این راز آفرینش.....

همیشه از این وحشت دارم که عمرم به سر رسد و در دم آخر هنوز انگشت تحیر به دندان که : چه بود این خواب "زندگی" که بی تعبیر ماند؟؟؟ ووقتی به این می اندیشم که این چالش تمام تاریخ بشر بوده است و حتی : آنان که محیط فضل و آداب شدند/در جمع کمال شمع اصحاب شدند/ ره زین شب تاریک نبردند به روز/ گفتند فسانه ای و در خواب شدند….ترسم افزون میشود که پس تکلیف من بی فضل و آداب روشن است. البته سعی خود را می کنم تا اگر هم قرار است خود را گول بزنم ، لااقل مطابق آخرین تحقیقات علمی باشد.گمان می کنم که در پیری اما با عجله، فرمولی برای آرامش خود “کشف” خواهم کرد.
ولی این معما که :”جهان چگونه بوجود آمده است”، در مقابل این پرسش که : ” جهان چرا بوجود آمده است”، لنگ می اندازد. در مقایسه با تمام شمع های اصحاب در خاک شده ، ما شانس آورده ایم در عصری زندگی می کنیم که دانشمندان به حل معمای اول بسیار نزدیک شده اند و همین الآن هم تصاویر روشنی در این زمینه به دست داده اند. گرچه حل نهایی معمای چگونگی پیدایش جهان، به گفته محققان در گرو ازدواج فیزیک کلاسیک و کوانتوم  است.
انشاءالله که هرچه زود تر این وصلت فرخنده صورت گیرد.
افق این که چه خاکی باید بر سر “چرا”یی پیدایش جهان کرد، متاسفانه همچنان تیره و تار و بحث در باره آن یک بحث صرفا فلسفی باقی می ماند.
شاید با نگاه ماتریالیستی به جهان، چنین "چرا" یی یک پرسش  احمقانه باشد: هرچیز همانگونه که می باید هست/آن چیز که این گونه نمی باید نیست. تعاریف کلاسیک از "ماتریالیسم" و "ایده آلیسم" ولی با دستاوردهای امروزعلم، بخصوص  تحت تاثیر اصل "عدم قطعیت" درفیزیک کوانتوم، احتمالا به بازنگری نیاز دارند.صاحبان ادیان نیز که مشکل توضیح در باره خلقت را با فرمول “شش هزار سال” و “آدم و حوا” و غیره برای دین باوران “حل ” کرده بودند، برای “چرایی” ولی جوابی عوام پسند هم ارائه نداده  و اصولا بسیار کم به این مساله اشاره کرده اند. نمونه هایی از آن در ادبیات و کتب دینی ما چنین است:” چون خدا خواست محسنات خود را در اعیان ببیند، جهان را بیافرید و خود را درآن چون آینه دید"... "...حق گفت ای جان جهان/ گنجی بدم من بس نهان/می خواستم پیدا شود/آن گنج احسان و عطا"..."ما نکردیم خلق تا سودی کنیم/ بلکه تا بر بندگان جودی کنیم "...ویا: "من جن و انس را نیافریدم مگر آن که مرا بپرستند".

هیچ نظری موجود نیست: