ایران متعلق به کسانی است که از آن دفاع می کنند!

از مادر بزرگ ها می شنیدیم : "پیرزنی بود هفت تا دختر داشت. هفتمی اسمش "نمکی" بود.یک شب وقت خواب، نمکی موقع بستن درهای خانه، یکی از7 در را نبست و نیمه شب، وقتی همه در خواب ناز بودند، آقا دیوه از همان دربازمانده و شاید هم از پنجره وارد خانه شد و ناگهان نعره کشید که: هی برشما، هو بر شما، کفش دریده بر شما، مهمان رسیده بر شما، جایش کجاست نزد شما؟ مادر نمکی گفت: گیستو ببرند نمکی، خونتو بریزند نمکی، به تخت نمانی نمکی، به بخت بسوزی نمکی، شش در را بستی نمکی، یک در را نبستی نمکی، یا الله بروجای این دیو خونخوار را پهن کن.خودت هم پهلویش کپه مرگت را بذار، تا دیگه یادت نره در و پنجره را روی این هیولا ها ببندی"!
چنین داستان هایی که آینه هراس همیشه جاری درزندگی مردم، از حمله و تجاوزبیگانگان به سرزمین ماست، درادبیات فولکلوریک ایران زمین به وفور یافت می شود. نیاکان ما ، زمانی که مکتب و درس تاریخ هم نداشتند،این چنین سعی در انتقال تجارب به فرزندان خود می کردند. بی توجهی برخی "روشنفکران" ایرانی یا ایرانی تباربه این دروس ابتدایی ، آن هم در عصر ارتباطات اینترنتی و در یکی ازحساس ترین اوقات تاریخ کهن میهن مان، می تواند به چنین نتیجه ای بیانجامد: چه خوب که مردم عادی، شاید به گونه ای غریزی وبی توجه به های و هوی روشنفکرمآبانه، همیشه همان جایی که باید، ایستاده اند .آن ها اگرهم نه ازاینترنت ، ازقصه های مادر بزرگشان فرا گرفته اند که هرگاه قرار است دزدی به خانه بیاید، "نمکی " ها به تکاپو می افتند تا اگر نه از در، از پنجره اورا به اندرون آورند. امروزآن هایی که می کوشند "هفت در خانه" را بر روی دشمنان استقلال و هویت تاریخی وجغرافیایی میهنمان گشوده نگاه دارند، یعنی هواداران"دخالت های بشر دوستانه!"، با آن هایی که با"اما" و"اگر"، دریچه ای را برای تجاوزگران باز می گذارند و می گویند: در صورت حمله خارجی، اگر از کشور دفاع کنیم ، به ج.ا کمک کرده ایم واحتمالا دوست دارند کناری بنشینند واز صحنه های "اکشن" بمباران شهرهایمان لذت برند، هردو گروه ، اگر ایران ما باقی ماند، جز داغ ننگ بر پیشانی نخواهند داشت. گروه اول با شیادی و سعی در ایجاد شبهه در معانی واژه هایی چون "استقلال"، دعوت به آن می کند که: "یوغ طلایی آمریکای عزیز" را به گردن بیاندازیم تا مطابق قرائت مدرن از معنی "استقلال"، همچون کشورهای اروپای شرقی، هروقت ابرقدرت اراده کرد، بتواند جوانانمان را به مسلخ عراق وافغانستان بفرستد ، یا بر علیه رقبایش، سامانه دفاعی و موشک در خاکمان مستقر سازد. زیرا در جهان "گلوبالیزه"، گویا"استقلال" همان دمکراسی است! چین و روسیه هم "استقلال" ندارند وباید به آمریکا کمک کنیم تا آن ها هم "مستقل شوند". تجارت مواد مخدر وفحشا هم ، اگر درشرق اروپا، جای کار وکسب شرافتمندانه را گرفت، درست مانند عوارض جانبی دارو،بهایی است که بایدانسان ها بابت"آزادی" بپرازند"! البته دو نمونه استثنایی کره جنوبی وترکیه راهم که با درایت سیاستمداران و به یمن موقعیت استراتژیکشان،از مهلکه برون جستند، همیشه می توان درویترین ، نمایش داد.
"روشنفکران" دسته دوم، ("دسته"ای البته هنوزدر کار نیست و فقط "علمدار" و "کتل دار"آن جلو راه افتاده اند ،یکی نوحه می خواند و دیگری تو سرش میزند)،می گویند که با تحریم های سخت باید مردم را علیه ج.ا به شورش واداشت. "رادیو فردا"6 آذر 90، در تحلیلی پیرامون تحریم ها، از قول کارشناس آمریکایی می نویسد:"... درآمد نفت ایران همچنان در رگ های اقتصاد این کشور خون تزریق می کند و هیچ احتمالی از شورش گرسنگان به چشم نمیخورد..."! و یا اینکه به منزله باز گذاشتن در هفتم : "در صورت حمله به ایران در کنار ج.ا نخواهیم ایستاد"!
درنگاهی کوتاه به رویکرد مکرر مردم عادی کشورمان در طول تاریخ، به موارد مرتبط با موضعگیری های مذکور، درس هایی ساده برای بازآموزی ونیز داوری احکام سیاسی این"خبرگان" از فرهنگ و تاریخ خود بی خبر، خواهیم یافت: تقریبا همه حکام و پادشاهان این سرزمین، دربرابر مردم ضعیف و زیردستان، با تمام قدرت به اعمال خشونت و سرکوب دست زدند تا بلکه تسلط و بقاء خود را هرچه بیشتراستمرار بخشند. مردم ستمکش ولی زمانی که پای دشمن خارجی در میان بود، همین شاه خودکامه را چون نگین انگشتردر بر گرفتند تا به دفع تجاوز، یاریش کنند. دوران صفویه و قاجار از این تجربه سرشار است.آقا محمد خان،در حصر تهران و کرمان، موجب مرگ هزاران نفر شد ولی ایرانیان،برای تحکیم و یکپارچه کردن حاکمیت ملی، تا جایی که می توانستند ،به او یاری رساندند. رضا شاه و پسرش را بیگانه ونه چون پیشینیان اقتدار وعرضه شخصیشان ،بر سرنوشت ما حاکم کرد. با این حال اگرآنها به عنوان مثال ، درمورد تصمیم اربابان برای جدا کردن "بحرین" از ایران، مقاومتی می کردند، همین مردمی که جان ، مال ،املاک و دارایی های ملی شان، از جانب این دو، مورد تعرض قرار گرفته بود، به کمک آن ها می شتافتند.
اینکه: برای دفاع از میهنم در مقابل تجاوز، اول باید حاکمیت مورد نظر من درآن مستقرگردد، اگر هم نه به قصد خیانت عنوان شود، از یک شوخی تلخ ویا شکلک سازی دلقکانه سیاسی، فراتر نمی رود. عاقبت چنین سیاستی از طرف سازمان مجاهدین خلق و...، به هنگام اشغال کشورمان توسط صدام حسین، درست با همین توجیهات امروزاین دوستان درمورد ماهیت ج.ا، به بی اعتباری همیشگی این بزرگترین نیروی اپوزیسیون در بین مردم منجر شد. کافیست تصور کنید که مردم، به جای دفاع از کشورشان، به توصیه های "روشنفکران مجاهد" عمل می کردند: نتیجه آن بود که امروزبا"الجمهوریه الایرانیه" سروکار داشتیم. اکنون هم اگرمی بینید که صدای جنبش آزادی خواهانه مردم، کمی آهسته تر به گوش می رسد، بخاطرهمین احساس خطر خارجی است ونه دراثر "سرکوب شدید" ، آنگونه که برخی می گویند. همین ها در جای دیگرمردم را به قیام فرا می خوانند و می گویند که "سرکوب شدید" موجب اعتراضات شدید ودر نتیجه بالا رفتن آمار کشته ها خواهد شد و این امر برای آماده ساختن زمینه اقدامات"بشردوستانه" لازم است!
"رادیوفرا"15 دی90، از قول "سایمون جنکینز" نویسنده و روزنامه نگار بریتانیایی می نویسد: "...دولت بریتانیا چراباید خود را در جنگی دیگر با ایران درگیر کند.ملتی مغرور با 75 میلیون نفر جمعیت که جنگیدن با آن به معنای نادیده گرفتن منطق و شعور ماست... ". همزمان بی بی سی فارسی، درمطلبی با عنوان :"فرود عجیب هواپیمای جنگی دردزفول"، ویدئوی هواپیمای شکاری ج.ا.ا را، با وضعیت فرود باچرخ های بسته، ظاهرا برای نشان دادن ضعف تجهیزات نظامی ج.ا.، به نمایش گذاشته است، که در انتها، خلبان جوان جان به در برده، از آن بیرون می آید.
حال شما فکر می کنید که منظور جنکینز، از "ملت باغرور"، به عنوان عاملی بازدارنده در حمله به ایران، آن دو گروه ایرانی تبارهای آتش بیارمعرکه حمله به ایران است ویا این جوان خلبان؟ پاسخ ساده است وبا خود را به کوچه علی چپ زدن هم ، حقیقت را نمی توان پنهان کرد.
"جان ارنست بوین"، سفیرانگلستان دربحبوحه نهضت ملی شدن نفت در ایران، یک بریتانیایی دیگر است ، که تجربه ای خلاف "جنکینز" از ایرانیان سیاست پیشه ارائه می دهد. وآن چیزی نیست جزانتصاب "سگ صفتی" و خضوع در درگاه قدرتمندان به آن ها.(خواندنیها.شماره 60.سال 1329) وواضح است که او آشنایی با درباریان و کودتا گران را مبنای چنین قضاوت شرم آوری قرار داده بود. مصادیق امروزی داوری بوین در مورد ایرانی ها را ، همانطور که اشاره شد، به همان انبوهی سال های ماموریت او ، هم اینک نیزمی توان مشاهده کرد.
گروه های سیاسی چپ ومعتقد به عدالت اجتماعی ، می بایست دراین شرایط دشوار، تا جای ممکن از باتلاق پروژه های خاورمیانه ای آمریکا –ناتو، فاصله گیرند وتروردانشمندان واقدامات خرابکارانه آن ها درکشوررا، با صدای رسا محکوم کنند. این امر، برخلاف تبلیغات عوامل این قدرت ها، به معنای تایید ج.ا و سازش با حاکمیت نیست. ما نباید با مواضع اشتباه،آب به آسیاب آنهایی بریزیم که می خواهند ابتدا"غرورملت 75 میلیونی" و سپس کاشانه اش را درهم شکنند. به باور من و بر اساس آنچه گفته شد، نه تنها هم صدایی با متجاوز، که حتی غیبت درجبهه مقابله با آن، مهرابطال دائم ، بر شناسنامه سیاسی ما خواهد زد.
فراموش نکنید: هرکشوری متعلق به کسانی است که ازآن دفاع می کنند!

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

جناب خسرو صدری محترم با درود
شما میفرمائید: « هرکشوری متعلق به کسانی است که ازآن دفاع می کنند! » بنده هم عرض میکنم:
هر کشوری سزاوار همان حکومتیست که بر آنها حکمرانی میکند!

kevin گفت...

با درود,واقعن شرایط بدیست,امیدوارم وطنمان بدون جنگ و خونریزی به حکومتی مردمی دست یابد

ناشناس گفت...

خسرو عزیز،

در این شکی نیست که حمله نظامی به ایران برای تامین منافع سیاسی اقتصادی و ژئوپلیتیکی حمله کننده است. در صورت وقوع آن چه بصورت اقتصادی و نظامی مردم ما بازنده اصلی‌ خواهند بود. سرمایه ملی‌ زیر ساخت‌ها کارخانه‌ها، ... و سرمایه‌های انسانی‌ زیادی در مدت کوتاهی نابود خواهد شد. طرح موضوع که در مناقشه موجود بین دولت ایران و دولت آمریکا یا ناتو باید در یک سؤ ایستاد درست نیست چرا که هر دو دولت در ماهیت در یک طرف خط هستند اگر چه به سوی هم ممکن است موشک پرتاب کنند. در طرف دیگر خط مردم ایران در درجه اول و مردوم کشور‌های مترپل بازندگان اصلی‌ اند. نیاز به گفتن نیست که برندگان اصلی‌ انحصار‌های نظامی و نفتی‌ اند.

هم سؤ ای‌ یا هم راهی‌ با جنگ افروزان در هر پوششی و بهانه ی ما را در صافِ مقابل منافع ملی‌ و مردمی قرار خواهد داد .

با تشکر.

l گفت...

l

ناشناس گفت...

جناب صدری،

امروز یک خطر بزرگ از بیخ گوش سوریها گذشت. نمیدونم با چه زبونی قدر عافیت بجا میارن. داستان از این قراره. در اخبار روز خوندم که کانون نویسندگان سوریه تشکیل شده واز نویسندگان ایرانی هم عضو می پذیره. من هم که میدونی نویسنده بودم یا هستم و یا خواهم بود، خیز برداشتم تا قبل از اینکه سایر همو طنان نویسنده ملتفت قضیه شوند، برای عضویت در اون کانون پیش دستی کنم. تا اومدم لب بجنبونم، دوستی از راه رسید وپرسید که چیکار داری میکنی؟ بهش گفتم میخوام برای عضویت در کانون نویسندگان سوریه تقاضا بدهم. با زبون ملامت آمیز به من گفت: مگه تونویسنده هستی که میخوای عضو کانون نویسندگان سوریه بشی؟! گفتم که خب اگر هم نویسنده نباشم، بالأخره یه روز ممکنه نویسنده بشم. مگه تاریخ رو نخوندی که زمان ناصرالدین شاه از خیاطها دعوت کرده بودند که به دربار برن. یه پالون دوزه هم اومده بود. ازش پرسیدند که چیکاره ای؟ گفت من پالوندوزم. گفتند ما از خیاطها دعوت کرده ایم، تو که خیاط نیستی. جواب داد " که ما هم اهل بخیه هستیم! " خدا لعنت کنه این خمینی رو که فرجه بما نداد تا ما هم بریم درس خیاطی یاد بگیریم.

Khosro Sadri گفت...

با تشکر
امیدکه در همین کار"بخیه"لااقل موفق باشید.به شرطی که بخیه کاریتان مثل اقا کلاغه نباشه!

ناشناس گفت...

آقای صدری بیهوده خودتونو اینقدر بالا گرفتین ، آنقدر هم که فکر می کنید نیستین ، من آنچه را که درباره ماجرای کارآگاهیتون درلنیگراد نوشته بودید خواندم شبیه داستانهای صمد آقا با ننه آقا بود ، و از طرفی هم دلم واقعا برای آن بیچاره که تا صبح پائین پنجره هتل تان نگهبانی داده بود سوخت ، چونکه نمی دونست چه شخصیت مهمی را به او سپرده اند تا از او محافظت کنه یا هم مواظب باشه کار دست دولت شوروی نده،طفلی اگه می دونست تو کبریت بی خطری همان جا میزاشت و می رفت .من هنوز نفهمیدم این دروغها برای چه گفته شده ؟ البته گماندارم برای توجیه رفتن به ایران جهت دست بوسی "رهبر " بوده باشه.آخه نمک نشناس ! دستیرو که بوسیدی دیگه چرا گازش می گیری ؟ تومینسک هم که بودی 2 تا کتاب خوندی و امر بهت مشتبه شد که عقل کلی،یه مار بی نیش انداخته بودی وسط با 10 تا آدم دوروبرت آلان می گیرم 2 دقیقه دیگه می گیرم، براخودت شخصیت می تراشیدی .بهر روی کمی به خودت بیا، یک روانپزشک پیدا کن ، دوابخور و استراحت کن شاید سالم شدی.چون من اگه جای توبودم بعد از بوسیدن دست "رهبر" در ایران یه جای میشستم بدون سروصدا،چونکه که فردای پیروزی باید به همه مردم ایران بابت این دست بوسیها پاسخ گو بود.از طرفی نیز دیدم که یک رفیق معلوالحالی نیز به نام شیوا فرهمند راد پیدا کردین که تائید نظرتون باشه ، هم پیاله خوبیه.
اردشیر

ناشناس گفت...

Salaam Mr. Sadri,

I enjoyed reading your article titled "ایران متعلق به کسانی است که از آن دفاع می کنند!", and posted it as news on the iranian.com site. (You can see it at http://www.iranian.com/main/news/2012/01/12-0).

I suggest that you open an account at www.iranian.com and contribute news, blogs, and articles to the site. There are too many "vantan foroush" at this site, and your views can help balance them out.

Best,

ناشناس گفت...

اخیراً در آستانه 70 سالگی استیفن هاوکینگ، فیزیکدان بزرگ معاصر انگلیسی و تئو ریسین حفره های سیاه فضائی، مصاحیه گر نیو ساینتیست از او پرسید: این روز ها بیشتر به چه چیزی فکر میکنی؟ هاوکینگ پاسخ داد: به زنها. آنها بطور کلی یک معما هستند! لینک آن در زیر میآید:

http://www.newscientist.com/article/mg21328460.500-stephen-hawking-at-70-exclusive-interview.html

Khosro Sadri گفت...

با تشکر. نظر هاوکینگ را راجع به زن ها خواندم.فکرمی کنم او در مورد زن ها به مثابه یک شیء ونه موجودی مثل خودش حرف زده است. به این میگن فرمول زدگی.

ناشناس گفت...

آقای صدری، خیلی سطحی و بچگانه دربارۀ عقیدۀ هاوکینگ نظر داده ای. کجای این نظریه فرموله زده گیست؟ از کجا متوجه شدی که وی به زنها مثل یک شئی نگاه میکند؟ این یک گفتار بسیار فیلسوفانه ایست که نیاز به بحث دارد. خیلی ناامیدم کردی. بنظرم نظر اردشیر در باره ات درست است.

Khosro Sadri گفت...

با تشکر
هاوکینگ ، آن گونه که من درسایت های فارسی زبان خواندم در این باره چنین می گوید: "بزرگترين راز هستی که من را در بهت و حيرت فرو برده، پديده ای است به نام «زن».(رادیو فردا.13ژانویه 2012).
بحث "پدیده" و "حیرت"، آن هم در مورد همنوع!؟ شاید در متن انگلیسی، که من خوب نمی دانم، این سخنان احساس دیگری را در آدم برانگیزد.
این توضیح نه تلاشی است در رد برداشت شما ازسخن هاوکینگ و نه رد داوری آقای اردشیر در مورد من.

ناشناس گفت...

من خبر نداشتم که برداشت شما از ترجمۀ جمله هاوکینگ توسط رادیو فردا بوده است. اصل سئوال وجواب به انگلیسی چنین است:

What do you think most about during the day?
Women. They are a complete mystery.

سئوال: بیشترین چیزی که فکر شما را طی روز مشغول میکند، چیست؟

جواب: زنها. آنها به منزلۀ یک معما (راز) هستند.

واضح است که ترجمۀ رادیو فردا ناصحیح است. امانت در ترجمه کاریست که تعدادی از مترجمین رعایت نمیکنند و این موضوع سبب گمراهی خواننده میشود.