ شويی " معروف گشته است ، در روسيه نيز از جانب خود حکومت صورت ميگيرد. درروسيه گرايشی مرموز در سمت تطهير جنايات فاشيسم وجود دارد. چيزی که منطقا به کار هيچکدام از جناح های قدرت در داخل روسيه نمی آيد. تنها ميتوان پنداشت که اين امر نوعی باج دهی و "تاريخ فروشی" به بيگانگان است . ولی آيا ميتوان باور کرد که قدرت های بزرگ ويا گرايشات نيرومندی همچنان در جهان وجود دارند که اين، به گفته زوگانف، " پورنوگرافی تاريخی" در آينده به کارشان بيايد؟! . خ.ص).
زوگانف: برای مخدوش کردن چهره تاريخ ما ، امروزه اقداماتی جدی صورت ميگيرد. در اين راستا سيستم کلاسيک مدارس روسی و شوروی تخريب ميشود. ديدار وبحثی داشتم با صدها مدير آموزش عالی از سراسر کشور که در اعتراض به شيوه امتحان سراسری دولتي، از قبول آن سرباز زده بودند. شيوه ای بر مبنای يادگيری های "طوطی وار" و بی تعقل، بی توجه به چشم اندازهای تاريخی و ادبيات و زبان ما که باتکيه بر آن نميتوان انسانی متفکر و متخصص پرورش داد. ما به همراه کميته آموزش مجلس دوما ، پنجاه کتاب درسی تاريخی مدارس را مورد بررسی قرارداديم . معاون من در اين امر شرکت داشت. باعث شگفتی است. به عنوان مثال در کتاب درسی دکتر " ردر " چيزی راجع به " نبرد مسکو" ديده نميشود. پنج کلمه راجع به " نبرد استالينگراد" نوشته شده است و آمريکا نيز پيروز جنگ معرفی ميگردد. اين " پورنوگرافی " است و نه تاريخ نويسی. حتی پرزيدنت مدوديف نيز مجبور شد راجع به چنين پديده ای در مدارس تذکر بدهد. من اگر بجای او بودم تذکر نميدادم بلکه دستور توقف چنين " آزمايشات"ی را ميدادم.
اتحاد روسيه ، بلاروس و اکرائين ، راه تاريخی بقای ماست!
زوگانف در پاسخ به پرسش يکی از دانشجويان در مورد دورنمای اتحاد روسيه و بلاروس ميگويد:
مردم روسيه ، اکرائين و بلاروس يک ملت با موفقيت ها و از طرفی مشکلات و سختی های مشترک و اندک تفاوتی در زبان ميباشند. در مسافرتم به استان "خنان " در چين ، جايی که نود ميليون نفر جمعيت دارد، من ميبايست به کمک مترجمی جز آن که از پکن همراه مابود، با آن ها صحبت کنم . در اکرائين من مشکل فهم زبان ندارم و حتی ميتوانم کمی به زبان آن ها صحبت کنم. به همين صورت است در بلاروس....
اولويت نخست سياستمداران روسيه ميبايست تحکيم روابط با اکرائين و بلاروس باشد. امروز چنين اراده ای در کرملين ديده نميشود. با بلاروس ما بر سر مسائل هيچ و پوچ هم نميتوانيم به توافق برسيم. من به پوتين گفتم که مانميتوانيم در بلاروس صرفا به دنبال گسترش بازار تجاری باشيم. لوله های گاز ما از آنجا عبور ميکند و اين هزاران هکتار زمين را اشغال کرده است. همچنين دو پايگاه استراتژيک نظامی ما در بلاروس قراردارد. مرکز اعزام خدمه نيروهای زيردريايی ما آنجاست و ارتش آن ها حائل ميان ما و نيروهای غرب هستند. بلاروس تمام قطعات پيچيده تکنولوژی مدرن ، ماشين های حمل راکت های روسی و صدها هزار موتور برای کارخانه ، اتوبوس يخچال و تراکتور، برای ما توليد ميکند. از اين رو اتحاد پايدار با بلاروس برای ما اهميت حياتی دارد.
ما اتحادی از احزاب کمونيست با شرکت 17 سازمان فعال در کشورهای شوروی سابق تشکيل داده ايم. من صدر شورای رهبری هستم و " پتر سيموننکو" ، دبير اول ح.ک. اکرائين معاون من است و بطور مرتب در تماس و تبادل نظر ميباشيم. همين چند ساعت پيش با " لئونيد گراچ" ، رهبر ح.ک. "کريمه" صحبت کردم . در آنجا ، يک ونيم ميليون امضاء برعليه تلاش رئيس جمهور اکرائين برای سلب خود مختاری کريمه جمع آوری شده است و همچنين خواهان اتحاد روسيه ، اکرائين و بلاروس هستند. ..
اولويت – رشد سيبری و خاور دور !
در اين ديدار توجه ويژه ای از طرف دانشجويان به رابطه روسيه و چين وجود داشت. برخی از آنها مطرح ميکردند که قدرتمند شدن اين همسايه شرقی ممکن است تهديدی برای کشور ما به شمار آيد.
زوگانف در اين باره چنين گفت:روسيه با قدرت های بزرگ هم مرز است: آمريکا، چين ، اروپا و جهان اسلام. ما ميبايست سياست های دراز مدت خود را آنگونه تنظيم کنيم که با همه آن ها رابطه خوب داشته باشيم. چنين سياستی شجاعت ، اراده و بصيرت می خواهد. ما با چين طولانی ترين مرز را داريم . در حال حاضر بين ما ادعای ارضی وجود ندارد و روابط استراتژيک باهم داريم. چين به ما اعتباری بالغ بر 26 ميليارد دلار باحداقل بهره ، جهت احداث خطوط لوله انتقال نفت داده است. ولی نبايد فراموش کرد که رقابت در آسيا بين ما وجود دارد. من پوتين را در زمان رياست جمهوريش متقاعد کردم که روابطی تمام عيار با ويتنام برقرار کند. اينک قرارداد هشت ميليارد دلاری بين دوکشور منعقد شده است. ژاپن را هم ، با ادعاهای ارضی عليه ما، نبايد فراموش کرد. از اين رو لازم است که سرمايه گذاری های بزرگ در جهت رشد سيبری و خاور دور صورت گيرد. اگر ما بتوانيم به پيشرفت های بزرگ به منظور ايجاد جاذبه در اين مناطق برای زندگی دست يابيم ، همه چيز خوب پيش خواهد رفت .ولی اگر روند مهاجرت از اين مناطق ادامه يابد ، کسی آنجا روی ما حساب نخواهد کرد. خانم "مادلين آلبرايت" ، وزير امور خارجه پيشين آمريکا، چند سال قبل اظهار داشت: اين عادلانه نيست که سيبری فقط به روسيه تعلق داشته باشد".
جهان از نظر ماهوی در حال تغيير است. رهبری آمريکا در جهان ، بلامنازع ميباشد. اروپای واحد 500 ميليون نفر جمعيت داردو باوجود فقدان منابع، بسيار قدرتمند است. چين، ابرقدرت آسيا و مناطق اقيانوس آرام است. در آن جايی که مهمترين اتفاقات قرن 21 را شاهد خواهيم بود. برزيل به جمع ده کشور پيشتاز وارد ميشود. هند هم به اعتقاد من به زمره قدرت های بزرگ در خواهد آمد. روسيه ولی برای يافتن جايگاه خود در اين جهان با چالش های پيچيده ای روبروست . بدون شهروندان آموزش ديده و تکنولوژی پيشرفته و بدون سياست های داخلی و خارجی سنجيده، قرار گرفتن در صف قدرت های بزرگ ، ممکن نخواهد بود. من اميدوارم که نسل شما اين مشکلات را حل کند. "
خسرو صدری
19 آوريل 2009
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////


"سلطنت": "روغن چراغ ريخته"!
مردم ايران سی سال پيش ، نظام سلطنتی را همچون دندانی چرکين ، با تحمل رنج و درد فراوان ، کندند و به زباله دان تاريخ انداختند. اينک به بهانه ناکارآمدی جانشينش ، عده ای در پی دندان شکسته ميگردند. به اميد آن که آن را بار ديگر به دهان بيمار بازگردانند.
وابستگی گروه های طرفدار نظام پادشاهی به آمريکا، مهمترين ويژگی و تنها دليل بقای آن هاست. اين گروه ها هنوز پس از سی سال اين تناقض را برای طرفداران خود حل نکرده اند که "اعليحضرت همايونی شاهنشاه آريامهر" چگونه با اشاره انگشت ژنرال "هايزر" آمريکايی ، تاج و تختش را گذاشت و فرار کرد. آن ها از توضيح اين مساله عاجزند زيرا اولا مجبور به شکافتن عمق وابستگی دستگاه حکومتيشان به بيگانگان خواهند شد؛ ثانيا توان و اجازه انتقاد از آمريکا و عوامل مستقيمش در اجرای دستورالعمل های "هايزر"، چون ارتشبد قره باغی و پرويز ثابتی را هم ندارند؛ ثالثا، در مورد علت ادامه رابطه با همان کيفيت سابق با آمريکا هيچ توضيحی نخواهند داشت.
ميگويند قول ميدهيم من بعد اصول دمکراسی را رعايت کنيم و سلطنت را نيز به رای خواهيم گذاشت:
شکل ابتدايی تقريبا تمام حکومت ها ، پادشاهی بوده است و امروزه جز تعدادی اندک ، تمام کشورهای جهان خود را از شر آن رها کرده اند. آيا کسی جايی را سراغ دارد که برای بازگشت دوباره سلطنت به آرای عمومی مراجعه کرده باشند؟ آن کشورهايی هم که هنوز گرفتار اين معضل هستند ،اگرهم شاه و ملکه شان چون کشورهای جهان سوم در امور کشورداری مداخله نميکند، ولی از جهت تحميل هزينه سنگين "دربار" به ماليات دهندگان ، با اعتراضات جدی اقشار گوناگون مردم و روشنفکران روبرو ميباشند. در انگلستان و جاهای ديگر بحث بر سر برچيدن بساط سلطنت است ، و عده ای در کشور ما با استناد به وجود پادشاهی در انگلستان ، خواهان احيای آن هستند.
از آن گذشته ، در ايران مراسم خاکسپاری سلطنت ، با تشريفات ويژه و با حضور 99 درصد مردمی که پادشاهی را تجربه کرده بودند، صورت گرفت که در کمتر جايی نظيرش ديده شده است. حتی هنوز با تمام نافرجامی های اهداف انقلاب، آنگاه که مردم در تظاهرات ، چون 18 تير، ميخواهند خشم خود را با تند ترين الفاظ به گوش حاکمين وقت برسانند، شعار ميدهند: "خامنه ای حيا کن، "سلطنت "را رها کن!"
نيز،در صورت رای گيری " دمکراتيک " برای انتخاب پادشاه ، چه دليلی دارد که مردم به پسر کسی رای دهند که تنها در واپسين اقدامش، ميليارها دلار سرمايه مملکت را به صورت غير قانونی از کشور خارج نمود. وارثان چنين کسی در مقابل دادگاه مردم ، پيش از هرچيز، در مورد اموال به غارت رفته توسط پدرشان جوابگو خواهند بود. و چرا هر انسان بالغی در مملکت نتواند خود را برای احراز اين مقام کانديد نمايد؟ مگر اينکه باور کنيم که خون رضا خان دارای گلبول های پادشاهی ، ونه قزاقی ، بوده است واز اين رو رضا پهلوی موجودی استثنايی است. سلطنت طلب ها ضمنا این نکته را هم فعلا مسکوت می گذارند که در صورت برقراری دوباره نظام پادشاهی، آیا امکان پذیر است که هر4 یا6 سال جمهوری و سلطنت به همه پرسی گذاشته شوند؟ اگر چنین است، چه جور پادشاهی خواهد بود و اگرقرار است سلطنت برای همیشه بماند، چرا رای به ابطال آن همیشه نماند؟
هيچ انسان عاقلی ، بدون داشتن منفعتی ويژه ، يک نظام موروثی پر هزينه و درد سر و قابل سوءاستفاده را به يک جمهوری قانونمند ترجيح نميدهد.
سلطنت طلبان ايرانی ، خود نيز بدون ارتباط تنگاتنگ با آمريکا ، شانسی برای خويش قائل نيستند. از اين رو کسی را در بين آن ها نميبينيد که با درس گيری از رفتاری که آمريکايی ها با خدمتکار وفادارشان ، شاه کردند ، با مواضعی مستقل در ميدان حضور داشته باشد . اتفاقا راز گرايش بعضی افراد ، از خارج از خانواده به آن ها نيز همين قدرت نيرومند حامی آن هاست. کم نيستند کسانی که به حساب " نيروی برنده " آمريکا ، به اين سمت دوان شده اند. و در اين ميان " واسطه " هايی چون داريوش همايون ، تسهيل روند سر خوردن "جمهوريت " به آستانبوسی ابرقدرت را ، مسئوليت يا ماموريت تاريخی خود ميدانند.خوداو در مصاحبه با تارنمای" روزنه" ميگويد:" عموم مردم از روی فرصت طلبی ، برای آن که سوی برنده باشند، به انقلاب پيوستند". وبا همين اعتقاد است که زير چتر حمايت آمريکا ، در کمين جذب "فرصت طلب" نشسته است.
مکانيزم اين فعل و انفعالات ظاهرا حرکت از "جمهوريت "به" سلطنت" است ولی شواهد غيرقابل انکار عکس آن را نشان می دهد:
آمريکا در آرزوی تعويض ورق"شاه " با "آس " جمهوری
آمريکايی ها با نقش رهبری جهانی که برای خود قائل هستند و استراتژی خود را نيز ، پس از فروپاشی اتحاد شوروی بر پايه آن بنا نهاده اند، تمايلی به نظام های پادشاهی ندارند. زيرا شاه را در صورت نافرمانی و مخالفت ، چون پيراهن نميتوان يک شبه عوض کرد و ديگری را بر سر کار آورد. آن ها مشتاق جمهوريند تا در صورت لزوم با حربه "دمکراسی" ، هر آن که اراده کنند بتوانند زير پا ی رئيسش را خالی نمايند . علت ناکام ماندن " ظاهرشاه" ، در افغانستان نيز در تکيه دوباره بر اريکه سلطنت ، همين امر است. دولت بوش در اوايل اشغال عراق ، آنگاه که سرمست پيروزی آسان بود، شمشيرش را برای خاندان سعودی عربستان نيز از نيام برکشيد. و بر همگان آشکار شد که آن ها خواهان برکناری رژيم سعودی هستند. گرفتاری های بعدی در عراق اين نقشه را متوقف ساخت . ولی دير يا زود به سراغ آن ها نيز خواهند رفت . يکی از اهرم های ج.ا.ا برای متقاعد کردن عربستان به عدم همکاری با آمريکايی ها بر عليه ايران نيز همين واقعيتی است که در مورد نيت آمريکايی ها از پرده برون افتاد.
آمريکايی ها مايلند دل "جمهوری خواهان" ايران را، برای تکميل کردن کارت هايشان در بازی با جمهوری اسلامي، به دست آورند. کارت " شاه " ، روی دستشان مانده است و ميخواهند تا آن را اگر نه با " آس " ، شايد با "سرباز " و "بی بی " جمهوری طاق بزنند. آن ها ميتوانند در يک ائتلاف " سلطنت طلب" و" جمهوری خواه" ، اولی را به صورت "دمکراتيک " ، برای هميشه در دومی ادغام نمايند. هم از شر "شاه" خلاص خواهند شد و هم چشم و گوش خود را به پيکر جمهوری خواهان پيوند خواهند زد.
"غمگين " و "شرمگين "، يعنی دو برادر" جاويد شاهی" و " مشروطه خواه " ، مدت هاست که به دستور آن ها دست دوستی به سوی " جمهوری خواهان " و بعضی چپ ها دراز کرده اند و در اين ميان توانسته اند در اين گروه های بی در و پيکر ، کسانی را نيز با خود هم آوا کنند. داريوش همايون به کنگره سازمان اکثريت پيام ميدهد و برخی رهبران اين سازمان در جواب از او ستايش ميکنند. ازکسی که، اگر اسناد منتشره ج.ا را هم مبنی بر ارتباطات ويژه اش با عوامل بيگانه نپذيريم ، عضويتش در حزب فاشيستی " سومکا" ، در سال های پيش از کودتا و قائم مقامی حزب رستاخيز و نيز وزير اطلاعات شاه بودنش بر همگان آشکار است. او کسی است که کودتای 28 مرداد را " قيام " مينامد وبسيار تلاش ميکند اين حادثه بزرگ و سرنوشت ساز در تاريخ ميهنمان را بی اهميت جلوه گر سازد.
همايون و رضا پهلوی نميتوانند از اهداف آمريکايی ها بی اطلاع باشند. ولی وظيفه دارند تا " روغن چراغ ريخته " سلطنت را " خرج " امام زاده " اتحاد با جمهوری خواهان کنند.
خسرو صدری
21 مارس 2009
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

G2 اتحادی که قرار است جهان را تغيير دهد!
"G2- اتحادی که ميتواند جهان را تغيير دهد!". اين عنوان سخنرانی ز. بژزينسکی ، پوليتولوگ و مشاور امور خارجی باراک اوباما ميباشد که کمتر از يک ماه پيش ، به مناسبت سی سال روابط رسمی ديپلماتيک آمريکا و چين ، در پکن ايراد شد.
او از لزوم اتحادی نو با چين ، تحت عنوان "G2" ويا " اتحاد دوجانبه آمريکا با چين بزرگ" سخن گفت.( بکار بردن لفظ " چين بزرگ" به معنی آمادگی گذشت در مورد تايوان است). اتحادی که ده سال قبل، او در کتابش " صفحه بزرگ شطرنج" ، مطرح کرده بود وطی اين مدت با کم لطفی دولت نئوکان ها روبرو بود و او ناکامی جمهوری خواهان را بی توجهی به آن ميداند ودر نوامبر سال گذشته در مراسمی به مناسبت هشتاد سالگی اش در واشنگتن ، بين او و هنری کيسينجر ، همتای جمهوری خواهش ، مناظره ای جالب در اين زمينه در گرفت. در مورد ضرورت اتحاد استراتژيک با چين لاکن اينک هنری کيسينجر نيز همان سخنان بژزينسکی را تکرار ميکند . اين امراز جانب کارشناسان سياسی بسيار مهم ارزيابی ميشود زيرا نشان از اراده ای فرا حزبی در رابطه با اين اتحاد دارد. کيسينجر بيستم ژانويه در مصاحبه با "ايندی پندنت " اين طرح را درراستای دست يابی به نظمی نو در جهان جهت جلوگيری از هرج و مرج ناميد. بژزينسکی در سيزدهم ژانويه در مقاله ای در "فاينشنال تايمز" با عنوان " G2 اتحاد دوگانه ای که ميتواند جهان را تغيير دهد!" به تشريح ديدگاه خود در اين باره پرداخته بود.
بژزينسکی در سخنرانی خود در پکن يادآور می شود که در سال 1978 از طرف جيمی کارتر ، رئيس جمهور وقت آمريکا ، به منظور توافقی محرمانه به چين می آيد واين که چگونه اين سفر به برقراری روابط سياسی بين دو کشور انجاميد. روابطی که به گفته او در اين سخنرانی " .. به سرعت باعث جابجايی مهره های صفحه بزرگ شطرنج جهانی در جنگ سرد به ضرر اتحاد شوروی شد."
G2 می آيد تا بار ديگر با جابجايی مهره ها سياست خارجی آمريکا را از وضعيت "آچمز" فعلی خارج کند. وشايد به وضعيت آشفته اقتصادی آمريکا نيز سرو سامانی دهد. 22 فوريه ، هيلاری کلينتون در چين قول تامين منبع کمک 700 ميليارد دلار ديگر به صاحبان صنايع و بانک های آمريکا را از مقامات چين گرفت.
بژزينسکی در پکن ،" ارتقاء سطح روابط در جهت مبارزه با نا هماهنگی ها در جهان ازجمله مسائل مربوط به ايران ، خاور ميانه و ايندوپاکستان "، را خواستار ميشود. در اين ليست ، عمدا از اصلی ترين هدف يعنی" روسيه " نامی به ميان نمی آيد. شايد او رعايت حال ميزبان را کرده است که علی الظاهر روابط خوبی با روس ها دارد.
روسيه چند سالی ،با استفاده از گرفتاری های دولت بوش ، سعی کرد با جمهوری خلق چين در زمينه های نظامی و اقتصادي، با انجام مانورهای مشترک ، فروش نفت و گاز و همکاری در گروه شانگهاي، روابط خود را مستحکم کنند.ولی کابوس از دست دادن ابتکارعمل ، در صورت ورود جدی آمريکا درمسابقه به دست آوردن دل چينی ها، هيچگاه سياستمداران روسيه را رها نکرده بود. بخصوص آنگاه که انعطاف در زمينه " هنگ کنگی کردن تايوان" نيز در ميان باشد ، امتيازات روسيه به چين ، از جمله باز گذاشتن بازار جمهوری های آسيای ميانه شوروی سابق به روی کالا وسرمايه های چينی نيز جلوه خود را از دست خواهند داد..
پس از فروپاشی اتحاد شوروی تا سال2000 ، روسيه در ارتباط نزديک با آمريکا، بخت خود را برای فائق آمدن بر مشکلات آزمود. نتيجه آن شد که نه تنها آخرين متحدش در اروپا ، يعنی يوگسلاوی را ، ازنقشه جغرافيا محو کردند، بلکه در خود اين کشور نيز، جدايی طلبان چچن ، با اعلام استقلال و سرپيچی ، خواب از چشم سياستمداران کرملين ربودند. امری که نهايتا به روی کار آمدن ولادبمير پوتين انجاميد . او هرچند با بازنگری در سياست های روسيه ، موفق به سرکوب قائله چچن شد ولی روی ماشه ای انگشت نهاده بود که همزمان در دو جهت شليک ميکرد. تمرکز قدرت در روسيه موجب بدبينی شرکای اروپايی آن شد و درچنين شرايطی آمريکا برای هرچه نزديکتر کردن ناتو به مرزهای روسيه با مخالفت کمتری در اروپا روبرو گرديد. پوتين نهايتا نتوانست آن گونه که آرزوی ديرين روسهاست، روی نوار باريک تضاد اروپا وآمريکا مانور دهد. چچن را اگر آزاد کرد در عوض اوکرائين و گرجستان را از دست داد.
روس ها ولی همان قدر که برای شانه خالی کردن از زير فشارهای آمريکا ، به چين نياز دارند، جهت خنثی کردن تهديد های "ژئوپولتيک " چين نيز ناچار به همکاری با غرب هستند. بژزينسکی در تاريخ 29.07.2005 در مصاحبه با "نيزاويسيمايا گازيتا" ميگويد: " روسيه شرق سرزمين خود را از دست خواهد داد ، اگر دمکراسی را نهادينه نکند." او در تاريخ 28 اکتبر 2008 در مصاحبه با " کامسامولسکايا پراودا" چنين می گويد:"...بحران جمعيت در روسيه بسيار جدی است و فشار چين بخش خاور دور روسيه را تهديد ميکند. در چنين شرايطی ايده های بد در روسيه به افزايش دشمنانش منجر ميشود.... روسيه بخاطر " مرکز گرايی" شديد به رشد دست نخواهد يافت... مساحت بخش آسيايی روسيه تقريبا به بزرگی ديگر مناطق آسياست . جمعيتش ولی 35 ميليون در مقابل 3.5 ميليارد نفر ساکنين ديگر بخش های آسيا ميباشد."
سياست آمريکا در ايام ماه عسل با بوريس يلتسين و انعقاد پيمان امنيتی –نظامی با او ، برعکس امروز، فشار وارد کردن به چين با پشتوانه اين روابط ، به اميد جلوگيری از بيداری "اژدها " بود.("به آهو ميکنی غوغا که بگريز... به تازی هی زنی اندر دويدن". )
مدت ها پيش از انتخابات رياست جمهوری آمريکا، صاحبنظران روسيه از دشواری های پيش روی اين کشور، در صورت پيروزی دمکرات ها ، ابراز نگرانی ميکردند.
امروزنيزدر روسيه تحولات مربوط به روابط چين و آمريکا با دقت و نگرانی ، به صورت گسترده مورد ارزيابی قرار ميگيرد: : " چين ، دوست يا دشمن " ، " اتحاد آمريکا و چين بر عليه چه کسی ؟ " ، و تيتر هايی با مضامين مشابه در نشريات به وفور ديده ميشوند . در وبلاگ ها نيز نظر خواهی در اين زمينه صورت ميگيرد و کارشناسان سياسی و مسائل ژئوپوليتيک ، در راديو و تلويزيون به بحث در اين باره می پردازند.
روس ها "مارگزيده " هايی هستند که پس از فروپاشی اتحاد شوروی ، از هر ريسمان سياه و سفيدی ميترسند. شايد آن ها نيز با بژزينسکی در اين مورد هم عقيده هستند که سفر سال 78 او به چين ، آغاز روند فروپاشی را در شوروی باعث شد. والا اينچنين از ابتکارات جديد آمريکا در مناسباتش با چين به وحشت نمی افتادند. هرچند چينی ها هنوز واکنشی ملموس به اين" دعوت نامه " نشان نداده اند، در روسيه ولی بسيارند کسانی که هدف اصلی G2 را تجزيه و فروپاشی روسيه ميدانند.
تارنمای " Utro " ، دهم فوريه در مقاله ای با عنوان " آمريکا روسيه را خلع سلاح ميکند تا دين خود را به چين ادا نمايد"، چنين ارزيابی ميکند که آمريکا در راستای توافقات محرمانه بر سر پيمان G2 ، به چين وعده خلع سلاح روسيه را داده است تا بدين وسيله با محروم شدن اين کشور از موشک های کوتاه و ميانبرد ، توازن نيرو را در منطقه به تدريج به نفع چين تغيير دهد. اين مقاله عدم شرکت مقامات بلند پايه روسی در نشست امنيتی مونيخ را ، شانه خالی کردن از صحبت بر سر اين نوع خلع سلاح با طرف آمريکايی ميداند.
تارنمای " نووی رگيون-کيف"
http://www.nr2.ru
دهم فوريه 2009 ، در مقاله " آمريکا و چين ميتوانند بر عليه روسيه متحد شوند" ، بخشی ازسخنان سرهنگ " لئونيد ايواشف" ، رئيس آکادمی مسائل ژئوپوليتيک و مولف چندين کتاب ، که در ميز گردی در مسکو ايراد شده بود را چنين نقل ميکند:
" در مناطق استراتژيک شرقی ، چين نه تنها بی وقفه به سلاح های مدرن مجهز ميشود و پيش بينی ميشود که از پنج تا هفت سال ديگر از نظر تکنولوژی نظامی و توان استراتژيک هسته ای با روسيه برابری کند، بلکه همچنين دکترين نظامی دفاعی خود را پس از سال 2010 به سمت تهاجمی تغيير خواهد داد.
12 ژانويه 2009 بژزينسکی صحبت از ضرورت اتحاد چين و آمريکا نمود و هنری کيسينجر هم با او در اين مورد موافقت کرد. چينی ها فعلا واکنشی به اين پيشنهادات از خود نشان نداده اند. برخی از رفقا ميگويند که چنين اتحادی عملی نيست. من ولی معتقدم که اين امر شدنی است:
اولا اين دو کشور ديگر رقبای ايدئولوژيک يکديگر محسوب نميشوند و در حالی که چين مشغول ساختن کاپيتاليسم چينی خود است ، آمريکايی ها نيز از حيث برخی عملکردها ، روش های سوسياليستی بکار ميبرند.
ثانيا اين دو کشور از نظر اقتصادی پيوند های قوی و فعال دارند.
ثالثا در تاريخ بسيار ميبينيم که دو دولت متخاصم ، آنگاه که به تعادل نيرو رسيدند متحد شده اند.
نتيجه آن که امکان ظهور قطب آمريکايی- چينی ، برای روسيه ميتواند عواقب ژئوپوليتيک به همراه داشته باشد.
ميتوان تاييد کرد که سازمان نظامی آمريکا ، محصول "نسل پنجم " است. ارتش ما لاکن در وضعيت سازماندهی " نسل سوم " ميباشد. در برخی عرصه های نظامی ما ميتوانيم به سطح "نسل چهارم" دست يابيم ولی به طور کلی ما به سرعت در حال افت مرتبه هستيم . ما فاقد تئوری مبارزه با تهديدات جديد هستيم . ارگان های مدرن نظامی در کشور وجود ندارد. بيست سال است در حال سروسامان دادن به نيروی نظامی ميباشيم و هنوز موفق نشده ايم. از نظر فنی و تکنولوژی نظامی ، ما در برخی زمينه ها در سطح دهه های 70 و 80 مانده ايم.
در اوايل دهه نود سازمان های علمی کشور، به دستور بوريس يلتسين ، تکنولوژی ليزر شيميليی ما را در اختيار آمريکايی ها قرار دادند و آمريکايی ها آن را بر روی " بوئينگ 747" خود نصب و آزمايش کردند. و اينک اين تکنولوژی برای نابود کردن راکت های شليک شده توسط زيردريايی های ما در نظر گرفته شده است. به بيان ديگر ما به آمريکايی ها هديه ای برای مقابله با خودمان تقديم کرديم.
در سال 93 تقريباتمام اورانيوم های ذخيره سلاح های خود را به قيمت ارزان به آمريکا فروختيم .و اکنون به دستور پوتين ، آکادميک " بوندور" ، در چارچوب برنامه " اينسپکتور" در حال فروش مواد اتمی تهيه شده به منظور ساخت سلاح هسته ای است. طرف قرارداد هم سازمان "سيا" ی آمريکاست. اين اواخر راجع به موارد مشابه ديگر تصميمات خائنانه ، مطالبی در جرايد منتشر شد.
بدين صورت است که امروز به سختی ميتوان دريافت که کشور ما واقعا از طرف چه کسی تهديد ميشود: از طرف شرکای غربی ، شرقی ، همسايگان ، اليگارشی حاکم خودمان ويا همه."
تحليل گر سياسی معروف روس ، " آندره پيونکوفسکی " ، در مقاله ای با عنوان " چين و آمريکا ، روسيه را مات خواهند کرد!" ، مينويسد : " اختلاف ما با غرب و اتحاد آمريکا و چين ، نه تنها ما را از بازی خارج خواهد کرد بلکه به از دست دادن کنترل ما بر سيبری و خاور دور ، به نفع چين منجر خواهد شد."
او متذکر ميشود که چين نسبت به تمام همسايگانش ادعای ارضی دارد و در کتاب های درسی مدارس ، با وجود توافقات باروسيه ، بخشی از خاک اين کشور جزء چين ناميده ميشود.
مقاله فوق در چندين نشريه و سايت خبری روسی به چاپ رسيده است.
لازم به ذکر است که در مارس 1969 ، بين اتحاد شوروی و چين بر سر جزيره " ژنبائو" درگيری نظامی شديد رخ داد. اين جزيره پس از فروپاشی شوروی به چين واگذار ميشود.
19 فوريه 2009، يک قايق بزرگ ماهی گيری چينی توسط قايق های گشتی روسی ، دراقيانوس آرام غرق ميشود و چندين نفر ازسرنشينان آن جان خود را از دست ميدهند. چين در نامه اعتراضی از روسيه خواهان توضيح سريع در رابطه با اين اقدام شده است.
" پراودا "، در شماره نوزدهم ژانويه 2009 خود در مقاله ای هشدار دهنده با عنوان " چين به سرعت در حال اشغال کشورهای جهان سوم " ، از جمله می نويسد:
" چين با بهره گيری از مشکلات اقتصادی غرب، و در غياب اتحاد شوروی ، اينک در آمريکای جنوبی و آفريقا، و ديگر مستعمرات سابق انگلستان ، فرانسه و حتی آمريکا ، مواضع خود را تحکيم ميکند." پراودا با اشاره به سفر وزير امورخارجه چين به چند کشور آفريقايی می نويسد:
"پکن زمان مناسبی را برای اشغال کشورهای جهان سوم انتخاب کرده است .در حالی که غرب در افغانستان و عراق گرفتار و بی وقفه در جستجوی " تهديدات روسيه" در اينجا و آنجا ميباشد ، چينی ها فرصت را برای عقد قراردادهای متنوع با جهان سومی ها از دست نميدهند."
در حالی که همين روزنامه "پراودا" ، 30 اکتبر2008 ، نوشته بود که :" در صورت راه يابی اوباما به کاخ سفيد، آمريکا سعی خواهد کرد چين را از گروه شانگهای خارج سازد و به ايجاد اختلاف بين اين کشور و روسيه خواهد پرداخت. در صورتی که روابط روسيه و چين مستحکم است وآنها برعليه هژمونی طلبی آمريکا موضع مشترک دارند".
پی گيری تحولات در اين زمينه ، از جهت تاثير گذاری آن در مناسبات تمام کشورها و زندگی تمام انسان ها ، به نظر من از اهميت ويژه برخوردار است.
خسرو صدری
24 فوريه 2009
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

مصاحبه ز. بژزينسکی باخبرنگار روس
-روسيه اگر از جاه طلبی های امپراتوری خود دست نکشد به سرزمينی متروکه تبديل خواهد شد
-در 10-25 سال آينده آمريکا نقش پيشتازی خود در جهان را از دست نخواهد داد.
- اکرائين در آينده نزديک نميتواند به ناتو بپيوندد.
- تصميم به استقرار سامانه موشکی در اروپا زود هنگام بود.
اين ها مهمترين عناوين مصاحبه زيبيگنف بژزينسکی ، مشاور باراک اوباما در سياست خارجی و مشاور روسای جمهور پيشين آمريکا : جيمی کارتر ، جان کندی وليندون جانسون ميباشد که با خبرنگار روزنامه روسی " کامسامولسکايا پراودا " انجام داده است و خلاصه آن به شرح زير در پايگاه اينترنتی روسی " نيوز- رو" به تاريخ 30 اکتبر 2008 منتشر شده است :
زبيگنف کازيمژ بژزينسکی ميگويد:
" با وجود بهبود نسبی شرايط در روسيه ، پس از فروپاشی شوروی ، در صورت فقدان ارتباط هرچه نزديکتر با اروپا ، خطر تبديل شدن به سرزمينی متروکه روسيه را تهديد ميکند. بقايای تمايلات امپراتوری اما مزاحم ارتباط نزديک اين کشور با اروپاست.
فروپاشی شوروی باعث پديدار شدن خلا ژئوپوليتيکی در سرزمين های مستقر بين اروپا و چين شد که قادر به حفظ خود نبودند. روسيه از آن زمان به بازسازی اقتصاد خود پرداخت ولی بحران جمعيت بسيار جدی است و فشار چين بخش خاور دور روسيه را تهديد ميکند. در چنين شرايطی ايده های بد در روسيه به افزايش دشمنانش منجر ميشود. ايده هايی که به عنوان مثال مورد علاقه نخست وزير پوتين ميباشد.
من روسيه را يک دشمن تلقی نميکنم . بين روس ها انسان های خوب بسيارند. من روزنامه نگار برجسته خانم " آنا پاليتکوفسکايا" ( روزنامه نگاری که به قتل رسيد) ، را تحسين ميکنم. من عميقا برای "سولژنيتسين" احترام قائلم . هرچند او در سال های آخر عمر به تمايلات ناسيوناليستی دچار شد. روسيه ولی نميتواند به سمت اروپا حرکت کرده و پيشرفت نمايد مادامی که خود را امپراتور می پندارد.
واشنگتن با استنباط داشتن " مناطق تحت نفوذ" مخالف است . ولی در مسکو چنين درکی هنوز وجود ندارد. ما با وجود کوبای کمونيستی کنار آمده ايم . ما زمانی که کشتی ها و هواپيما های روسيه به ونزوئلا اعزام ميشوند عصبانی نمی شويم . کشتی های ما ولی در دريای سياه شما را ناراحت ميکنند . در قرن 21 " مناطق تحت نفوذ " وجود ندارد. مساله ديگر آن که در روسيه هر انتقادی به عنوان دشمنی تلقی می شود . شما بايد خود را از اين عقده برهانيد.
روسيه بخاطر وجود "مرکز گرايی شديد ، به رشد دست نخواهد يافت . تمامی تصميمات در مسکو اتخاذ می شوند. از اين رو ديگر نواحی کشور به کندی رشد می کنند. آمريکا هم اگر مثل شما چنين مرکز گرا بود هرگز " کاليفرنيا" و " نيويورک " نداشت. اليت های بوروکرات مسکو مزاحم رشد نواحی ديگر می شوند. نگاه کنيد که در خاور دور کشور شما چه می گذرد. ميلياردرهای شما در مسکو هستند و پولشان در بانک های لندن و قبرس می باشد . آن ها برای رشد خاور دور و " خاباروفسک" سرمايه گذاری نمی کنند. مردم اين مناطق ميميرند و مهاجرت می کنند . اين مناطق را اگر رشد ندهيد متروکه خواهند شد. به نقشه نگاه کنيد و مساحت مناطق آسيايی روسيه را با ديگر کشورهای آسيا مقايسه کنيد . بخش آسيايی روسيه تقريبا به بزرگی ديگر بخش های آسياست . ولی جمعيتش چقدر است؟ فقط 35 ميليون در مقابل 3.5 ميليارد نفر جمعيت ديگر مناطق آسيا.
در صورتی که روسيه بتواند باعث افزايش جمعيت و سرمايه گذاری در خاور دور و سيبری شود و موفق شود به اين مناطق مهاجر بفرستد ، آنوقت شما آينده خواهيد داشت.
روس ها مردمی با استعداد با هويت ملی قوی می باشند. ولی اين طرح های قديمی امپراطوری شمارا منزوی کرده شرايطی فراهم می آورد که زمانی ديگر هيچيک از همسايه هايتان به شما علاقه نداشته و از شما بيمناک باشند.
اکرائين در آينده نزديک به ناتو ملحق نخواهد شد. اکثريت مردم اين کشور با ايده پيوستن به ناتو مخالفند. و اين تنها يکی از دلايل است. شرايط اکرائين با کشورهای حوزه بالتيک متفاوت است. در اين کشورها پيوستن به ناتو خواست مردم بود. همزمان شهروندان اکرائين تمايل ندارند کشورشان زير نفوذ مسکو باشد. زبان نيمی از مردم اکرائين روسی است ولی اين بدان معنا نيست که آن ها خود را روس ميدانند. 85 درصد مردم اين کشور از ايده های دولت خود حمايت ميکنند".
دررابطه با استقرار سامانه دفاع موشکی آمريکا در اروپا ، بژزينسکی اين اقدام را " زودهنگام " ارزيابی می کند و می گويد :"در صورت حمله اتمی روسيه اين سيستم قادر به دفاع نخواهد بود. روسيه در عين حال خود مقصر تسريع تصميم گيری در نصب اين سيستم در اروپای شرقی شد. شما به لهستان و چک گفتيد که اگر آن ها با استقرار راکت ها در خاک خود موافقت کنند ،موشک های شما آن هارا هدف گيری خواهند کرد. اين تهديد باعث ترغيب ان ها به نصب سريع راکت ها شد."
در 25-10 سال آينده ، آمريکا همچنان بازيگر اصلی صحنه جهانی خواهد بود.
"با وجود تغييرات مشخصی که در سال های اخير در عرصه جهانی رخ داده است ، آمريکا در سال های آتی هژمونی خود را همچنان حفظ خواهد کرد. البته يگانه قدرت برتر بودن به معنای ديکته کردن اراده خود به ديگران ، انچنانکه بوش کرد ، نخواهد بود. ما بهای سياست های بوش را در عراق می پردازيم و احتمال دارد که در افغانستان نيز همانگونه شود.
در آينده امکان پديد آمدن جهان چند قطبی و تعادل قدرت وجود دارد. ولی درحال حاضر اين که حاکميتی بتواند جايگزين آمريکا، در نقش تثبيت کننده مالی و سياسي، در جهان شود کاملا غير واقع بينانه است. شرايط به گونه ای است که آمريکا در 25-10 سال ديگر نيز يا نقش کليدی ثبات بخش خود را همچنان حفظ خواهد کرد يا با هرج و مرج در جهان مواجه خواهيم شد. "
خسرو صدری
12 آبان 1387
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////


سوال لکنت آور:
"علت اشغال عراق چيست" ؟
رفتن نئوکان ها از کاخ سفيد، با شکوه ترين تشييع جنازه سياسی در تاريخ معاصر است.که بجای غم و اندوه ، با هلهله و شادی مردم سراسر جهان همراه خواهد شد، هرچند ميراث شوم و دردناک آنان سال ها وچه بسا برای هميشه به روی دست جامعه بشری باقی ميماند که ازمهمترين آنهاست : عراق و افغانستان غرقه در خون و بحران مالی و ميليون ها انسانی که در خود آمريکا و ديگر کشورهای سرمايه داري، آخرين پس اندازهايشان را ، در قماری نابرابر ، در بازارهای کاذب بورس از دست دادند. که تازه اين آغاز ماجراست . آنگلا مرکل ، صدر اعظم آلمان همين امروز " نويد" فرارسيدن روزهای تاريک اقتصادی ، در سال 2009 را ميدهد.
اينک در پايان کابوس هشت ساله حاکميت بوش ، مروری دوباره برآنچه در اين ايام گذشت، از طرف سازمان ها و گروه های سياسی اپوزيسيون، ميتواند به روند مبارزات آنان و تقويت شناخت هرچه واقع بينانه تر جهان معاصر ياری رساند. البته بر حسب تجربه ، چنين انتظاری هرچند منطقی ولی متاسفانه بيهوده است و اين جماعات هرچه ميگذرد تحليل ميروند و غيبت های زيادی را همچنان در مقاطع حساس تاريخی ، به نام خود ثبت ميکنند. فرد فرد ما اما ميتواند ، هرچند بصورت پراکنده و نامنسجم ، در اين زمينه تلاش کند.
اشغال عراق
کاندوليزا رايس ، زمانی که در سمت مشاور امنيت ملی دولت جرج بوش انجام وظيفه ميکرد ، در جلسه تحقيق کميسيون خارجی سنا ، اعتراف کرد که طرح اشغال عراق از همان روز اول رياست جمهوری بوش روی ميز بوده است. يعنی اين اقدام هيچ ربطی به حادثه 11 سپتامبر نداشته است . بلکه احتمالا برعکس اين واقعه 11 سپتامبر است که به اين تصميم گرفته شده ، ارتباط دارد. ( به کتاب و فيلم" زيرو" اثر " جوليو توليزا" ، نماينده ايتاليايی پارلمان اروپا مراجعه کنيد.)
به خاطر بياوريم روزهايی را که بر طبل جنگ می کوبيدند و افکار عمومی را با فريب و دروغ به حمايت و سکوت وا می داشتند.
روزی را به ياد بياوريم که کالين پاول در سازمان ملل متحد با آن تصاوير جعليش از نقل و انتقال سلاح های کشتار جمعی عراق ، " دروغگويی" را به سکه رايج ديپلماسی ابر قدرت آمريکا بدل ميکند. ( مانند ادعای جرج بوش در مورد دليل استقرار سامانه موشکی آمريکا در اروپا، برای مقابله با به اصطلاح خطر موشکی ج.ا.ا . ادعايی که به گفته ولاديمير پوتين ، بچه های مدرسه ای را هم به خنده می اندازد.)
جرج بوش را به خاطر آوريم ، روزی که با لباس خلبانی ، بر روی ناو هواپيما بر آمريکا ظاهر شد تا پايان" موفقيت آميز فتح عراق" را اعلام دارد.
زندان های ابوغريب و گوانتانامو و ديگر زندان های مخفی " سيا" در اروپا را فراموش نکنيم تا فريب " آزادی خواهی" کاخ سفيد را نخوريم.
به مردم محنت کشيده فلسطين و لبنان فکر کنيم و به " دولت حماس"، که خوب يا بد، تنها دولت منتخب جهان عرب در تمام تاريخ ميباشد ولی آمریکای"طرفداردمکراسی"، آن را برنمی تابد. آنگاه به شخم زدن خاورميانه ، با بمب و گلوله ، برای ترويج" دمکراسی"! بنگريم تا به پوچ بودن این شعارها، نزد دولتمردان آمريکا ، واقف شويم.
به چند سال تهديد کشورمان به " بمباران" توجه کنيم و گزارش سازمان امنيت ملی آمريکا مبنی بر کنار گذاشتن برنامه ساخت سلاح هسته ای از طرف ج.ا.ا در 3 سال پيش . و اين که علی رغم اين گزارش و بدون هيچ توضيحی اين تهديدات ادامه يافت.
به بمب های آمريکايی ، بر سر پير و جوان عراقی و افغانی کمی بيشتر دقت کنيم ، که سال هاست اين مردم، آمريکا را با بمبش و نه با ادعاهای توخاليش می شناسند
آنگاه نظام زورمحور حا کم بر جهان را مرور نماييم که در مقابل اين همه جرم و جنايت ، هيچ اهرمی برای اجرای عدالت ندارد.
و از همه مهمتر به " روشنفکران " خودی بيانديشيم که بسياری از آنان اين همه را به رای العين شاهدند و گويی هيچ نديده اند. کور دلانی که جلوی پای خود و آنچه را امروز می گذرد ، نمی بينند و بعضا مدعی " بازبينی " تاريخ سرزمين مان می باشند.
علت اشغال عراق چيست؟
دولت بوش در حالی مشغول بستن چمدان هاست که هنوز پاسخی قانع کننده به اين سوال که علت واقعی اشغال عراق چيست ، ارائه نداده است
حال برای آن که به قدرت شگفت نهفته در اين سوال ساده و نقش مهم چنين سوالاتی در افشای بخش نامرئی انديشه های " تازه ليبرال " ها پی ببريد ، . چند صاحبنظر و شخصيت سياسی معاصر را در نظر بگيريد. مانند: رضا پهلوی ، اردشير زاهدی ، داريوش همايون ، عباس ميلانی ، حسن منصور و .. و نيز شخصيت های خارجی مانند: آنگلا مرکل ، نيکلا سرکوزی ، حميد کرزای ، نوری مالکی و از همه مهمتر باراک اوباما و خود جرج بوش.
يک مصاحبه خيالی با آنان انجام دهيد و جواب آنان را تخمين زنيد.
فکر ميکنيد واکنش اين افراد در برابر طرح اين سوال چه باشد؟
حدس ميزنم که جميع اين بزرگان ، که نمونه ای از خروار می باشند، يا مغلطه خواهند کرد ، يا به استالين فحش خواهند داد و يا اگر تازه کار باشند چيزی خواهند گفت که با مواضع سياسی آنان در تضاد است. اگر لااقل از هموطنان اين دست کسی را می شناسيد خودتان امتحان کنيد .
اخيرا در فيلم انتقادی کوتاهی که از جرج بوش در بعضی شبکه های تلويزيونی اروپا پخش شد، خبرنگاری از او ميپرسد:" علت اشغال عراق چيست؟" بوش مثل فنر از جا در ميرود و ميگويد: " خوب..ا.ا.خوب ديگه چيزه اينه اونه ". و پس از چند ثانيه ناگهان مانند کسی که کشف جديدی کرده باشد با رضايت خاطر ميگويد : " برای دمکراسی ديگه ." و بعد خودش هم از جوابش خنده اش ميگيرد و صورتش را برميگرداند.
پاسخ شما به اين سوال چيست ؟
در صورت " لکنت زبان " به سالم بودن فرستنده شک نکنيد. ايراد از مرکز ارسال پيام است.
خسرو صدری
4آذر 87
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

اوج تنش در روابط واشنگتن - مسکو
در دوران جنگ سرد شايد بحرانی ترين ايام در عرصه جهانی ، " بحران کوبا" بود.
صاحب نظران زيادی ، از جمله جوزف بايدن ، معاون اوباما ، تنش موجود بين روسيه و آمريکا را با " بحران کوبا" قابل مقايسه ميدانند.
با انتخاب اوباما به رياست جمهوری آمريکا ، تنش در روابط روسيه و آمريکا ابعاد جديدی می يابند. بحران در مناسبات دو کشور با اعلام استقرار سامانه موشکی در اروپای شرقی و انتقاد شديد ولاديمير پوتين از آن،در کنفرانس مونيخ در سال 2007 آغاز شد و با درگيری گرجستان به اوج تازه ای رسيد. تا انجا که " ديک چنی" معاون بوش در سفرش به گرجستان در اظهار نظری شگفت انگيز روسيه را عامل مرگ سربازان آمريکايی در عراق نيز معرفی کرد. بيانات او به علت عدم هماهنگی با سياست های جاری کشورش در مطبوعات غربی بازتاب آنچنانی نيافت .
آنچه با انتخاب اوباما مزيد بر علت شد ، مواضع سختگيرانه تر او و مشاور و معاونش در برابر روسيه است. اوباما در آوريل 2007 ميگويد: ".. روسيه دشمن ما نيست ولی شريک و متحد هم نيست".اين موضع پس از مناقشه با گرجستان در سخنان 27 اوت 2008 او چنين فرموله ميشود: "... من با ديپلوماسی سخت و بی پروا جلوی خشونت روس ها را ميگيرم."
پيام تبريک دير هنگام ديميتری مدوديف به رئيس جمهور تازه منتخب ، بدون پاسخ ميماند. در عوض گزارش مفصل مدوديف به شورای فدرال روسيه در 5.نوامبر ، هم زمان با اعلام نتيجه انتخابات آمريکا ، هيچ نويدی جز آغاز دورانی بسيار دشوار و پر تلاطم در مناسبات دو کشور نداشت، مهمترين نکته در سخنان مدوديف ، تصميم به استقرار موشک های " اسکندر" روسی ، در کالينينگراد( و بعد گفته شد درصورت لزوم در کالينينگراد و بلاروس) ، در پاسخ به ايجاد سپر موشکی آمريکا در اروپای شرقی ميباشد. اين تصميم تا امروز بی وقفه از جانب محافل سياسی جهان مورد ارزيابی قرار ميگيرد ، مطبوعات آمريکا از آن به شدت انتقاد ميکنند و 13 نوامبر رابرت گيتز ، وزير دفاع آمريکا در استونی آن را شگفت آور توصيف کرد. مدوديف همچنين از دومای روسيه درخواست افزايش دوران رياست جمهوری از 4 به 6 سال را نمود. اين درخواست را مطبوعات غربی زمينه سازی بازگرداندن پوتين به رياست جمهوری ميدانند.
انتخاب جو بايدن به عنوان معاون و بازگشت دوباره بژزينسکی به عنوان مشاورخارجی رئيس جمهور به تيم دموکرات ها نيز در جای خود پيام دوستانه ای به روسها تلقی نميشد. بژزينسکی که روزنامه پراودا از او به عنوان " کرکس پير " نام ميبرد ، در کتاب خود به نام " شانس دوم " از دست دادن فرصت دربه زانو درآوردن روسيه پس از فروپاشی شوروی را خطای بوش پدر ، کلينتون و جرج بوش ميداند. و او آمده است تا شانس خود را در اصلاح خطای ان ها بيازمايد. روسيه در اين ميان انتخاب احتمالی يک وزير خارجه ميانه رو را علامتی مثبت از جانب دمکرات ها تلقی ميکند. هرچند بخت اول اين مقام ، به گفته کارشناسان روس، کسی نيست جز "ريچارد هولبروک" ، از طرفداران "انقلابات رنگين" و دوست يوشنکو و ساکاشويلی. از سناتور جان کری ، باگرايش محافظه کار در عرصه خارجی و همچنين سناتور پيشين جورجيا، سام هان ، با تمايلات دوستانه تر نسبت به روسيه ، نيز ياد ميشود.
ديدار يکی دوروز آينده اوباما با مدوديف در واشنگتن ، درحاشيه نشست سران 12کشور صنعتی ، با توجه به اختلافات موجود ، مورد توجه ويزه کارشناسان سياسی است.
محور استراتژی دمکرات ها در برخورد با روسيه ، تلاش در جهت کاهش اختلافات با اروپا و اقدامات مشترک عليه اين کشور است. در همين رابطه به نظر می رسد که کشورهای مهم اروپا از هم اينک خود را با اين وجه از سياست آمريکا هماهنگ کرده اند : ديروز پوتين با لحن تهديدآميز به شرکای اروپاييش گفت:" روسيه آماده لغو احداث خط لوله گاز از دريای بالتيک است ، اگر اروپا به ان احتياج ندارد". و از انها خواست هرچه زودتر پاسخ دهند.
امروز همچنين اعلام شد که به نماينده دائم روسيه در ناتو برای سخنرانی در جلسه 14-18 نوامبر اين سازمان در " والنسيا" اجازه داده نشده است.
نشريات آمريکايی نيز بر شدت حملات خود به روسيه افزوده اند . به عنوان نمونه :
" روسيه مخالف اوباما"
" آقای ودوديف با شعبه بازی های قديمی سعی کرد سياست خشن را تدافعی جا بزند"
" روسيه فشار بر رئيس جمهور منتخب آمريکا را آغاز کرده است"
" واشنگتن تايمز " 11 و 12 نوامبر
اين نشريه همچنين در مقاله ای با اشاره به اظهارات 19 اکتبر جو بايدن در سياتل ، که گفته بود:" 6 ماه از آمدن اوباما نخواهد گذشت که با تحميل بحران از خارج ، او را محک خواهند زد." می نويسد : هم اينک روسيه با سخنان مدوديف اين بحران را آغاز کرده است.
اوباما... گارباچف آمريکا و يا " مشت پولادين در دستکش مخملين"؟
در محافل سياسی و مطبوعاتی روسيه حال وهوای ديگری حاکم است . مقامات روسيه با وجود تمام دشواری هايی که با آن روبرو می باشند با اعتماد به نفس زيادی اوضاع و احوال را بررسی ميکنند. خيلی ها در روسيه از اوباما به عنوان " گارباچف آمريکا" نام ميبرند .
پوتين ميگويد:" دوران هژمونی مالی امريکا به سر آمده است . اين را فقط من نميگويم دوستان اروپايی آمريکا نيز همين برداشت را دارند". " پير اشتاين بروک" ، وزير دارايی آلمان نيز پيشتر نظر مشابهی بيان داشته بود.
ميخائيل گارباچف نيز در مصاحبه ای ميگويد: " اينک نوبت " پروسترويکا " در آمريکاست.
در مطبوعات آمريکايی نيز مطالب زيادی دال بر مواضع قوی روسيه در مقابل انفعال آمريکا به چشم ميخورد که به ويژه در رسانه های روسيه بازتاب می يابند. " نيويورک پست " 11 نوامبر مينويسد: " دشمنان ما زمان را برای شرارت از دست نميدهند."
همين نشريه ، همانند جو بايدن ، شرايط را با آغاز دوران رياست جمهوری کندی مقايسه ميکند که خروشچوف ناو اتمی اتحاد شوروی را به حمايت از کوبا به دريای کارائيب فرستاد.
براستی هم دلايل متعددی برای ضعف موضع آمريکا وجود دارد. از ان جمله: 1- بحران مالی موجود. 2- شکست در عراق و تاحدودی در افغانستان. 3- عدم توان در حمايت از متحد پر هزينه ، ميخائيل ساکاشويلي، در مقابله با روسيه.
ولی آيا اين ضعف ها ميتواند علائم آغاز دورانی جديد در رويکردهای اين کشور با جهان تلقی شود؟ و آيا اين هماورد طلبی های روسيه به تعبير وزير دفاع آمريکا ناشی از کسب درآمد از افزايش موقتی بهای نفت و گاز نيست؟
آيا برداشت روزنامه " واشنگتنن پست" را بايد پذيرفت که اوباما را برخلاف تصور ديگران " مشتی پولادين در دستکش مخملين" ميداند و يا نظر کسانی درست است که اورا " پاسيفيست پاسيو " و بی آزار ارزيابی ميکنند؟
" نيويورک پست " در شماره 11 نوامبر خود در مقاله ای تحت عنوان " لاشخورها به گردش درآمده اند" نوشته رالف پيتر مطالبی در همين زمينه دارد که بخش هايی از آن را ، که در آن اشاراتی به ايران نيز ميشود ، در اينجا ميخوانيد:
"... مدوديف در سخنرانی خود دکترين پوتين را تشريح کرد که ميگويد: روسيه هرچه بخواهد در هرزمانی که بخواهد در سرزمين هايی که زمانی قلمرو تزار بود انجام خواهد داد.
روز بعد از سخنرانی او ، رئيس جمهور ايران ، محمود احمدی نژاد ، در لباس پليس خوب ، در مقابل اجرای نقش پليس بد از طرف مدوديف ، به هيئت حاکمه جديد آمريکا پيشنهاد گفتگو ميدهد. چنين گفتگوهايی برای آنان خوب است اگر از موضع قدرت باشد. متاسفانه ايرانی ها فکر ميکنند که نتيجه انتخابات ما بر ضعف اراده و قدرت ما دلالت دارد. آنها می پندارند اوباما آنچنان فرد خشنی نيست که به گفته هايش عمل کند. تاکتيک اساسی ايران در رابطه با ادامه فعاليت های هسته ای در جهت ساختن سلاح اتمی ، کش دادن مذاکرات از امسال به سال ديگر است. و " پرس " ها گفتگو گران ماهری هستند. موضع گيری آنها هميشه اين بوده است : ..خوب ممکن است .. باشما کنار می آييم ولی دفعه بعد. اگر يک هديه خوب به ما بدهيد.. . و ما با گردن شکسته دوباره برای خريد هديه روانه بازار ميشويم .
در پايان هفته پيش حتی عراقی ها هم به دنبال لقمه بر سر طعمه فرود آمدند. آنها نيز به طفره رفتن از جرج بوش ، مانند روس ها ، ايرانی ها و غيره ، از پذيرش توافقنامه با آمريکا بر سر حضور سربازان ما در عراق سرباز زدند. به اميد اين که در معامله با اوباما به منفعت بيشتری دست يابند".
خسرو صدری
13 نوامبر 2008
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

ساکاشویلی درپایان راه؟
درگیری نظامی روسیه و گرجستان در ٨ اوت زمانی آغاز شد که نیروهای گرجی باحمله به اوستیای جنوبی، ده سرباز روسی پاسدار صلح را کشتند و همچنین موجب ویرانی و تلفات جانی دربین غیرنظامیان گردیدند. روسها نیز پس از عقب راندن نظامیان گرجستان، بلافاصله استقلال "اوستیای جنوبی" و " آبخازیا" را به رسمیت شناختند.
یک پرسش اما در رابطه با این ماجرا همچنان بی جواب مانده است: چرا میخائیل ساکاشویلی که از حمایت بی دریغ مالی، نظامی و نیز کارشناسی آمریکا برخوردار است دست به اقدامی چنین احمقانه زد؟ آیا میتوان تصور کرد که او با وجود آن همه تجهیزات و تاسیسات آمریکایی و اسرائیلی در خاک خود، بدون صلاحدید حامیانش چنین کاری کرده باشد؟
ولادیمیر پوتین میگوید: قبل از واکنش به حمله گرجی ها، در مراسم المپیک، با جرج بوش در باره ماجراجویی ساکاشویلی صحبت کردم. وقتی دیدم او بی تفاوت شانه هایش را بالا می اندازد نیروهای ما وارد عمل شدند. پوتین ادامه میدهد: فکر میکنم این اقدام از طرف گروهی خاص در واشنگتن برای تاثیرگذاری بر انتخابات آینده آمریکا به نفع یکی از دو کاندید طراحی شده است. البته مطمئن نیستم.
کاندولیزا رایس ولی میگوید: ما به ساکاشویلی قبلا اخطار کرده بودیم که روس ها برایش دام گسترده اند.
آیا کسی باور میکند که ساکاشویلی مانند یک پسربچه، بدون اجازه والدین، دست به چنین شیطنت خطرناکی زده باشد؟
از طرف دیگر چنین اشتباه فاحش در ارزیابی وضعیت منطقه را نیز نمیتوان به حساب آمریکا نوشت.
آنچه مسلم است روس ها آماده و طالب درگیری بودند. قدرت های بزرگ، در موارد حساس و با چنین ابعادی، عجولانه و نسنجیده از خود واکنش نشان نمیدهند. در مورد این درگیری اینک دو ماه پس از آغاز ماجرا به وضوح میتوان دید که روسیه با فائق آمدن نسبتا کم هزینه بر پی آمدهای منفی اقدامش، چیزی فرا تر از "یک پیروزی باد آورده" به نام خود ثبت کرده است. این پیروزی شاید میسر نمیشد اگر: ۱- آمریکا درگیر انتخابات ریاست جمهوری نبود؛ ۲- بحران مالی افسارگسیخته غرب را فرا نگرفته بود؛ ٣- اروپا اینچنین وابسته به انرژی روسیه نبود. (بخصوص در شرایط بحرانی فعلی). آیا وجود این شرایط، خود برای توجیه تعرض روسیه کافی نیست؟
پس چرا ساکاشویلی چنین پاس خوبی در کنار دروازه خودی به حریف میدهد؟
شاید روسیه هنوز در درون ارتش و حاکمیت جمهوری های سابق شوروی دارای آنچنان نفوذ یا نفوذی هایی باشد که به کمک آنها بتواند علیرغم منافع ساکاشویلی ها طرح های خود را عملی کند. در این صورت این خود پیام آشکاری خواهد بود نه تنها برای "یوشنکو" ها در اکرائین و... بلکه همچنین برای آمریکا، تا در دیزی را زیاد هم باز نپندارند. همین امروز، ۲ اکتبر، خانم "یولیا تیموشنکو" نخست وزیر اکرائین، پس از آنکه فراکسیونش در پی تحولات قفقاز از ائتلاف نارنجی با رئیس جمهور "ویکتور یوشنکو" اعلام انصراف کرد، در مسکو با پوتین ملاقات نمود تا اختلاف دیدگاهش با رئیس جمهور را به نمایش گذارد.
بر کناری ساکاشویلی، حسن ختامی بر دستاوردهای روسیه
اوضاع و احوال در خانه حریف یعنی گرجستان اینک پس از فرونشستن گرد و خاک درگیری کاملا متفاوت میباشد: دامنه اعتراضات و انتقادات به ساکاشویلی در حال افزایش است. شخصیت های اپوزیسیون اینک هر کدام از زاویه ای دولت را مورد حمله و پرسش قرار میدهند. معروفترین آن ها در این میان کسی نیست جز متحد ساکاشویلی در رهبری به اصطلاح "انقلاب گل سرخ" و سخنگوی سابق مجلس نمایندگان گرجستان یعنی خانم "نینا بورژانادزه".
روزنامه روسی "نیزاویسیمایا گازیتا" ۲۶ اوت در مقاله ای به قلم "پاتا زاکارشویلی" مینویسد که: آمریکایی ها در حال آماده ساختن "نینا بورژانادزه" برای پست ریاست جمهوری به جای "ساکاشویلی" هستند.
سرگی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، تنها دو روز پس از آغاز درگیری، در تماس تلفنی با همتای آمریکائیش، کاندولیزا رایس، گفته بود: ساکاشویلی باید برود!
خسرو صدری
3 اکتبر2008
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////


سرانجام جنگ لبنان
ده روز از آغاز بمباران لبنان توسط اسرائیل می گذرد. بسیاری میگفتند که حزب الله به دستور جمهوری اسلامی اقدام به گروگان گرفتن دو سرباز اسرائیلی کرده است تا بحران هسته ای ایران از دستور روز کنفرانس کشورهای صنعتی خارج شود. اگر چنین بود اسرائیل با واکنشی معقول و متناسب می توانست این «توطئه » را خنثی کند. ولی تهاجم گسترده به لبنان از برنامه ریزی های قبلی حکایت داشت. اصولا قدرت های بزرگ نظامی عرصه و زمان نبرد را خود انتخاب میکنند و آنگاه که انتخاب کردند یافتن بهانه برایشان کار ساده ای است. با توجه به همین واقعیت است که احمدی نژاد علنا و رسما از نابودی اسرائیل سخن میگوید و مطمئن است تا زمانی که برنامه ای برای حمله به ایران روی میز نباشد این اظهارات عواقبی در پی نخواهد داشت. وآنگاه که قصد حمله وجود داشته باشد با اتهام واهی مثلا
« داشتن سلاح های کشتار جمعی» حمله می کنند و بعد میگویند « سلاح پیدا نکردیم ولی کار خوبی کردیم».
با توجه به امکانات منحصر بفرد نظامی ، اطلاعاتی و سیاسی آمریکا واسرائیل چنین به نظر میرسد که وقتی آنها خود مبتکر آغاز درگیری هستند لاجرم به اهداف رزمی خود نیز دست مییابند. ولی نمونه هایی چون جنگ ویتنام و عراق خلاف این را نشان میدهد. اسرائیل خود دیرگاهی نیست که از همین میدان لبنان با سرافکندگی خارج شده است و حزب الله حیات سیاسی خود را بیش از کمک های جمهوری اسلامی مدیون بذر های نفرتی است که اسرائیلی ها در سال های اشغال لبنان در آن کشور کاشته اند.
در آغاز درگیری اخیر خیلی ها حدس میزدند که اسرائیل هم در عرصه نظامی و هم جلب افکار عمومی از این کارزار موفق بیرون آید. زیرا: ۱- ارزیابی میشد با اطلاعاتی که از مراکز سیاسی و نظامی حزب الله دارد و باپشتوانه نیروی هوایی وتجهیزات مدرن خود میتواند در مدت کوتاهی مقاومت حزب الله را در هم شکند. (لا اقل بنظر میرسد که آمریکائی ها را در این زمینه متقاعد کرده بود. زیرا جرج بوش در کنفرانس سران G٨ در واکنش به درخواست تنظیم قطعنامه آتش بس با اطمینان خاطر گفت :« یک هفته صبر کنید!»).
ارتش های مدرن اصولا به ضربات کوبنده و سریع و پیروزی در کوتاه مدت می اندیشند.و در صورت فرسایشی شدن نبرد باید نتیجه گرفت که در برآوردهای خود دچار اشتباه شده اند.
اینک ده روز پس از آغاز درگیری، عملکرد نظامی اسرائیل ارزیابی موفقیت آمیزی بدست نمیدهد. زیرا نه تنها به حزب الله و سرانش هنوزآسیب جدی وارد نیامده بلکه اسرائیل حتی موفق به انهدام مراکز پرتاب موشک آن ها نیز نشده است.
۲- گمان میرفت که افکار عمومی لبنان ، حزب الله را مسبب بروز بحران ارزیابی کند و خشم ناشی از بمباران ها متوجه آنان شود. همچنین ارزیابی میشد که سران کشورهای عربی بخاطر شیعه بودن حزب الله و نزدیکی اش به ج.ا.ا از آنان حمایت نکنند.
اینک با قاطعیت میتوان گفت که بدون در نظرگرفتن نتیجه نظامی درگیری ، در خاتمه حزب الله موجه تر از همیشه در لبنان باقی خواهد ماند. تظاهرات روبه گسترش ضد اسرائیلی و در مواردی در پشتیبانی ازحزب الله در کشورهای عربی ، زنگ های خطر را برای رهبران این کشورها به صدا درآورده است . با صف آرایی نیروی زمینی اسرائیل در مرزهای شمالیش ، ارتش لبنان در کنار حزب الله وارد جنگ خواهد شد و چاره ای برای رهبران عرب جز حمایت از لبنان و حزب الله نخواهد ماند. از این رو آمریکائی ها امروز سرانجام پذیرفتند که میبایست برای پایان بحران کاری کردو وزارت خارجه این کشور اعلام کرده است که تلاشهای دیپلماتیک را در این مورد آغاز مینماید.
درخواست درگوشی تونی بلرازجرج بوش در کنفرانس سران در مورد اقدام برای جلوگیری از حملات اسرائیل، که به علت روشن بودن میکروفون در سالن پخش شد، مخالفت حتی نزدیکترین متحد آمریکا را با ماجراجویی جدید اسرائیل نشان میداد.
در حال حاضر چنین به نظر میرسد که جز اسرائیل همه خواهان پایان جنگ هستند.
ممکن است خود اسرائیلی ها از همان آغازنیز به توفیق زودرس امید زیادی نداشته اند ولی با بحرانی نگاه داشتن هرچه بیشتر منطقه ، قصد آن دارند که« راه حل های اسرائیلی » را به عنوان تنها گزینه باقی مانده برای مقابله با چالش های خاورمیانه به برادر بزرگ تحمیل کنند. و آن چیزی نیست چز کشاندن آمریکا به یک درگیری تمام عیار با تمام کانون های بالقوه خطرناک برای آینده اسرائیل.
تندروهای ایران با تحرکات اخیر اسرائیل هرچه بیشتر به وسوسه خروج از ان.پی.تی ونادیده گرفتن درخواست های بین المللی جهت توقف غنی سازی اورانیوم خواهند افتاد. واین همان چیزی است که اسرائیل آرزو میکند.

خسرو صدری

22 ژوئیه 2006

هیچ نظری موجود نیست: