امروز بسیاری از بحث های سیاسی، نه فقط در محافل روشنفکری کشورمان، بلکه در تمام دنیا، با چگونگی موضعگیری و پاسخ در مقابل این پرسش ارتباط تنگاتنگ دارد که: نظم کنونی جهان ، به رهبری آمریکا، مطلوب است ویا آن که می بایست آن را به چالش کشید. درجهان دوقطبی گذشته ، انتخاب دوم ، رهبری شوروی بود .دراین رابطه ما با دو گروه کنشگرسیاسی فعال رودر روی هم، و یک گروه پاسیوتماشاگر روبروهستیم. هر یک ازدوگروه فعال شامل کسانی هستند که یا بخاطر وظایف دیپلماتیک برای کشور مطبوعشان، مجبورند، نهایتا در خدمت نظم فعلی و یا مقابل آن ، فعالیت کنند ؛ یا روشنفکرانی اند که بر اساس باورهای ارزشی خویش،ودر مواردی به عنوان مزدبگیر، دراین میدان تلاش می کنند. اکثریت مردم علاقه مند به مسائل سیاسی را می توان از آن نظرپاسیو نامید،که تصور درستی از ماهیت واقعی مباحث وجدال دوگروه اول باهم ندارند.زیراآنها آشکار ومستقیم در مورد پایه رفتار و افکارسیاسی خود صحبت نمی کنند. بحث های ظاهری،برای جلب افکارعمومی ولی از آن جهت صورت می گیرد که درنبرد قدرت ها با یکدیگر، کسب حمایت توده ها از اهمیت زیادی برخوردار است.این پنهانکاری نهفته درذات سیاست، آن را همیشه درهاله ای از رمز و راز باقی نگاه داشته است . اگر چنین نبود وآشکار می شد که در پس هر اختلاف ملی، مذهبی و...منافع زورمندان قراردارد ،پیاده ها (مردم) آنگاه از صفحه شطرنج طرف های درگیری می گریختند و مهره های سنگین را در مقابل هم تنها می گذاشتند.چنین "پیاده" انگاشتنی را، همانند رویکرد حکام کشورها با شهروندان خود، از طرف قدرت های بزرگ دربرابر اقمارشان نیز می بینیم. تنها "ویکی لیکس"، اولین بار، پرده نمایش را اندکی پس زد و این سوال را درذهن انسانها نشاند که: چرا ما، همیشه قربانیان تاریخ، حق نداریم که بدانیم؟
در حال حاضر،قدرت های نوظهور "بریکس"(برزیل،روسیه، هند ،چین ،آفریقای جنوبی)، باوجود تمام اختلافاتی که بین خودشان وجود دارد، در مقابله با هژمونی انحصاری آمریکایی ها برجهان، بایکدیگر همکاری می کنند. کشورهای اروپایی ها هم در این مورد مواضع یکسان ندارند.
حال اگر به مباحث روز سیاسی خودمان باز گردیم، می بینیم که پس از حمله ناتو به لیبی و سرنگونی قذافی، عده ای به صورت تیمی و با شبیخونی ناگهانی، "تزدخالت بشردوستانه!" را به گفتمان سیاسی محافل روشنفکری ایران تحمیل کردند .که البته با ابهام در وضعیت سوریه، ظاهراعقب نشینی هایی در بین آن ها صورت گرفت. پس از آن ، تا امروز، تنوربحث های این گروه و مخالفین پراکنده دخالت نظامی خارجی ، همچنان داغ مانده است. گروه اول، به عنوان کنشگر فعال، با دیگران، هیچگاه با فرض بازبینی یا تعدیل مواضعش بحث نمی کند. افراد این دسته،بر اساس باورهای پایه ای خود، تصمیم برای دفاع ازدخالت نظامی بیگانه را، بدون مباحث علنی در این مورداتخاذ کرده اند. حال که تحولات با آن سرعتی که می پنداشتند پیش نرفت، در مورد آنچه روی دستشان بادکرده است، چاره ای جزتن در دادن به بحث ندارند.ولی همانگونه که می بینید، این ها نه سعی درارائه منطقی "نظرات" پر تناقض خود دارند ونه علاقه ای به واکنش جدی در مقابل منتقدین. آنچنان که تقریبا تمام نوشته های مستدل و مستند اکبر گنجی، بی پاسخ مانده است. طیف های مختلف این گروه را،بر اساس آنچه گفته اند و می گویند، با تمایلشان به ابقای هژمونی آمریکا در جهان می توان شناسایی کرد. کسانی هم البته، نه از روی شناخت، بلکه جهت ابراز مخالفت هرچه شدیدتر خود به ج.ا، با چنین گرایشاتی، تفاهم نشان می دهند : "سرنگون می افتد از بام سرا / تا زیانی کرده باشد خواجه را". برای این افراد نتیجه و نه خود بحث اهمیت دارد.دو روز پیش ضمن صحبت پیرامون "انتخابات مجلس" در برنامه افق صدای آمریکا، در پاسخ به نظر خواهی سه گزینه ای مقابل این پرسش که :انتخابات در رژیم شاه خوب بود یا جمهوری اسلامی و یا هیچکدام، اکثریت کاربران جلوی گزینه "رژیم شاه"(!) علامت زده بودند.
متاسفانه چپ های ما، با قطع پیوند از واقعیات جهان امروز، یا در چنبره ایده آل های ناب باقی ماندند و سرخورده شدند و یا به راست در غلطیدند. درصورتی که در بدترین شرایط هم، به جای دست روی دست گذاشتن، می بایست ابتدا وضعیت را شناسایی و سپس به نیروی بالنده ومترقی تر کمک کرد. درست کاری که دیگر چپ های جهان انجام می دهند. دو نمونه عبرت آموز، مواضع کمونیست های روسیه و چپ های آلمان، در قبال اوضاع جهان است:
گنادی زوگانوف، رهبر ح.ک.ر، در سخنرانی خود برای دانشجویان انستیتوی روابط بین المللی مسکو، منتشره درتارنمای این حزب، به تاریخ14 آوریل 2009، ازجمله چنین می گوید:"...سال گذشته هرم بزرگ مالی(سرمایه داری جهانی)که در طی 50 سال بنا شده بود، فروریخت. از میان 11 بحران کشورهای سرمایه داری، دوتای آن ها به جنگ جهانی منجر شد. بحران فعلی خطرناک ترین آنهاست. در چنین شرایطی این چین است که اقتصادش رشد 6 تا 8 درصد دارد.زیرا آن ها بر روی اقتصاد ونه هرم مالی سرمایه گذاری می کنند...در نتیجه بحران ،آمریکا 30 درصد و روسیه تا 70 درصد بازار خود را از دست دادند.غرب البته ما را راحت نخواهد گذاشت.زیرا در ازای سهم دو درصدی ازجمعیت جهان، روسیه 30 درصد منابع کره خاکی را در اختیار دارد...ما اینک سه راه در مقابل داریم: - یا مثل دولت کنونی ، براساس سیستم قدیمی سرمایه داری، سرمایه مالی و بورس را فرادست تولید قراردهیم؛- یا همچون15 سال اول (پس از فروپاشی شوروی)،به زیر سلطه دیکتاتوری صندوق بین المللی پول بازگردیم. آن ها به ما پول می دادند ، به این شرط که جهت حمایت از علوم، آموزش ، بهداشت و سرمایه گذاری در زمینه تکنولوژی پیشرفته ، از ان استفاده نکنیم. در نتیجه ، 70 درصد بخش تولیدی نابود وپایه های رشته های فوق مدرن خراب شدند؛ سوم راه "سوسیالیسم نو" است که چین می پیماید ودر عرض 30 سال، وضعیت آن هارا از دوچرخه سواری به پرواز با سفینه ارتقاء داد...چین ابر قدرت آسیا و منطقه اقیانوس آرام است. جایی که مهمترین اتفاقات قرن 21 را شاهد خواهد بود".
اسکار لافونتن،اکتبر 2011 در کنگره حزب چپ آلمان، می گوید: ."..یک جامعه دمکرات، جامعه ای است که درآن علایق اکثریت تامین شود. تعریف دمکراسی در یک حزب چپ، به همین سادگی است...ما خواستار یک جامعه دمکرات هستیم و می دانیم دمکراسی چیست : تامین علایق اکثریت و البته آنچه مسلم و جزء اساسی هر نظام دمکراتیک است،حفظ حقوق اقلیت هاست... ما مخالف سرمایه داری نیستیم، بلکه مخالف آن نظام اقتصادی هستیم که درآن اکثریتی عظیم باید کار کنند تا اقلیتی ناچیز ، بدون زحمت شخصی، ثروتمند شوند. اقتصاد قمارخانه ای(بورس بازی)، بشریت را به خاک سیاه نشانده است".
نه لافونتن طرفدار سرمایه داری و نه زوگانف از رشد اختلاف طبقاتی در چین بی اطلاع است. بلکه هدف هردو، معرفی امکان پذیرترین آلترناتیوی است که طرفداران عدالت اجتماعی می توانند در چنین جهانی پیرامونش گرد آیند. جهانی که به گفته کارشناسان، در آن سرمایه داری غربی به مرحله "انگلی" وارد شده وبه کمک تکنولوژی نظامی خود، به باجگیری ازدیگران مشغول است وهیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد. سیستم بانکی آمریکاهم در چنین جهانی ،در حالی که به همه کشورها بدهکاراست ولی نمایندگانش در ارگان های قانونگذاری تلاش رئیس جمهوری را برای اخذ مالیات بیشتر از ثروتمندان، ناکام می گذارند و او را سرزنش هم می کنند که گویا "کمونیست" شده است.
پس ازفروپاشی شوروی، اولین بار جرج بوش پدر از نظم نوین بین المللی ، به رهبری آمریکا سخن گفت و فوکویاما، به عنوان جامعه شناس،"پایان تاریخ" را به خیال خودش، کشف و اعلام کرد. او گفت که آمریکا ولیبرالیسم ، یعنی برندگان جنگ سرد، هیچگاه دیگررقیبی در مقابل نخواهند داشت.ولی چندی بعد، هانتینگتون، "برخورد تمدن ها" را به عنوان پروسه تثبیت نظام تک قطبی، مطرح نمود. او تمدن های، اسلامی، ارتدوکس، بودایی ، هندوئیسم و ... را چالش های مقابل روی تمدن غربی نامید ودر مورد ائتلاف آنها، بخصوص چین و اسلام، در مقابل غرب اعلام خطر کرد. "طرح خاورمیانه بزرگ" آمریکا که در سال 2002 برای اولین بار توسط کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، همزمان با اشغال عراق و افغانستان مطرح شد، در همین رابطه قابل توجه است. دشمنی طرفداران "دخالت های بشردوستانه"، با ج.ا.ا، از امیدشان به عملی شدن نقشه های خاورمیانه ای ابرقدرت و بازگرداندن یک منطقه استراتژیکی مهم به آن ، در راستای غلبه بررقیبان ناشی می شود. از این روست که پا به پای آمریکا،با تحریم و تهدید ، در انتظاربازماندن ج.ا.ا ازمسیر دستیابی اش به توانایی ساخت سلاح هسته ای نشسته اند. چپ های واقعی ومردم ایران، ولی بخاطرآزادی، دمکراسی وعدالت مبارزه می کنند و هیچ مشکلی هم با توانایی هسته ای ج.ا.ا ندارند. این دوستان آمریکا می گویند که: ج.ا.ا سلاح هسته ای را برای استمرار بقای خودش می خواهد، پس باید مانع این کار شد. همین ها در جای دیگر چنین استدلال می کنند که:سلاح هسته ای اگرجلوی سقوط را می گرفت، شوروی با آن همه زرادخانه ، فرونمی ریخت. ویا وقتی رهبر"شورای انقلابی" لیبی، در همان روزاول به قدرت رسیدنش توسط ناتو،آزادی مردان در داشتن چند همسر را اعلام می دارد،یا حاکم بحرین حتی به بیمارستان ها حمله می کند ودر عربستان به زنان حتی اجازه رانندگی هم نمی دهند، هیچ اعتراضی از این طرفداران "مداخلات بشردوستانه"، که در موارد مشابه، مواز ماست ج.ا.می کشند و به حساب طرفداری خود از "حقوق بشر"می گذارند، شنیده نمی شود.این تناقضات، همانطور که اشاره شد، از عدم صداقت این افراد در بیان میل باطنیشان، در موردآمریکا، ناشی می شود. "کلام" نزد چنین کسانی ،برای "صنعتگری سیاسی" ونه بیان نظرواقعی، به کارگرفته می شود. یک معما ولی دررابطه با آنان لاینحل باقی می ماند و آن این است که: اگرآمریکا وناتو ، چهار نعل در جهت تبدیل جهان به "بهشت" می تازند و یک بمب اورانیوم آن ها کار صدها سخنرانی و مقاله می کند ، خود این دوستان چرا اینقدر در تکاپو و اضطراب هستند و به میمنت این خجسته ایام به یک "وکیشن" دائم نمی روند؟
در حالی که امید چندانی به منشاء اثر بودن سازمان های چپ وطنی، در کناراحزاب و سازمان های مردمی جهان، درمبارزه برای بازستاندن حقوق 99درصدی ها از سوداگران نمی رود، تک تک ما ولی می توانیم با شناخت نیروهای بازیگر جهانی واستفاده از تجارب احزاب دیگر، در قافله پویندگان راه عدالت اجتماعی جای گیریم.
از یاد نباید برد که از نتایج محتوم غلبه نظم آمریکایی برجهان،کامل شدن روند جاری انباشت ثروت در یک سمت و فقر در سمت دیگر، یعنی امحاء طبقه متوسط است.در اینجا دیگر صحبت بر سر حمایت روشنفکرانه از حقوق زحمتکشان نیست. بلکه این خود ما هستیم که به عنوان طبقه متوسط با سرعت به خیل محرومان ملحق می شویم.
در حال حاضر،قدرت های نوظهور "بریکس"(برزیل،روسیه، هند ،چین ،آفریقای جنوبی)، باوجود تمام اختلافاتی که بین خودشان وجود دارد، در مقابله با هژمونی انحصاری آمریکایی ها برجهان، بایکدیگر همکاری می کنند. کشورهای اروپایی ها هم در این مورد مواضع یکسان ندارند.
حال اگر به مباحث روز سیاسی خودمان باز گردیم، می بینیم که پس از حمله ناتو به لیبی و سرنگونی قذافی، عده ای به صورت تیمی و با شبیخونی ناگهانی، "تزدخالت بشردوستانه!" را به گفتمان سیاسی محافل روشنفکری ایران تحمیل کردند .که البته با ابهام در وضعیت سوریه، ظاهراعقب نشینی هایی در بین آن ها صورت گرفت. پس از آن ، تا امروز، تنوربحث های این گروه و مخالفین پراکنده دخالت نظامی خارجی ، همچنان داغ مانده است. گروه اول، به عنوان کنشگر فعال، با دیگران، هیچگاه با فرض بازبینی یا تعدیل مواضعش بحث نمی کند. افراد این دسته،بر اساس باورهای پایه ای خود، تصمیم برای دفاع ازدخالت نظامی بیگانه را، بدون مباحث علنی در این مورداتخاذ کرده اند. حال که تحولات با آن سرعتی که می پنداشتند پیش نرفت، در مورد آنچه روی دستشان بادکرده است، چاره ای جزتن در دادن به بحث ندارند.ولی همانگونه که می بینید، این ها نه سعی درارائه منطقی "نظرات" پر تناقض خود دارند ونه علاقه ای به واکنش جدی در مقابل منتقدین. آنچنان که تقریبا تمام نوشته های مستدل و مستند اکبر گنجی، بی پاسخ مانده است. طیف های مختلف این گروه را،بر اساس آنچه گفته اند و می گویند، با تمایلشان به ابقای هژمونی آمریکا در جهان می توان شناسایی کرد. کسانی هم البته، نه از روی شناخت، بلکه جهت ابراز مخالفت هرچه شدیدتر خود به ج.ا، با چنین گرایشاتی، تفاهم نشان می دهند : "سرنگون می افتد از بام سرا / تا زیانی کرده باشد خواجه را". برای این افراد نتیجه و نه خود بحث اهمیت دارد.دو روز پیش ضمن صحبت پیرامون "انتخابات مجلس" در برنامه افق صدای آمریکا، در پاسخ به نظر خواهی سه گزینه ای مقابل این پرسش که :انتخابات در رژیم شاه خوب بود یا جمهوری اسلامی و یا هیچکدام، اکثریت کاربران جلوی گزینه "رژیم شاه"(!) علامت زده بودند.
متاسفانه چپ های ما، با قطع پیوند از واقعیات جهان امروز، یا در چنبره ایده آل های ناب باقی ماندند و سرخورده شدند و یا به راست در غلطیدند. درصورتی که در بدترین شرایط هم، به جای دست روی دست گذاشتن، می بایست ابتدا وضعیت را شناسایی و سپس به نیروی بالنده ومترقی تر کمک کرد. درست کاری که دیگر چپ های جهان انجام می دهند. دو نمونه عبرت آموز، مواضع کمونیست های روسیه و چپ های آلمان، در قبال اوضاع جهان است:
گنادی زوگانوف، رهبر ح.ک.ر، در سخنرانی خود برای دانشجویان انستیتوی روابط بین المللی مسکو، منتشره درتارنمای این حزب، به تاریخ14 آوریل 2009، ازجمله چنین می گوید:"...سال گذشته هرم بزرگ مالی(سرمایه داری جهانی)که در طی 50 سال بنا شده بود، فروریخت. از میان 11 بحران کشورهای سرمایه داری، دوتای آن ها به جنگ جهانی منجر شد. بحران فعلی خطرناک ترین آنهاست. در چنین شرایطی این چین است که اقتصادش رشد 6 تا 8 درصد دارد.زیرا آن ها بر روی اقتصاد ونه هرم مالی سرمایه گذاری می کنند...در نتیجه بحران ،آمریکا 30 درصد و روسیه تا 70 درصد بازار خود را از دست دادند.غرب البته ما را راحت نخواهد گذاشت.زیرا در ازای سهم دو درصدی ازجمعیت جهان، روسیه 30 درصد منابع کره خاکی را در اختیار دارد...ما اینک سه راه در مقابل داریم: - یا مثل دولت کنونی ، براساس سیستم قدیمی سرمایه داری، سرمایه مالی و بورس را فرادست تولید قراردهیم؛- یا همچون15 سال اول (پس از فروپاشی شوروی)،به زیر سلطه دیکتاتوری صندوق بین المللی پول بازگردیم. آن ها به ما پول می دادند ، به این شرط که جهت حمایت از علوم، آموزش ، بهداشت و سرمایه گذاری در زمینه تکنولوژی پیشرفته ، از ان استفاده نکنیم. در نتیجه ، 70 درصد بخش تولیدی نابود وپایه های رشته های فوق مدرن خراب شدند؛ سوم راه "سوسیالیسم نو" است که چین می پیماید ودر عرض 30 سال، وضعیت آن هارا از دوچرخه سواری به پرواز با سفینه ارتقاء داد...چین ابر قدرت آسیا و منطقه اقیانوس آرام است. جایی که مهمترین اتفاقات قرن 21 را شاهد خواهد بود".
اسکار لافونتن،اکتبر 2011 در کنگره حزب چپ آلمان، می گوید: ."..یک جامعه دمکرات، جامعه ای است که درآن علایق اکثریت تامین شود. تعریف دمکراسی در یک حزب چپ، به همین سادگی است...ما خواستار یک جامعه دمکرات هستیم و می دانیم دمکراسی چیست : تامین علایق اکثریت و البته آنچه مسلم و جزء اساسی هر نظام دمکراتیک است،حفظ حقوق اقلیت هاست... ما مخالف سرمایه داری نیستیم، بلکه مخالف آن نظام اقتصادی هستیم که درآن اکثریتی عظیم باید کار کنند تا اقلیتی ناچیز ، بدون زحمت شخصی، ثروتمند شوند. اقتصاد قمارخانه ای(بورس بازی)، بشریت را به خاک سیاه نشانده است".
نه لافونتن طرفدار سرمایه داری و نه زوگانف از رشد اختلاف طبقاتی در چین بی اطلاع است. بلکه هدف هردو، معرفی امکان پذیرترین آلترناتیوی است که طرفداران عدالت اجتماعی می توانند در چنین جهانی پیرامونش گرد آیند. جهانی که به گفته کارشناسان، در آن سرمایه داری غربی به مرحله "انگلی" وارد شده وبه کمک تکنولوژی نظامی خود، به باجگیری ازدیگران مشغول است وهیچ نیرویی توان مقابله با آن را ندارد. سیستم بانکی آمریکاهم در چنین جهانی ،در حالی که به همه کشورها بدهکاراست ولی نمایندگانش در ارگان های قانونگذاری تلاش رئیس جمهوری را برای اخذ مالیات بیشتر از ثروتمندان، ناکام می گذارند و او را سرزنش هم می کنند که گویا "کمونیست" شده است.
پس ازفروپاشی شوروی، اولین بار جرج بوش پدر از نظم نوین بین المللی ، به رهبری آمریکا سخن گفت و فوکویاما، به عنوان جامعه شناس،"پایان تاریخ" را به خیال خودش، کشف و اعلام کرد. او گفت که آمریکا ولیبرالیسم ، یعنی برندگان جنگ سرد، هیچگاه دیگررقیبی در مقابل نخواهند داشت.ولی چندی بعد، هانتینگتون، "برخورد تمدن ها" را به عنوان پروسه تثبیت نظام تک قطبی، مطرح نمود. او تمدن های، اسلامی، ارتدوکس، بودایی ، هندوئیسم و ... را چالش های مقابل روی تمدن غربی نامید ودر مورد ائتلاف آنها، بخصوص چین و اسلام، در مقابل غرب اعلام خطر کرد. "طرح خاورمیانه بزرگ" آمریکا که در سال 2002 برای اولین بار توسط کالین پاول، وزیر خارجه وقت آمریکا، همزمان با اشغال عراق و افغانستان مطرح شد، در همین رابطه قابل توجه است. دشمنی طرفداران "دخالت های بشردوستانه"، با ج.ا.ا، از امیدشان به عملی شدن نقشه های خاورمیانه ای ابرقدرت و بازگرداندن یک منطقه استراتژیکی مهم به آن ، در راستای غلبه بررقیبان ناشی می شود. از این روست که پا به پای آمریکا،با تحریم و تهدید ، در انتظاربازماندن ج.ا.ا ازمسیر دستیابی اش به توانایی ساخت سلاح هسته ای نشسته اند. چپ های واقعی ومردم ایران، ولی بخاطرآزادی، دمکراسی وعدالت مبارزه می کنند و هیچ مشکلی هم با توانایی هسته ای ج.ا.ا ندارند. این دوستان آمریکا می گویند که: ج.ا.ا سلاح هسته ای را برای استمرار بقای خودش می خواهد، پس باید مانع این کار شد. همین ها در جای دیگر چنین استدلال می کنند که:سلاح هسته ای اگرجلوی سقوط را می گرفت، شوروی با آن همه زرادخانه ، فرونمی ریخت. ویا وقتی رهبر"شورای انقلابی" لیبی، در همان روزاول به قدرت رسیدنش توسط ناتو،آزادی مردان در داشتن چند همسر را اعلام می دارد،یا حاکم بحرین حتی به بیمارستان ها حمله می کند ودر عربستان به زنان حتی اجازه رانندگی هم نمی دهند، هیچ اعتراضی از این طرفداران "مداخلات بشردوستانه"، که در موارد مشابه، مواز ماست ج.ا.می کشند و به حساب طرفداری خود از "حقوق بشر"می گذارند، شنیده نمی شود.این تناقضات، همانطور که اشاره شد، از عدم صداقت این افراد در بیان میل باطنیشان، در موردآمریکا، ناشی می شود. "کلام" نزد چنین کسانی ،برای "صنعتگری سیاسی" ونه بیان نظرواقعی، به کارگرفته می شود. یک معما ولی دررابطه با آنان لاینحل باقی می ماند و آن این است که: اگرآمریکا وناتو ، چهار نعل در جهت تبدیل جهان به "بهشت" می تازند و یک بمب اورانیوم آن ها کار صدها سخنرانی و مقاله می کند ، خود این دوستان چرا اینقدر در تکاپو و اضطراب هستند و به میمنت این خجسته ایام به یک "وکیشن" دائم نمی روند؟
در حالی که امید چندانی به منشاء اثر بودن سازمان های چپ وطنی، در کناراحزاب و سازمان های مردمی جهان، درمبارزه برای بازستاندن حقوق 99درصدی ها از سوداگران نمی رود، تک تک ما ولی می توانیم با شناخت نیروهای بازیگر جهانی واستفاده از تجارب احزاب دیگر، در قافله پویندگان راه عدالت اجتماعی جای گیریم.
از یاد نباید برد که از نتایج محتوم غلبه نظم آمریکایی برجهان،کامل شدن روند جاری انباشت ثروت در یک سمت و فقر در سمت دیگر، یعنی امحاء طبقه متوسط است.در اینجا دیگر صحبت بر سر حمایت روشنفکرانه از حقوق زحمتکشان نیست. بلکه این خود ما هستیم که به عنوان طبقه متوسط با سرعت به خیل محرومان ملحق می شویم.
برقراری نظمی نو و چند قطبی، تنها مفر احتمالی مردم جهان در حال حاضر،از چنین سرنوشت نامیمونی است.
۲۲ نظر:
دوست عزیز،
در تاریخ هر کشوری از این "ریگ ها" فراوان یافت میشود که خود را به اسانی میفروشند. گاه مفت، گاه پستی در یک جای آموزشی، گاه یک مستمری...و چه ارزان میفروشند. از این "ریگ ها" در این ساحل به شکلها و رنگهای مختلف میتوان یافت. رنگ میهن دوستی، مردمدوستی، حقوق بشر،عدالت...... به خود میزنند که خود را به جای "الماس" بفروشند. با نام میهن دوستی در کار میهن فروشی اند با نام "عدالت" و " سوسیالیسم" در خدمت احمدی نجاتند و با نام "توده" در آرزوی ولایت هاشمی اند. مشتی فریب کارند. همه را برای همیشه نمیتوان فریب داد.
جویندگان الماسها را خواهند یافت.
موفق باشید
جناب صدری
منظور شما از چپی که باید پیش آهنگ بشود، چیست؟
با تشکر
فکر می کنم اشاره شما به کامنت من در تارنمای "اخبارروز" باشد. در این رابطه باید بازگشت به ادبیات سیاسی احزاب طبقه کارگر. این احزاب از آن جهت خود را پیشاهنگ می نامند که معتقدند طبقه کارگر بالنده ترین و حزب آن به لحاظ مسلح بودن به اندیشه های درست و علمی و تشخیص موقعیت ها، پیشروترین سازمان سیاسی است.
ضرب المثلی است که میگوید "اسب پیش آهنگ توبره کش میشه" اکنون دیگر پنبۀ مارکسیسم در همۀ دنیا زده شده است. این مارکسیسمی که شمااز آن به عنوان علمی یاد میکنید، سالهای متمادی در کشورهای بزرگی چون اتحاد شوروی وچین وسپس در کشورهای اروپای شرقی وغیره...تزهایش به مرحلۀ عمل درآمده و معجزه ای از آن دیده نشده است. ضمناً مارکسیستها نمیتوانند ادعای پیش آهنگ بودن بکنند چون این ایدئولوژی چیزی حدود 130 تا 150 سال است که وجود دارد وچسبیدن به آن جز دفاع از ارتجاع نیست. وضعیت دنیا در هر لحظه درحال تغییر است و همپای این تغییر باید ایده های نو ارائه داد. بد نیست به شما خاطر نشان کنم که سپردن زمام امور دنیا بدست طبقۀ کارگری که شماها ادعای پیش آهنگی او را دارید، نتیجه اش در کشورهای کمونیستی بخوبی قابل مشاهده بوده است. ادارۀ امور کشورها باید به افراد کاردان سپرده شود ونه شعارمداران.
باتشکر
من ازآن چیزی دفاع می کنم که حرفش را می زنم. سوادم اگردرحدی بود که مارکس و مارکسیسم را فهمیده بودم، در مورد آن ها هم چیز می نوشتم و یا خود را مارکسیست می نامیدم. اگرکسانی بر یک "ایدئولوژی" منجمد و تحول ناپذیر، نه متعلق به 150 که حتی 5 سال قبل هم درجا زنند، افرادی با گرایشات مذهبی هستند. با نفی مطلق"ایدئولوژی" هم موافق نیستم.
شما که به دنبال "ایدئولوژی معجزه گر" می گردید، طبیعی است که با شکست تجربه ساختمان سوسیالیسم درکشورهایی که نام بردید، به چنین نتایج نا امید کننده ای برسید. درمورد علل این شکست نظرم را درمقاله "نکاتی درمورد حزب توده ایران" و"فروپاشی بدیهی ترین ارزش های انسانی"، نوشته ام. اگر دوست داشتید در مورد جزئیات آن بحث خواهیم کرد.
ضمنا:ضرب المثل های زیادی درمورد اسب داریم که تاکیدشان براین است که اسب هرچه باشد اسب است.
جناب صدری
مقالۀ شما راخواندم. بسیاری از واقعیات را وارونه جلوه داده اید و با تلاش برای برانگیختن احساسات خواننده، بسی بیشتر در قلب واقعیات کوشیده اید. بیائیددر مورد کشور خودمان و در رابطه با حزب توده و شوروی بحث کنیم. آیا رهبری حزبی که در مقابل شعار ملیون ایرانی در مبارزه با استعمار انگلیس مبنی بر "صنعت نفت باید ملی شود،" شعار صنایع نفت جنوب باید ملی شود را میدهد، باید خادم به منافع ملت ایران تلقی کرد ویا خادم به منافع حزب برادر بزرگتر اتحاد شوروی که چشم طمع بر نفت شمال ایران داشت؟ آیا سیاست رهبری حزب توده در نوکر امپریالیسم آمریکا قلمداد کردن مصدق و کارشکنیهای آن در طی حکومت وی ودر نتیجه سکوت وبی عملی رهبری حزب ار 26 تا 28 مرداد 32 و بعد از آن، بقول شما گوشت دم توپ کردن کادرهای وفادار حزبی وملیون ایرانی وایجاد قبرستانهای بزرگ از اجساد کادرهای وفادار حزبی وملیون ایرانی را باید جزو افتخارات حزب توده بحساب آورد؟ آیا جا زدن ارتجاع آخوندی بجای انقلاب، جاسوسی برای آخوندها، عملیات پلیسی در مورد حتی هم مسلکان حزب توده وهمکاری با ارتجاع برای دستگیری، شکنجه وقصابی آنها را باید بحساب افتخارات رهبری حزب توده وخود این حزب، محسوب کرد؟ آقای صدری، خیانتهای رهبری حزب توده به منافع ملت ایران، نیازی به فلسفه بافی وتئوری پردازی ندارند. کشور وملت ما به اندازۀ کافی از خیانتهای رهبران حزب توده، آسیب دیده اند و این لکه های ننگ خیانت به این سادگیها از دامان رهبری حزب وحتی خود حزب، زدودنی نیستند. یادآوری این خیانتها وجنایتها، چندش آورند. حال عده ای آمده اند وسیاستهای آبادکردن قبرستانها توسط رهبری حزب توده را به عنوان افتخارات حزب قلمداد میکنند. از کدام رهبران انقلابی حزب توده سخن میگوئید؟ شعار داده اید " ح.ت.ا نخستین سازمان مدافع حقوق محرومان کشورمان محسوب می شود...، کوچکترین ایرادی ولی به عملکردش درمبارزه برای ارتقاء سطح زندگی طبقات زحمتکش شهری و روستایی نمی توان گرفت" لطفاً چند نمونه از مجاهدات حزب در بالا بردن سطح زندگی طبقات زحمتکش را برای همه توضیح دهید.
از این که مقاله را خواندید سپاسگزارم.ولی بحث کامنت اول در مورد شکست سوسیالیسم و شوروی بود و من در این رابطه خواندن دوتا از نوشته هایم را پیشنهاد کردم.بحث دیگری که در مورد کارنامه حزب توده ایران باز کرده اید، خودتان می دانید که مثنوی هفتاد منی است. من ولی همانطور که گفتم از آن چیزی دفاع می کنم که بیان کرده ام . در مورد ادعایم مبنی برعدم تخطی حزب ازمبارزه برای تامین حقوق زحمتکشان ، باید بگویم که آنچه خود من پس از انقلاب شاهدش بودم، تاکید هرروزه حزب در ارگانش برای اصلاح قوانین کار واجرای بند ج تقسیم اراضی وزیر ذره بین قراردادن رفتار حاکمیت در این زمینه بوده است .و نیزسازماندهی بزرگترین تشکیلات کارگری تمام تاریخ کشورمان، پیش از کودتای 28 مرداد، به نام "شورای متحده کارگران و زحمتکشان" ، شامل 33 اتحادیه و بیش از 275 هزار عضو. آمار و ارقام هم ازمنابع غیر حزبی از جمله مورخین انگلیسی نقل شده است. منابع شناخت شما، در مورد ح.ت.ا، احتمالا بی طرف نیستند. همین بس که هیچ منبع ضد حزبی هم تا کنون به این وجه از فعالیت حزب، یعنی پیگیری حقوق محرومان، ایرادی نگرفته است.
برای من، البته حزب هدف نبوده است و تامین عدالت در عرصه اجتماعی، جهت تلاشم می باشد. با این حال در این راستا، هیچ ارگان وسازمانی را چون ح.ت.ا ، در حیات سیاسی ایران نمی شناسم.انگیزه و علاقه ای هم به لاپوشانی اشتباهاتش ندارم.
آقای صدری سلام
من به تاریخ کشورم بسیار علاقمندم. اندکی تاریخ صد ساله اخیر را خواندام و اندک آشنایی با شخصیتها و احزاب سیاسی دارم. برخی افراد گویا تمام مشکلات را متوجه قدیمی ترین حزب سیاسی ایران یعنی حزب توده ایران میدانند. من در تعجب هستم که اگر در این اتهام ها اندکی حقیقت وجود داشت چه چیزی باعث شده این حزب بعد هفتاد سال هنوز به مبارزه خودش بتونه ادامه بده؟ و مورد توجه باشه؟ اخیرا تو بی بی سی هم یک برنامه در مورد حزب توده ایران بود که به نظر من منتقدان حرفی برای گفتن نداشتند. گاهی فکر میکنم برخی مشکلات خودشان را با انتقاد و اتهام به دیگری توجیه میکنند به قول شاعر روزگار ما:
كجروان با راستان در كينه اند
زشت رويان دشمنِ آيينه اند
باتشکر.من هم مناظره بی بی سی را دیدم. اینکه مخالفین ح.ت.ا درآن، مخالفت آنچنانی نکردند البته دلیل درست بودن همه سیاست های حزب نیست و همه مخالفین هم اینگونه نیستند. به نظر من مجریان این برنامه، عمدا نمی خواستند که حد جدل ها از این بالا تر رود.
آقای صدری سلام
من از شما متشکرم که به نوشته من نظر دادید مشکل این است که آنچه از برخی افراد نسل گذشته میگویند در این مورد خاص حزب توده ایران با عقل من جور در نمیآید. در مورد بی بی سی یکی از دوستان من میگفت که آن دو آقا که در سمت چپ مجری بودند سالها پیش از حزب اخراج شده اند دو نفر سمت راست مجری هم که سوال کننده بودند خوب خود متهم کجاست؟ تنها به غازی رفتن که آسان است. فرض بگیرید من سر کارم اموال شرکت را بدزدم و اخراجم بکنند طبیعتاً من گذشتهام را میپوشانم که تا گفتار حالم مورد قبول افتد. من دوستی دارم که پدرش در انقلاب ایران شرکت داشت و برخی مسائل را برای ما توضیح داد منجمله در مورد گروههای سیاسی. من سال پیش که میهمان دوستم بودم از او در مورد حزب توده ایران پرسیدم شاید منظورم ر خوب مطرح نکردم به هر حل او یکی دو بر به من نگاه کرد ولی هیچ نگفت بد از سکوت گفت باشد برای بعد. من فهمیدم که او را شاید ناراحت کرده باشم. چند ماه بعد در فرصتی که پیش آمد او تاریخچه فشرده أی از حزب را برایمان باز گفت. چیزی شبیه افسانه مینمود موضوع اینجاست با کنکاش و مطالعه بیشتر این افسانه یک افسانه واقئی میشود.
من اصلا نمیدانستم که این چنین انسان هایی در خاک ما زندگی کرده اند و جانشان را برای اهداف انسانی خود داده اند. مثل چه گوارا. من تنها میتونم بگویم که احساس غرور میکنم که ایرانی هستم.
باسلام وتشکر
در رابطه با ویژه نامه بی بی سی،در مورد 70مین سالگرد تاسیس ح.ت.ا، تا این ساعت، غیر از خانم عفت ماهباز، کسی با موضع چپ مطلب ننوشته است.
در رابطه با دوستانی که به ح.ت.ا حمله می کنند، به نظرمن همه مغرض نیستندوبرخی ایرادات را هم باید پذیرفت.
پلنوم چهارم حزب توده ایران از 5تا 25 تیرماه 1336 (26ژوین تا 17ژوییه1957) در مسکو تشکیل شد و در آن سیاست حزب توده در رابطه با دولت ملی دکتر مصدق، کودتای 28مرداد و خطاهای رهبری حزب و بحرانهای بعدی، مورد بررسی و ارزیابی قرارگرفت. در این پلنوم هفت قطعنامه به تصویب رسید و در آنها سیاست حزب در قبال دولت دکتر مصدق این گونه ارزیابی شد: «... سمتگیری غلط درباره ملی شدن صنایع نفت و خط مشی چپ روانه و نادرست درقبال جبهه ملی و حکومت دکتر مصدق، مهمترین اشتباه سیاسی حزب ما در جریان سالهای قبل از کودتای 28مرداد به شمار می آید» («گذشته چراغ راه آینده است»، چاپ 1362، ص568). «شعارهای حزب ما درباره نفت مبتنی بر این تحلیل نادرست بود که گویا فقط تضاد بین دو امپریالیسم آمریکا و انگلیس موجب پیدایش جریان ملی شدن صنایع نفت شده است... به همین سبب در تاکتیک حزب ما خطاهای جدّی نسبت به جبهه ملی و دولت دکتر مصدق بروز نمود... رهبری حزب ما، به جای آن که جبهه ملی و دولت دکتر مصدق را درمقابل حملات امپریالیسم و سیاه ترین جناح هیأت حاکمه حمایت نموده جهات مثبت روش رهبران بورژوازی ملی را مورد پشتیبانی قرار دهد تا مدت طولانی جبهه ملی و حکومت دکتر مصدق را شدیداًمورد حمله قرار داد... در حادثه 30تیر31... روش رهبری ... قابل انتقاد است زیرا در حادثه 30تیر ما دیرتر از بورژوازی ملی و تازه آن هم پس از آن که بخشی از توده حزبی به ابتکار خود جنبید، وارد صحنه شدیم» («نبرد طبقاتی و کارنامه حزب توده»، سازمان اتّحاد چپ، مهر 1358، ص7).
خاطرات نهدی خانبابا تهرانی:
« در طرح ملی شدن صنعت نفت زمانی که دکتر مصدق و یاران اش این مسئله را طرح می کردند، آقای احسان طبری از روی تمایل فراوان و ناپخته ای که به انترناسیونالیسم پیدا کرده بود مقاله ای می نویسد و می گوید اگر دولت ایران امتیازی برای شرکت نفت جنوب قائل است باید چنین امتیازی را برای شوروی در قلمرو نفتی شمال هم قائل شود. این مسئله ضربه محکمی بود به حزب توده و چنین اظهار نظری حزب توده را از خواست ملی و منافع ملی جدا کرد. »
آقای مصدق و یارانش؟ یاران آقای مصدق به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسید یاران ظاهری مصدق جملگی سوای چند نفر در حال بند و بست با آمریکا و دربار بودند. حتا رٔیس دفتر و خواهر زده دکتر مصدق با کودتا چی یان بودند آنچه بد کودتا بر سر یاران شادروان مصدق آمد گواه این مطلب است. تنها دکتر فاطمی تا آخر ایستاد. فراموش نکنیم که قبل از سی تیر سی یک امسال زاهدی کودتا چی در کابینه دکتر مصدق بودند. آقای مصدق نخست وزیر قانونی و پست وزارت دفاع را در اختیار داشت نه حزب توده ایران. حزب توده ایران از ساله ۱۳۲۷ غیر قانونی زندگی مخفی و برخی از رهبرانش غیابی محاکمه و محکوم شده بودند رسول مهربان عضو جبهه ملی در آن زمان آن دوران را به درستی و منصفانه برسی کرده است.
طنز روزگار ماست که کارنامه سیاسی طبری را با مراجعه به خاطرات خان با با تهرانی باید دریافت. طبیعتاً اگر فرصت بود به خاطرات اشرف پهلوی ،پرویز قلیچ خوانی، یا حتا شعبان بی مخ هم رجوع شود نکاتی کشف نشده در مورد حزب توده ایران میتوان یافت.
دوست عزیز
1- نظرتان راجع به پلنوم سال 1336 رهبری حزب توده در مسکو ونیز انتقاد سازمان اتحاد چپ درسال 1358 زیر عنوان «نبرد طبقاتی و کارنامه حزب توده»، که دربالا نوشته شده، چیست؟
2- ضمناً باید به مصدق هزار آفرین ودست مریزاد گفت که بقول شما دست تنها وبدون یار ویاور وحتی باوجود کارشکنیهای رهبری حزب میلیونها نفری توده و آنهمه جاسوسها وجیره خواران استعمار مسلط انگلیس درایران ، توانست از شرکت نفت انگلیس خلع ید نموده وانگلیسها را با تیپا از ایران بیرون کند. ولی رهبری حزب پیشتاز طبقۀ کارگر ایران!! در 28 مرداد منتظر دستورات بورژوآزی ملی نشست .چون خبری از رهبری بورژوآزی ملی نشد، دیگه شب شده بود ورهبری حزب نتونست اقدامی برعلیه کودتا بکند!! وسپس رهبرانش فرار را برقرار ترجیح داده و هزاران عضو شریف حزب را بی پشتیبان وبی رهبری، تحویل آدمکشهای شاهنشاهی دادند!! هزاران مرحبا وآفرین برشما که چنین سرفرازانه بر خیانتهای رهبری حزب توده مهر تأئید میزنید!!
آقای عزیز،
شادروان دکتر مصدق علارغم اشتباهاتی که کرد منجمله:
۱- توهم نسبت به اینکه میتوان برای مبارزه بر ضدّ گرگ پیر میتوان به آمریکا( گرگ جوان) پناه برد.
۲- تا آخرین لحظه حزب را غیر قانونی نگاه داشت
۳- کودتای ۲۵ مرداد بازداشت نصیری و هشدارهای حزب را تا آخرین لحظه ترتیب اثر نداد
و و و
به عنوان یک شخصیت ملی و مردمی در تاریخ سرزمین ما خواهد ماند. این نه بخاطر آن است که آن شادروان اشتباهی نکرد بلکه علارغم اشتباهاتش تا آخر در صاف مردم و منافع کشور ایستاد.
جبهه مبارزان! ضدّ حزب توده ایران ِ جبهه است وسیع با طیف گوناگونی از افراد و سازمانها با تاریخی به قدمت تاریخ هفتاد ساله حزب. امپریالیسم و ارتجاع داخلی (پهلوی و اسلامی) رکن اصلی این جبهه اند گروهی از افراد و سازمانها آگاهانه یا نه آگاهانه نقش پادوی آنها را با یا بدون مواجب بازی میکنند. برای هیچ ایرانی افتخاری نیست که هم جبهه یا بلند گوی آنها شود.
نگارنده در درجه اول از حقیقت و منافع مردم میهن دفاع میکند و بر این اساس خود را هم جبهه حزب توده ایران و دیگر میهنپرستان مییابد. و این انتخابی آیست آگاهانه نه هوا و هوس یا شور جوانی . حقانیت این انتخاب آزمون و تجربه کشتار گاه کمیته مشترک و اوین را پشت سر دارد،تجربه آخرین دیدار با ده قهرمان توده آای در "آخرین دیدار" را در شبِ هفتم اسفند شصتو دو که فردایش سرود خوانان با فریاد "زنده بعد حزب توده ایران" روبروی جوخه مرگ ایستادند را پشت سر دارد، تجربه دیدار آدم خوار لاجوردی را و و و را در خاطره دارد.
نگارنده به اقتضأ خواست گاه طبقاتی خود، تخصص و حرفه خود میتوانست بجای تلاش برای تثبیت انقلاب و دست یافتن مردم محروم به خواستهای خود رفتن به نقاط محروم و غیرو تمام وقت به حرفه خود پرداخته و اسکناس روی هم بگذارد و رنج زندان و شکنجه و تهدید و درب دری را به جان نخرد. از این نظر پر بیراهه نیست اگر دشمنان ما و مردم ما، ما را را خائن بنامند، ما برای محرومان کشورمان به طبقه غارتگران پشت کرده ایم.
حزب توده ایران در رزم پر افتخار هفتاد ساله خود بر ضدّ ارتجاع و امپریالیسم و در راه دفاع از منافع زحمتکشان یدی و فکری رزم گذشته را از سکوی حال نقد و بر رسی کرده تا چراغی باشد برای رزم حال و آینده. دشمنان حزب آگاهانه یا ناا آگاهانه آن رادر راه کوبیدن حزب به کار میبرند.
تنها مشق ننوشته بدون اشکال است. مشق نوشته رزم هفتاد ساله حزب توده ایران دفتری ایست باز ، دفتر مشق نوشته شده امپریالیستها و مرتجعان هم علیرغم تمام سا لوسی نیز دفتری است باز، تاریخ بدون شک قضاوت نهایی را خواهد کرد .آنهایی که به سیمای مردمی حزب لجن میپاشند چه خوب است دفتر نوشته یا مشق ننوشته خود را در کنار نوشته خود قرار دهند تا به قضاوت عادلانه فرصت دهند آنها باید بدانند که با هر نیت و انگیزهِ در تاریخ این کشور در جبهه ضدّ تودهِ ها در کنار محمد رضا ها،نصیری ها، تهرانی ها، شریعتمداری ها، لاجوردی ها،...... خواهند بود.
با احترام
با سلام,دوستانی که حزب را به خیانت متهم میکنند:هر وقت حزب در دادگاه بی طرف محاکمه شد و از خود دفاع کرد و خاین بودنش ثابت شد قبول!زنده باد ح.ت.ا.
دوستان محترم
بجای پاسخ به انتقادهای من در بارۀ خیانتهای رهبری حزب توده، به مطالب حاشیه ای پرداخته و حتی منتقدینی مانند من وامثال مرا در خیل شاه خائن ونصیری ها...دانسته است. البته بر همگان آشکار است که این طرز وصله چسباندن به منتقدین همان روشی است که سالیان متمادی رهبران حزب توده در ادامۀ راه وروش منحرفانه خودشان، در باره دیگران بکار برده اند. در واقع، از یک توده ای مؤمن جز این هم انتظار نمیرود. بدنیست بدانید که یکی از علل عمدۀ اتحاد آمریکا با انگلیس در کودتا برعلیه دولت ملی مصدق، به خاطرترس آمریکا از حزب توده و جلوگیری ایران از افتادن به دامان کمونیسم واتحاد جماهیر شوروی بود. که البته ترس آمریکا، طبق شواهد تاریخی و شعارهای منحرفانه رهبری حزب توده در جریان کوشش مصدق برای ملی کردن صنایع نفت ایران، بی مورد نبود.
در پاسخ به دوستی که محکومیت رهبری حزب توده را به دادگاه احاله کرده اند، باید بگویم که اکنون سالیان درازیست که رهبری حزب توده در پیشگاه ملت ایران، محکوم شده است.
دوست عزیز.پاسخ مورخین قلابی در موردارتباط ترس از حزب توده ایران و کودتای 28 مرداد را در مقاله"نکاتی درباره کودتای28 مرداد"نوشته ام.بدون انگ و تهمت زدن هم می توان اظهارنظر وانتقادکرد.
جناب صدری
این نه یک تهمت بلکه یک واقعیت است. در این مورد شما اشتباه میفرمائید. نه تنها انگلیس آمریکا را در مورد کمونیست شدن ایران ترسانید، بلکه محمد رضا شاه هم مدام با تبلیغات خود، آمریکا را از افتادن ایران به دامان کمونیسم میترساند و آنها را هم به حمایت خود ترغیب وهم از نظر مالی تلکه میکرد.
دوستان عزیز
من تصور میکنم که برخی دوستان به کنه مقاله آقای صدری توجه ننموده اند. من با نوشته ایشان موافق ام که اشارات درستی بر پشت صحنه بازی قدرت و سیاست انداخته اند. از ان دیدگاه از ایشان باید سپاسگزار بود.
از دید گاه بنده اگر ما بخواهیم درک درستی از آنچه در دنیای انسانی چند میلیاردی ما میگذرد داشته باشیم (البته توجه داشته باشید که آین کره خاکی ما و سیستم خورشیدی نقطه کوچکی آیست به اندازه ارزان در راه شیری و راه شیری با میلیاردها ستاره نقطه کوچکی آیست در دنیا) باید بازی سیاست، کانونهای قدرت، بازیگران سیاسی، از جمله نقش مردم را شناخت.
همان طور که آقای صدری اشاره کرده اند تمام دعوا سرِ منافع مادی آین یا آن کانون قدرت است، به قول ما ایرانیها " لحاف ملّا" البته آین را به مردم در بسته بندیهای گوناگون میفروشند. فروشندگان کارگزاران یا مباشرنند که ما به صورت دولتها میشناسیم. شاه مخلوع را میشود کدخدای ده فرض نمود.
دوستی اشاره کرده که شاه آمریکا را از نفوذ حزب توده ایران میترساند ! و از آنها پول هم میگرفت! ساده انگارانه است، در آین بازی امسال شاه مهرهای کوچکی هستند که آنچه به آنها گفته میشود انجام میدهند. کدخدا آنچه توسط مباشر خان به او گفته میشود انجام میدهد.
آین بازی در وجوه دیگر هم منجمله تبلیغاتی در جریان است، محور اصلی آین وجه متوجه مردم است با هدف تفرقه بینداز و حکومت کن. هدف عمده آین تبلیغات متوجه سازمانهای سیاسی تهدید کننده منافع کانونهای قدرت است. تبلیغات بر علیه حزب توده ایران هدف جدا کردن مردم و حزب و تبلیغات بر علیه رهبری حزب با هدف جدا کردن هواداران و رهبری حزب به موازی آن روشهای دیگر نفوذ، انشعاب، و و و دنبال میشود.
آین وجه تبلیغاتی از پشتیبانی لشکری از مؤسسات فرهنگی؟ آموزشی؟ به ویژه افراد،سازمانهای سیاسی با پوشش به ظاهر انقلابی، رسانه ِ در کشور هدف عمل میکند. یکی از طرفندهای تبلیغی چه در حوزه سیاست و چه تجارت تکرار است. بمباران تبلیغی.
اتهامات منتصب به رهبری حزب توده اران از آین قبیلند. متهم کنندگان دوست دارند در نقش دادستان، قاضی و هیات منصفه باشند. و به طور غیابی حکم مخترعین اتهام را جاری کنند.
نگارنده به خاطر دارد که آین اتهام در مناظر ه مرحوم بهشتی عصوو شورای انقلاب و مسول قوه ق زایی کشور با شادروان کیانوری در تلویزیون مطرح شد ایشان در پاسخ به آمادگی حزب توده ایران برای دفاع از خود در برابر آین اتهام در یک دادگاه با ریاست خود بهشتی در هر جا گفتند " من به عنوانه یک محقق به آین نتیجه رسیده ام" !؟نقل به مضمون. همان طور که دوستانی در بالا گویا به همان نتیجه رسیده و آین اتهامات را تکرار میکنند.
نگارنده روش اتهام به افراد و سازمانهای سیاسی را روشی ناپسند میداند گرچه نقد با دلائل محکمه پسند را مفید.
حل فرض بگیرید شما قاضی آین دادگاه هستید من اتهام زننده( مرحوم آیتالله بهشتی) و حزب توده ایران متهم
قاضی رو به مرحوم بهشتی: دلأیل خود را در رابطه با آین اتهام به متهم (حزب توده ایران) بیان دارید.
مرحوم آیتالله بهشتی: آقای قاضی بنده به عنوان یک محقق به آین نتیجه رسیدهام که متهم خائن است.
قاضی: آقای بهشتی من گفتم دلائل خود را با مدارک اثبات کننده بیان کنید.
مرحوم آیتالله بهشتی: آقای قاضی آین که احتیاج به دلیل نداره همه اینو میگن کاملا مشخصه.
قاضی: آقای بهشتی شما وقت دادگاه را تلف کرده آاید، آین حق قانونی متهم است که بر علیه شما اعلام شکایت و ادعای خسارت کنند.
پیروز باشید
دوستان محترم
اگر حمل بر بی حرمتی نمیکنید، مایلم به نظرتان برسانم که همۀ شما مشغول فرار به جلو هستید. هر کدام از شما که مایلید، لطفاً بدون گریز زدن از موضوع، به سؤالهای مطروحه من به تاریخ ۳۰ ژانویهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۷:۴۳ که در بالا نوشته شده است، پاسخی که از یک انسان با خِرَد متوقع است، بدهید.
ارسال یک نظر