روحانیت و قدرت

یکی از بزرگترین دلمشغولی های ایرانیان ، بخصوص بعد از انقلاب، بررسی نقش و توان روحانیون، ازجنبه های مختلف ، در تحولات کشوراست. ارزیابی واقعبینانه و بی طرفانه هم در این زمینه وجود ندارد. زیرا رسانه های موجود، یا مستیقم وابسته به یکی از قطب های قدرت و یا تحت تاثیر این ابررسانه ها هستند. حاصل کارهم می بایست یا به کام ج. ا باشد و یا آمریکا. این هردو ولی درتحریف و کتمان واقعیات با هم رقابت می کنند. صدای آمریکا ، به عنوان مثال هیچگاه در مورد شیوع بیماری سرطان ناشی ازبکارگیری بمب های اورانیوم دار،در بین مردم فلوجه و بمباران های وحشیانه غیرنظامیان افغانی و شکنجه افراد در زندان های غیرقانونی "سیا" در کشورهای دیگرو نیز وضعیت حقوق بشر در کشورهای مطیع آمریکا ، صحبتی نمی کند و یا اگر هم برای خالی نبودن عریضه چیزی بگوید، به دنبال انعکاس بعضی از این اخبار دررسانه های دیگر کشورهاست. درعوض، مو را از ماست حریفان بیرون می کشد. جمهوری اسلامی هم که درهیچ یک از عرصه های منفی وضد ارزش های انسانی، تاب از دست دادن مقام نخست را ندارد، در دروغگویی ، تبلیغات بی اساس و عوامفریبی هم چون دیگر کارها، نه تنها درجهان معاصر، بلکه درغارها وشیارهای تاریخ نیز دنبال سرمشق می گردد. دیگران را اگر ببیند که "ازباغ رعیت سیبی می خورند"، آن ها ولی بی معطلی" درختان باغ مخالفان از بیخ در می آورند". سال گذشته یکی از روزنامه های اصولگرا، در واکنش به سوالاتی در مورد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 ، آن را با جنایات آمریکا در عراق تاخت زده و دست آخر یک چیزی هم طلبکار شده بود.
در رابطه با نقش روحانیت درحیات سیاسی ایران ، تا آستانه انقلاب ، نظریات گوناگونی وجود دارد. پس از انقلاب 57 ولی، چنین استنباط ظاهرا بدیهی که "قدرت"، به عنوان سیستمی من حیث المجموع منسجم، با عملکردی نسبتا مشخص و جهت دار، چه در عرصه داخلی و چه خارجی، در دست روحانیون می باشد ، به نظر من برداشت صحیحی نیست.
تابستان سال 60 ، یعنی زمان شروع درگیری مسلحانه مجاهدین و رژیم؛ برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری؛ انفجار دفترحزب جمهوری اسلامی و انفجار دفترنخست وزیری،را می توان نقطه عطفی در روند شکل گیری و انسجام حاکمیت کنونی دانست. بررسی ها نشان می دهد که نظام از این تاریخ به بعد، به سرعت وبدون مقاومت های قابل توجه، در قالب نقشی مشخص در عرصه جغرافیای سیاسی جهان فرو می رود .نقشی که تا به امروز، نه تنها بدون اشتباه جدی، بلکه با دقت اعجاب آور، گام به گام، به آمال  "قدرت سیستماتیک" جامه عمل پوشانده است. دقت عمل های اعمال شده در هدایت کشوربه سمت و سوی معین و عبور نرم تنانه و بدون آسیب از لابیرنت های خطرناک برون مرزی، تنها با سهل انگاری می تواند" محصول فکری حوزه های علمیه طلاب و روحانیون" به شمارآید. به عنوان مثال، در" نوشیدن جام زهر"، به هنگام لزوم، آنچنان درایتی نهفته ، که برای مبتکر آن از هر شربتی شیرین تر است. و چنین کسی نمی تواند خود آن را "جام زهر" بنامد.
راز نفوذ"روحانیت شیعه "، در کشورما و درمنطقه، به عنوان مستعد ترین ارکان و ارگان بسیج توده ها ، در ارتباط بی واسطه فکری با مردم، یا عامی بودن چون عوام است. طرح بنا و حفظ "قدرت"، به کمک این اقشار و نه به دست آن ها صورت گرفته است. وظیفه اصلی روحانیون ، امروز نیز چون گذشته ، چیزی نه چندان بیش ترازآماده نگاه داشتن توده ها در صحنه می باشد. درعرصه هایی چون قوه قضائیه و اداره زندان ها و حوزه های فرهنگی، فعال مایشاء بودن روحانیون، البته هیچ لطمه ای به جهت گیری های استراتژیک نمی زند. دراتحاد جماهیرشوروی ، زمانی که میخائیل گارباچف ، در واکنش به آرایش جدید قدرت در جهان، به ریاست می رسد تا شوروی را به پایان خط هدایت کند، از 27 نفر اعضای اصلی وعلی البدل هیئت سیاسی، که ظاهرا رهبران کشور بودند، کسی توان سرپیچی و مخالفت با تصمیمات را نداشت. ظاهرا آن ها هم جام زهر نوشیدند و آخرین جرعه را نیز برای خود گارباچف باقی گذاشتند. در ج.ا ، روحانیون درحد پولیت بوروی شوروی هم ، "قدرت" را در مهار ندارند.
" ایران، غرب، روسیه: بازی بزرگ قرن 21". با این عنوان ثابت، مدت هاست که "صدای آمریکا"، به زبان روسی، مسائل سیاسی ایران را بررسی می کند. روحانیت ایران، در این شطرنج سیاسی، روی صفحه قرار دارد و نه پشت میز بازی.
"قدرت "اگردرمهارروحانیون بود، مقتدرترین آن ها، یعنی آیت الله خمینی را جام زهر نمی نوشاندند و قدرت دوم،آقای رفسنجانی هم می توانست ذره ای از آن نفوذ را، حداقل برای امامت نمازجمعه اش، حفظ کند .
در ج.ا.ایران، روحانیت "ملازم رکاب قدرت" است و نه برعکس.

هیچ نظری موجود نیست: