ما جراهای اداری

Sluzhebny roman ، نام فیلمی روسی ، محصول 1977 است که گوشه هایی ازآن  هفته گذشته  در یک مصاحبه تلویزیونی با یکی از هنرپیشگانش پخش شد . از آنجایی که این روزها  با نوشتن یکی دو خاطره از دوران انقلاب و فعالیت در انتشارات حزب توده ایران، هوش و حواسم تا حد زیادی متوجه آن ایام شده است، این فیلم نیز خاطره ای از آن زمان را در ذهنم زنده کرد:
اواخر سال 59  فیلم فوق  با نام فارسی " ماجراهای اداری"  در برخی از سینماهای تهران به نمایش درآمد. موضوع اصلی این فیلم کمدی- انتقادی، درگیری های خانم رئیس بداخلاق یک اداره در روسیه شوروی با کارمندانش و به ویژه یکی از آنهاست که نهایتا به عشق و ازدواج با اوختم میشود. در ضمن برخی نا بسامانی های اجتماعی نیز در این فیلم به نمایش در می آید.
دفتر کار انتشارات ح.ت.ا درآن تاریخ  در خیابان مجلسی بود. یک روز با چند تن ازهمکاران قرار می گذاریم که برای تماشای این فیلم به سینما آزادی(ونک) واقع در عباس آباد نبش وزرا که نزدیک ترین به دفتر بود، برویم. در داخل سینما  سعید کنگرانی را هم  که برای تماشای فیلم آمده بود ، دیدیم .پیش خودم گفتم: این انقلاب برای هرکه خوب بود واسه این بنده خدا ،"شر" شد. در اوج شهرت و موفقیت قرارداشت و عکسش رودیوار همین سینما چسبیده بود، حالا ولی قاطی تماشاچی ها گم شده است. ( راستی انقلاب برای چه کسی  خوب بود؟).
بحث و جدل پس از تماشا از همان لحظات اول خروج از سینما  بین دوستان  آغاز میشود. یکی مطمئن بود که این فیلم را " ضد سوسیالیست ها" ساخته اند تا آبروی شوروی را ببرند . دیگری هم همان دم در سینما به درستی نظرات "خط سه" ای ها  و تز "سوسیال امپریالیسم "  "پی می برد". جالب آن که مردم  هنگام خروج از سینما با انبساط خاطر از دیدن فیلمی کمدی، سر حال به دنبال کارشان می رفتند و این فقط ما بودیم که با برداشتی سیاسی و "تراژیک"  از آنچه دیده بودیم ،پریشان خاطر و گیج  بیرون می آمدیم. محشر کبرا  فردا در دفتر انتشارات  با ورود محمد پورهرمزان  تازه آغاز شد .همگی ریختیم سرش که: این بود "سوسیالیسم واقعا موجود" ؟ ... آرزو می کردیم که بگوید: این فیلم را عناصر مشکوک ساخته اند و یا حداقل : این فیلم کمدی برای خنداندن تماشاچی  نگاهی اغراق آمیز به معضلات جامعه دارد . و ...
پورهرمزان  که این فیلم را قبل از انقلاب  در خارج از کشور دیده بود، ابتدا از این نوع برخورد ما جا خورد. یادم می آید که سری تکان داد و به اتاقش رفت. ولی پس از دوسه دقیقه بیرون آمد و گفت : شما ها مگر فکر کرده بودید که اتحاد شوروی "بهشت" است؟ این فیلم یک هزارم دردهای جوامع سوسیالیستی را هم نمایش نمی دهد. آن چه ما را به این سیستم علاقمند می کند، تلاشی است که درآن برای از بین بردن بهره کشی انسان از انسان  و ایجاد محیطی مناسب و یکسان برای رشد آحاد مردم  صورت می گیرد. در میان ناباوری ما  او به فساد اقتصادی  بخصوص در جمهوری های آسیایی شوروی اشاره کرد و گفت : شما از مشکلات شوروی هیچ چیز نمی دانید.آن ها امکاناتشان از غرب خیلی کمتر است ولی مبارزه ای سخت برای بهتر کردن اوضاع در جریان است . یکی از دوستان از" ملامسه" وعشوه گری های خانم ها در فیلم شکایت داشت  که تازه از زیر قیچی وزارت ارشاد هم رد شده بود. پورهرمزان پاسخی داد که تا مدت ها بعد با بچه ها به یادش می خندیدیم. او گفت: من دلم به حال شما جوون های این مملکت میسوزه . شما تو عمرتون یک "رون لخت" ندیدید. واسه همین اینجور چیزا اینقدر زود مورد توجهتون قرار می گیره...
او که متوجه اهمیت موضوع برای ما شده بود، پاسخ به سوالات را به ادامه کار روزانه ترجیح داد و در یک بحث دو سه ساعته ، سعی کرد نظر ما را بیشتر به اهداف ، سیستم اداره کشور، بهداشت ، مسکن ، آموزش و کار، هنر و ادبیات اومانیستی واز طرفی مشکلات تحمیل شده ازغرب، چون تحریم ها و مسابقه تسلیحاتی نفس گیر معطوف دارد.
بعد ها  در دوران اقامتم در اتحاد شوروی با ضعف ها ونیز نقاط قوت آن جامعه  از نزدیک آشنا شدم. هرچند برخی دوستان  پس از ترک آن دیار،با نگاهی "بیزنسی" صلاح زندگی خود در یک کلاغ ، چهل کلاغ کردن نابسامانی ها دانستند." شام کوفه" را آنجا دیدند و برایش "گریستند"." صبح کربلا"یی را که از یکه تازی آمریکا دمیده است  ولی نمی بینند و از تیز هوشی شان نیست اگر "سایه لطف" میلیاردرهای جهان را  بر سر خود و فرزندانشان  مستدام بپندارند.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

با درود

جالب بود و واقعا که رفیق پور هرمزان حق داشت! هر بلایی که به سر ما می آید از فقر فرهنگی و ندانستن ایسم های مختلف است!ما در آن سال ها واقعا سنتی بودیم! کجای دنیا پسر هایی که در یک حزب چپ هستند به دختران نگاه نمی کنند؟! تازه بعد از انقلاب به ایران برگشته بودم و احساس بدی می کردم! با هر رفیق مردی که صحبت می کردم زمین را نگاه می کرد یا هوا را و این را من نیاموخته بودم!!سپاسگزارم از این که خاطراتتان را می نویسید..یکی از بهترین کار هاست!
برای من که نوشتن مثل تراپی می ماند!
بدرود
گلی