"دستمال کاغذی" های آمریکا

آنچه این روزها دربرخی کشورهای خاورمیانه و بخصوص در مصر می گذرد، وقایعی هستند که احتمالا در آینده ، به عنوان" گذار به مرحله ای نو در عرصه سیاست جهانی"، از آن ها یاد خواهد شد. جنسیت نوزادی که قراراست به دنیا آید هنوز به درستی، لااقل برای ما ، مردم عادی مشخص نیست. در مورد مصرولی ما به وضوح شاهد تلاش آمریکا در جهت انطباق خواست های مردم با خواست خود، و نه برعکس،در برکناری حسنی مبارک هستیم ، بدون آن که نهادهای امنیتی و ارتش تا بن دندان وابسته اش ، آسیب ببیند. چنین تغییری اگر با ایران مقایسه شود ، به منزله برکناری احمدی نژاد و گروهش از قدرت می باشد. پس فعلا انقلابی در مصر در کار نیست.
آنچه مدتی است بر سر زبان هاست، لزوم برقراری نظمی نو در جهان، متناسب با منافع بازیگران جدید ش، چون چین ، هند ، برزیل و...است. آمریکایی ها در زمینه های مختلف در حال عقب نشینی هستند.ولی همچون میدان فوتبال، تیم ضعیف هم همیشه امکان "ضد حمله" و تغییرتقدیررا دارد. تسلط غرب و بخصوص آمریکا بر وسایل ارتباط جمعی نوین ، نقطه قوت آن در مقایسه با رقبایش محسوب می شود. امری که در هدایت افکار عمومی منطقه به سمت و سوی خاص، می تواند نقشی تعیین کننده بازی کند. این ها ولی قسمت های نمایان کوه یخ سیاست است. بخش پنهان آن ، سازش های پشت پرده قدرت ها بایکدیگر، حتی هم زمان با اوج رقابت هایشان می باشد. ده ها نمونه از چنین سازش هایی، از جمله مکانیسم تسلیم شدن بلوک شرق در مقابل غرب پیش روی ماست. یکی از جالب ترین آن ها هم اعترافات برژینسکی است ، آنگاه که به مناسبت سی امین سالگرد برقراری روابط دیپلماتیک با چین ، 13 ژانویه 2009 در پکن از توافق سری آمریکا و چین درسفرتابستان 1978 خود به آن کشوریاد می کند که به تعبیر او: به جابجایی مهره های صفحه شطرنج جهانی و شکست شوروی انجامید .( چاینا دیلی. 15ژانویه 2009).برژینسکی،در کتاب خاطراتش می نویسد که :آمریکا از گزارشات سولیوان( سفیروقت آمریکا در ایران )و رفتار ضد ونقیض شاه سرانجام به این نتیجه می رسد که شاه باید از ایران خارج شود. و سوم ژانویه 1979( یک روز قبل از "کنفرانس گوادلوپ") ، در جلسه ای مسئولین سیاست خارجی در کاخ سفید، تصمیم میگیرندکه رابرت هایزر را به ایران بفرستد تا از فروپاشی ارتش و اقدام نظامی برای جلوگیری از خروج شاه ، پیشگیری کند.آمریکایی ها حتی حضور هایزردرایران و ملاقات و قرارهایش با امرای ارتش را هم به اطلاع شاه نمی رسانند. تا روزی که این ژنرال آمریکایی نزد شاه می رود و از او می خواهد که چمدان هایش را ببندد. با توجه به کتاب خاطرات هلموت اشمیت ، والری ژیسکاردستن و جیمی کارتر، که مساله اصلی کنفرانس گوادلوپ را بررسی سیاست های غرب در مقابل شوروی و چین عنوان می کنند، می توان حدس زد که برخورد آمریکا در برابر شاه ، احتمالا با "جابجایی مهره ها"( به گفته برژینسکی)، بی ارتباط نبوده است.
اهمیت توجه به این بده بستان های پشت پرده در آن است که ملت های کوچک و مردم بیچاره قربانی می شوند و کسی هم نمی تواند ثابت کند که به عنوان مثال عامل شعله ور شدن جنگ بین ایران و عراق چه کسانی بودند. مایکل لدین، مشاور امنیت ملی آمریکا در آن زمان و از دست اندر کاران فروش مخفیانه اسلحه به ایران در زمان جنگ ، که رسوایی اش به "ایران کنترا" معروف شد،چنین می گوید:" ببينيد افسانه ای وجود دارد مبنى بر اينكه دستگاه رهبرى ريگان به طور ناگهانى شروع به كمك به صدام حسين كرد. بايد بگويم كه واقعيت كاملاً خلاف اين مسئله است. دستگاه رهبرى ريگان از طريق سرهنگ (الیور) نورث اطلاعات محرمانه زيادى را درباره موقعيت نيروهاى عراقى در اختيار ايران گذاشت... دولت آمريكا از همه حمايت كرد. بستگى دارد. در محدوده زمانى صحبت مى كنيم. آمريكا در ابتدا ايران را حمايت كرد. اما بعد استراتژى خود را به حمايت از عراق تغيير داد. در مرحله بعدى باز به ايرانى ها كمك كرد. اين روند به همين شكل ادامه داشت..." (رادیو فردا.30شهریور89).
آمریکایی ها تنها با گفتن "دروغ بزرگ" است که شانس گسیل شهروندان بیچاره خود و متحدینشان را به مهلکه "خاورمیانه بزرگ" دارند. اگر هم کسی پیدا شود و بر اساس قرائن و شواهد  به بررسی توطئه ها و زد و بند های پشت پرده شان بپردازد تا مانعی در راه اجرای نمایشات گمراه کننده آنان بوجود آورد، ازجانب "تحلیل گران" و رسانه های مربوطه ، خود "نظریه پردازتوطئه" لقب می گیرد. یعنی تا "ابرقدرت" خودش صلاح نداند که "سند"ی را منتشر کند، کسی حق گمانه زنی ندارد.

صدای آمریکا در برنامه "افق" ، 7 فوریه 2011 ، به بحث پیرامون "نوع رابطه آمریکا با رژیم های وابسته اش می پردازد و به صورت مشخص ، شباهت سرنوشت شاه ایران و حسنی مبارک را بررسی می کند. میهمانان از طرف مجری برنامه، یکی آقای عباس میلانی، از مدیران" پروژه ایران در موسسه هوور" و دیگری آقای سیامک زند، "رابط دربار شاه با خبرنگاران خارجی " معرفی می شوند.
آقای زند که رابطه نزدیکی با شاه داشته و همبازی بولینگ او نیز بوده است ، درپاسخ به سوال مجری پیرامون موضوع برنامه ، از جمله می گوید
:"... زمان کارتر، آمریکا از ترس تسلط کمونیسم برکشورهای خاورمیانه، هرچه که حکام این مناطق می خواستند در اختیارشان می گذاشت...مساله دیگر آن است که شاه و حسنی مبارک، دو حاکمی که سی سال در خدمت آمریکا بودند، تاریخ مصرفشان که تمام شد انداخته شدند بیرون".
- آقای میلانی:"من اصلا با این نگاه به تاریخ موافق نیستم. شاه در مواردی با آمریکا اختلافات جدی داشت. سر مساله نفت و اتم با آمریکا اختلاف جدی داشت. این نوع نگاه "توطئه زده" کمکی نه به درک مساله می کند و نه آن که ما بفهمیم که مسئولیت یک یک ما در این کار چیست. خیلی راحت است که کاسه کوزه همه این ها را بشکنیم سر آمریکا. انگار مردم مصر و ایران خمیر دست آمریکا هستند...این شاه بود که امکان تشکل دمکراتیک در ایران را نا میسر کرد . در موقعی که شاه رفتنی بود، این ها( آمریکائی ها) تصمیم گرفتند که شاه نمی تواند بماند. عمدتا بخاطر این که روحیه اش را از دست داده است. آدم متزلزلی است، آدم افسرده ای است. آن زمان رفتند که نیروی جانشینی پیدا کنند ، رفتند مثل بقیه ایرانی ها دچار این توهم شدند که آقای خمینی بهشون درست گفت که گفت ما میخواهیم یک حکومت دمکراتیک بیاوریم. این شد که شاه را وا گذاشتند ولی تا نوامبر این ها سعی کردند که شاه را نگه دارند".
آقای میلانی که تا کنون ، آن گونه که من می دانم، ذره ای پایش را خارج ازدایره سیاست های رسمی آمریکا نگذاشته است،بر سر سرنوشت شاه و مبارک، به همان تناقضی دچار شده که خود آمریکایی هاشده اند . آمریکا ،هم می خواهد متحدین باقی مانده از او نرنجند و متحدین آینده به او اعتماد کنند و هم به مردم کشورهای زیرسلطه اش پیام دهد که ما همیشه به این "دیکتاتور" کشورشما(دست نشانده خود ما)فشار می آوردیم که "دمکرات " باشد و به شما مردم خوب ،آزادی دهد، ولی گوش نمی کرد.حالاازاو دست برمی داریم ولی همیشه در کنار شما خواهیم بود و از شما دست بردار نیستیم.
معلوم نیست که به آمریکا چه ربطی داشته است که دنبال جانشین برای شاه بگردد؟ تازه با همه این صغرا کبرا کردن میلانی ،جهت نفی گفته آقای زند، که گویا "یک یک ما در آنچه رخ داد مسئول بودیم "، دست آخر می گوید که "آمریکا هم مثل ما دچار توهم شد و خمینی را به عنوان جانشین پذیرفت". با این حال به "غیرت"ش هم بر می خورد که چرا"کاسه کوزه هارا سرآمریکا می شکنیم"! نکته دیگر این که برخورد آقای میلانی با "شاه"، به شهادت همه کسانی که با او آشنایی دارند، برخوردی کاملا کاسبکارانه است که بر حسب این که مخاطب و موقعیت چگونه باشد ، صورت می گیرد. اینک که با رویکرد های کاملا جدیدی از آمریکا در خاورمیانه روبرو هستیم، شامه تیزآقای میلانی، علی رغم حضورذهن اندکش، که حتی اسامی افراد سرشناس را هم گاه به خاطر نمی آورد، پایان سناریوی"بازی با کارت سلطنت طلبان" ، در تقابل آمریکا با ج.اسلامی را استشمام کرده است و از این رو خود را بیش از پیش در حمله به شاه ، آن گونه که در این مصاحبه می بینیم ، مجاز می داند. در همین رابطه ، جان کری، کاندید سابق ریاست جمهوری آمریکا، در مصاحبه ای که اول فوریه در نیویورک تایمز منتشر شده است ، در مورد ناآرامی های خاورمیانه از جمله می گوید:"...ما می بایست مدتها پیش از انقلاب در ایران ، دست از حمایت شاه برمی داشتیم".چنین اظهاراتی ، قطب نمای جهت گیری سیاسی امثال آقای میلانی است.
- آقای زند:" منظور من این بود که آمریکا وقتی پشتیبانی خود را از پشت سر این حکام برداشت نتیجه این شد".
- مجری: "...این انتقادات به مبارک ولی قبلا از طرف اوباما و حتی بوش صورت گرفته بود..."
- آقای زند: "خیلی از مفسرین سیاسی هم می گویند که دولت آمریکا از جنبش سبز ایران پشتیبانی نکرد.واگر می کرد نتیجه می توانست چیز دیگری باشد".
- آقای میلانی: "در تایید حرف شما(مجری) یکی از تند ترین انتقاداتی که به آقای مبارک شد ، توسط خانم "کاندیرایس" ( منظورش "کندلیزا رایس " است) شد که در قاهره سخنرانی بسیار تندی کرد و عملا گفت که تنها راه آینده مصر دمکراسی است. او گفت ما 50 سال است در خاور میانه ، از ترس کمونیسم هرکسی را که در مقابل کمونیست ایستاده است دفاع کردیم. الآن به این نتیجه رسیدیم که این درست نبوده است. ما نه امنیت و نه ثبات پیدا کردیم. حالا تصمیم گرفتیم که دولت های دمکراتیک متحدین بهتری برای ما هستند. این مبارک بود که ...آمریکا را از اخوان المسلمین ترساند و ...گفت که اجازه دهید که ما این حکومت فاسد خود کامه خود را ادامه دهیم...به گمان من در پشت پرده ،فشار به مبارک بود ، همانطور که به شاه بود، قبل از این ماجراها خیلی فشار به شاه بود که فضا را باز بکند، این فشارها به مبارک الآن علنی شده است...
نیروگاه اتمی بوشهراگرآیت الله خمینی تصمیم به توقف نمی گرفت (طبق برنامه شاه)، سی سال پیش، در سال 1981 افتتاح شده بود".
آقای میلانی با این نقل قول از خانم رایس، تایید می کند که آمریکایی ها با پایان تاریخ مصرف مبارک، به دنبال تغییر وضعیت در مصرو دور انداختن مبارک می افتند. او فراموش می کند که مهمان دیگر را تنها چند دقیقه پیش، دقیقا بخاطر چنین استدلالی به داشتن "نگاه توطئه آمیز" متهم کرده بود.
با وجود" مخالفت آمریکا با برنامه اتمی شاه "، به گفته خود آقای میلانی ، چه تضمینی وجود داشت که سال 81 شاه اجازه می یافت که این پروژه را به اتمام رساند. از آن گذشته ، از کجا معلوم که این انبوه موارد اختلاف شاه با آمریکایی ها نبوده که تاریخ مصرفش را نزد آنان منقضی کرده است . شاه در کتاب"پاسخ به تاریخ" و دیگر مصاحبه هایش ،پس از انقلاب، به وضوح آمریکا را به خیانت به خود متهم می کند.
آقای میلانی، همچنین در مصاحبه 30مرداد1389 خود با رادیو فردا در مورد "کودتای 28 مرداد" می گوید:" اين يك بحث بسيار مهم تاريخى است كه بايد به آن توجه كرد كه آيا شاه حق براندازى دكتر مصدق را در روز ۲۸ مرداد داشت يا نه؟...اگر(شاه) حق عزل نخست وزير را داشت -خودش ادعا مى كرد- پس كودتا كننده شاه و نيروهاى وابسته به او نبودند. كودتا كننده مصدق بود كه يك حكم قانونى را نپذيرفته بود.
دكتر صديقى در اين مورد به تصريح مى گويد كه در دوران فترت، پادشاه حق عزل و نصب نخست وزير را دارد".
او در این مصاحبه طولانی، یک بار هم نامی از "کودتای 28 مرداد" نمی برد و بجای آن ، از "واقعه 28 مرداد" یاد می کند ، تا پا از "خطوط قرمز" برون نگذاشته باشد.
میلانی فراموشکار، فقط یک چیز را هیچگاه فراموش نمی کند وآن حرکت در" خط سیاست رسمی آمریکا".ست. اگر باور ندارید از او فقط سوال کنید که به نظر او "علت حمله آمریکا به عراق چیست"؟.

هیچ نظری موجود نیست: