دکترجامعه شناس فرهنگ هلاکویی، مشاورازدواج و خانواده وتعلیم و تربیت کودکان ، بخاطر روشنگری های ارزشمند درزمینه روانشناسی، لااقل در بین ایرانیان خارج از کشور چهره ای شناخته شده است.ولی بسیاری را عادت برآن است که اگر کسی را به زیور هنری آراسته دیدند ، امامزاده اش کنند و بر سر وگردنش دخیل بندند و علاج گری و درمان بواسیر را هم از او طلب نمایند. این که من و شما بخاطر تنبلی فکری دوست داریم ،"کمی فن حریف" را"همه فن حریف" ببینیم و از او "کرامات" بیش از توانش تمنا کنیم،تا بتوانیم با اتکا به فرمول های آماده او،دکان تفکرخودمانرا با خیال راحت تخته نماییم ،به تدریج چنین کسی را به باورنوعی"مرجع تقلید بودن" ،گرفتار خواهیم کرد. دکترهلاکویی نیز مدتهاست که با طیب خاطر ردای مرجعیت به تن کرده است و در حالی که در حرف، قبول هر" ایدئولوژی" را به خوردن مرغ پخته با امعا واحشایش تشبیه می کند، نظام فکری خود را به مثابه یک "ایدئولوژی"بی کم وکاست، به خورد دیگران می دهد.
دکتر هلاکویی مدعی است که سال ها قبل از انقلاب، وقوع آن را پیشبینی کرده بود. حال اگر پیشگویی های اخیر ایشان را در رابطه با سیر تحولات ایران، که در آرشیو صوتی برنامه هایشان موجود است مبنا قرار دهیم، به این نتیجه می رسیم که دکتر جوان آن زمان ، تنها ممکن است به مصداق "...به غلط بر هدف زند تیری" ، چیزی شبیه انقلاب پیشبینی کرده باشد و نه ازروی"کرامات" ویا دانشی که فقط در انحصار او و نه هیچ کس دیگری در دنیا قرارداشته است! بلافاصله پس از ناآرامی های انتخابات ریاست جمهوری 1388، دکتر هلاکویی به کرات در پاسخ به این پرسش که آینده سیاسی ایران چه خواهد شد ، فرمودند که مطابق اصول بدیهی جامعه شناسی، که گویا فقط ایشان از آنها آگاهند، از سه ماه تا حداکثر یکسال ، تحولات عمیقا اساسی در ایران رخ خواهد داد وج.ا.سرنگون خواهد شد. حال از جناب دکتر سوال کنید که آیا ایشان پس از گذشت دوسال ، ذره ای هم در درستی این "احکام مسجل ومحتوم "، شک نکرده است که همچنان به صورتی حیرت آور و بدون آن که به روی خود بیاورد، "ضرب الاجل" های تازه برای آینده جنبش تعیین می کند ؟
ازآن هم جالب تر، موضع گیری های دکتر هلاکویی در مورد "تحولات خاورمیانه" است: پس ازشروع ناآرامی ها در مصر، دکتر هلاکویی دربرنامه رادیویی "رازها ونیازها" ، بالحنی نگران ، رسانه های آمریکا را به بزرگنمایی تظاهرات مصر، با اهدافی برنامه ریزی شده برای بدبین کردن مردم آمریکا و جهان نسبت به دولت مصر، متهم کرد. واینکه گویا از مصر نباید انتظار داشت که سوئیس و سوئد باشد.( پس جمهوری اسلامی هم حق دارد!) واز جمله گفت :"..اگر برنامه ای هست من نمیدانم ولی اگر برنامه ای نیست ، من تعجب می کنم که کشورهای غربی چرا این گونه جانبداری می کنند ".در پایان هم در تایید سخن شنونده که مواضع ضد مصری را با اقدامات کارتر برای سرنگونی شاه مقایسه کرده بود، گفت که :"بله ما مارگزیده ایم و حق داریم از ریسمان سیاه و سفید بترسیم" .
دکتر هلاکویی، اگرهم با درگیری های ژئوپولیتیکی آشنانباشد، درست برخلاف آنچه از روی کم لطفی وانمود می کند، می داند که سرنگونی شاه ،بدون توافق قدرت بزرگ پشت سرش صورت نگرفته است.(اعترافش به ترس از ریسمان هم همین را تایید می کند ویادش میرودکه همیشه دیگران را بخاطرموثردانستن موضعگیری های آمریکادر سقوط شاه مسخره میکرد.) وحشت او از آنچه بر سر حسنی مبارک می آمد ، آن بود که مبادا آمریکای عزیزش در پی بحران های مالی ، "وا " داده و همچون مورد ایران ، جا را برای رقیب خالی کرده است. این اشتباه را خود من هم در ابتدای تحولات مصر مرتکب شدم که در نوشته ام با عنوان "پروسترویکا به سبک اوباما"، منعکس است. با این تفاوت که من عقب نشینی ظاهری آمریکا را ، حقیقی پنداشته وبه فال نیک گرفتم ولی هلاکویی از آن به وحشت افتاده بود.
پس از چندی، با آغاز حمله آمریکا و ناتو به لیبی و فشار به سوریه ،وقتی همه مطمئن شدند که اوضاع مصر قرار نیست از کنترل آمریکا خارج شود، دکتر هلاکویی هم با برطرف شدن نگرانیش، دیگر درجانبداری از " انقلابات خودجوش"!(به گفته خودش)، سر از پا نمی شناسد و پیوسته سعی دارد مردمی و همه گیر بودن آن ها را به اثبات رساند. (درست برخلاف روزهای اول که می گفت : تظاهرات در مصر کوچک و کم جمعیت است و این رسانه ها هستند که از کاه ، کوه می سازند).دکتردر پاسخ به شنونده ای که همان حرفهای ماه قبل خودش ، در مورد توطئه مطبوعات و برنامه ریزی قدرت ها در تحولات منطقه را بیان می داشت ، با لحنی استهزاءآمیز و قطعی، از بی تاثیر بودن این عوامل در تحولات کشورها داد سخن می دهد ومی گوید : "...من مجبورم برای این که در رسانه های فارسی این چیزها گفته می شود عرض کنم که تحولات خاورمیانه ، کشورهای غربی، به ویژه آمریکا(!) را غافلگیر کرد. یعنی این که می گویند این ها طرح ریختند و برح ریختند .. .دوستی میگفت پس چگونه این کشورها همه باهم شلوغ شد.یعنی چه؟ اصلا از مشخصه رفتار جمعی خود جوشی و خودبخودی شه... ما واقعا یک زمینه "تئوری توطئه" داریم .حالا اگه این تئوری درزمینه های دیگر هست می توان بحث کردولی نه اینقدر..."
دکتر هلاکویی که خود مدعی پیشبینی انقلاب ایران، آن هم به صورتی که رخ داد، سال ها پیش ازآن است، به تحولات خاورمیانه که می رسد، برای تشویق دیگران به دنباله روی ازسیاست های آمریکا، این تحولات ، و اصولا هر تحول انقلابی را غیرقابل پیشبینی می داند و از غافلگیری همه، به ویژه(!) آمریکا سخن می گوید تا ثابت کند که آمریکا تنها کاری که کرده ، لبیک گفتن به ندای آزادیخواهان منطقه است.خنده دار نیست که دکتر هلاکویی ازصفحه تلویزیون ونحوه گزارش خبرنگاران، پی برده بود که غربی ها گویا برای مصر برنامه ای دارند، ولی بر فرض آن که آمریکای "مظلوم" را هم جزو این غربی ها به حساب نیاوریم،آیا در کاخ سفید آدم باهوشی مثل دکترخودمان پیدا نمیشد که لااقل تلویزیون تماشا کند تا"به ویژه"، "غافلگیر" نشوند؟ (دقت کنید که در خود این "به ویژه آمریکا" گفتن جناب دکتر، چه "عشق" وعبودیتی پنهان است.) .(بخش هایی از سخنان متناقض دکتر هلاکویی در آغاز تحولات مصر وپس از آن را در اینجا بشنوید).
دکتر هلاکویی، اگرهم با درگیری های ژئوپولیتیکی آشنانباشد، درست برخلاف آنچه از روی کم لطفی وانمود می کند، می داند که سرنگونی شاه ،بدون توافق قدرت بزرگ پشت سرش صورت نگرفته است.(اعترافش به ترس از ریسمان هم همین را تایید می کند ویادش میرودکه همیشه دیگران را بخاطرموثردانستن موضعگیری های آمریکادر سقوط شاه مسخره میکرد.) وحشت او از آنچه بر سر حسنی مبارک می آمد ، آن بود که مبادا آمریکای عزیزش در پی بحران های مالی ، "وا " داده و همچون مورد ایران ، جا را برای رقیب خالی کرده است. این اشتباه را خود من هم در ابتدای تحولات مصر مرتکب شدم که در نوشته ام با عنوان "پروسترویکا به سبک اوباما"، منعکس است. با این تفاوت که من عقب نشینی ظاهری آمریکا را ، حقیقی پنداشته وبه فال نیک گرفتم ولی هلاکویی از آن به وحشت افتاده بود.
پس از چندی، با آغاز حمله آمریکا و ناتو به لیبی و فشار به سوریه ،وقتی همه مطمئن شدند که اوضاع مصر قرار نیست از کنترل آمریکا خارج شود، دکتر هلاکویی هم با برطرف شدن نگرانیش، دیگر درجانبداری از " انقلابات خودجوش"!(به گفته خودش)، سر از پا نمی شناسد و پیوسته سعی دارد مردمی و همه گیر بودن آن ها را به اثبات رساند. (درست برخلاف روزهای اول که می گفت : تظاهرات در مصر کوچک و کم جمعیت است و این رسانه ها هستند که از کاه ، کوه می سازند).دکتردر پاسخ به شنونده ای که همان حرفهای ماه قبل خودش ، در مورد توطئه مطبوعات و برنامه ریزی قدرت ها در تحولات منطقه را بیان می داشت ، با لحنی استهزاءآمیز و قطعی، از بی تاثیر بودن این عوامل در تحولات کشورها داد سخن می دهد ومی گوید : "...من مجبورم برای این که در رسانه های فارسی این چیزها گفته می شود عرض کنم که تحولات خاورمیانه ، کشورهای غربی، به ویژه آمریکا(!) را غافلگیر کرد. یعنی این که می گویند این ها طرح ریختند و برح ریختند .. .دوستی میگفت پس چگونه این کشورها همه باهم شلوغ شد.یعنی چه؟ اصلا از مشخصه رفتار جمعی خود جوشی و خودبخودی شه... ما واقعا یک زمینه "تئوری توطئه" داریم .حالا اگه این تئوری درزمینه های دیگر هست می توان بحث کردولی نه اینقدر..."
دکتر هلاکویی که خود مدعی پیشبینی انقلاب ایران، آن هم به صورتی که رخ داد، سال ها پیش ازآن است، به تحولات خاورمیانه که می رسد، برای تشویق دیگران به دنباله روی ازسیاست های آمریکا، این تحولات ، و اصولا هر تحول انقلابی را غیرقابل پیشبینی می داند و از غافلگیری همه، به ویژه(!) آمریکا سخن می گوید تا ثابت کند که آمریکا تنها کاری که کرده ، لبیک گفتن به ندای آزادیخواهان منطقه است.خنده دار نیست که دکتر هلاکویی ازصفحه تلویزیون ونحوه گزارش خبرنگاران، پی برده بود که غربی ها گویا برای مصر برنامه ای دارند، ولی بر فرض آن که آمریکای "مظلوم" را هم جزو این غربی ها به حساب نیاوریم،آیا در کاخ سفید آدم باهوشی مثل دکترخودمان پیدا نمیشد که لااقل تلویزیون تماشا کند تا"به ویژه"، "غافلگیر" نشوند؟ (دقت کنید که در خود این "به ویژه آمریکا" گفتن جناب دکتر، چه "عشق" وعبودیتی پنهان است.) .(بخش هایی از سخنان متناقض دکتر هلاکویی در آغاز تحولات مصر وپس از آن را در اینجا بشنوید).
مانورهای"عدالت دوستی" دکتر هلاکویی ،آنچنان با مهارت وظریف صورت می گیرد که نهایتا لزوم هیچ آلترناتیوی دربرابر سروری وآقایی ایالات متحده ،به اذهان خطور نکند. و درحالی که تمام نیروهای مترقی جهان، درآرزوی برقراری جهانی چند قطبی، هستند، او و دوستانش چون عباس میلانی، با زیرکی ، سعی درهدایت مخاطبین به سمت اهداف کلی سیاست های جهانی ومنطقه ای آمریکا دارند. چنین افرادی با یک سوال ساده پته مبارکشان را به آب می دهند:" آمریکا چرا با کودتا دولت آزاد وملی مصدق را سرنگون کرد"؟
حدود دوسال پیش، که اوقات فراغت بیشتری داشتم و تقریبا هرروز صحبت های رادیویی دکتر هلاکویی را گوش می کردم، تصمیم گرفتم که نقطه نظرات خود رادر مورد گفتار ایشان، همان روز، به صورت کامنت در سایت آرشیو صدای برنامه های رادیویی"رازها ونیازها" بگذارم، که شاید به علت لحن انتقادی ، کامنت های من منتشر نشد. همزمان در سایت دیگری که ظاهراآرشیو صدای برنامه های تلویزیونی ایشان بود، کامنت هایی با نام "Hamid"، به قرارزیرگذاشتم:
حدود دوسال پیش، که اوقات فراغت بیشتری داشتم و تقریبا هرروز صحبت های رادیویی دکتر هلاکویی را گوش می کردم، تصمیم گرفتم که نقطه نظرات خود رادر مورد گفتار ایشان، همان روز، به صورت کامنت در سایت آرشیو صدای برنامه های رادیویی"رازها ونیازها" بگذارم، که شاید به علت لحن انتقادی ، کامنت های من منتشر نشد. همزمان در سایت دیگری که ظاهراآرشیو صدای برنامه های تلویزیونی ایشان بود، کامنت هایی با نام "Hamid"، به قرارزیرگذاشتم:
........................................
Hamid
October 27th, 2009 - 18:34 گاه گداری البته به استدلال خود جناب دکتر هم میتوان ایراد گرفت . آن هم چنان ایرادی که اگر مخاطب بخت برگشته ایشان نظیرش را مرتکب شود، چنان متلک هایی بارش می کنند که بیچاره اعتماد و حرمت نفسش برباد میرود. چند روز قبل در رابطه با تنبیه بدنی با شنونده ای صحبت میکردند و از جمله چنین گفتند: "…تنبیه در حیوانات هم نتیجه عکس میدهد. اسب عربی برای این اسب خوبی است که عرب ها زن خود را کتک میزنند ولی اسب خود را نمیزنند"!
حال ببینید در این یک جمله چند حکم غلط وجود دارد:
1- اسب عربی برای این خوب است که کتک نمیخورد.
2- عرب ها( یعنی همه آن ها) اسب خود را کتک نمیزنند.
3- عرب ها( یعنی همه آن ها) همسر خود را کتک میزنند.
احتمالا میتوان نتیجه هم گرفت که همه عرب ها اسب های خود را از همسرانشان بیشتر دوست دارند !
Hamid
November 2nd, 2009 - 16:08 اعتقاد به خدا و مذهب، انسان ناتوان و نادان وهراسان از بلایای طبیعی را از نظر روحی آماده استمرار بقا و مبارزه کرد تا اندک اندک دانش آموزد و خود و جهانش را بشناسد. خدا وظیفه تاریخی خود را انجام داده و شاید هنوز ، می دهد. فرقی هم نمیکند که او خودش مخلوق بشر است یا خالق او.
نکته ولی اینجاست که برخلاف بعضی دیدگاه ها، بشر خداجو و خدا باور، آرامش بیشتری داشت و دارد و با آن که بر”لحظه به لحظه خودآگاهش کنترل” ندارد، خوشبخت تر است.
“خدا” و “مذهب “لااقل به این پارادوکس :” زندگی زیباست ولی من باید بمیرم” توجه در خور داشته است و با وعده های فرامرگی، سعی در ایجاد آرامش ممتد وپایدار در انسان کرده است. آقای دکتر هلاکویی ولی ضمن اذعان به این که افراد با هوش به مرگ زیاد فکر میکنند، در برخورد با این افراد باهوش هیچ نسخه آرامبخشی تجویز نمی کنند: ” زندگی باید آنقدر از کارخوب و مفید پر باشد که وقتی برای فکر بد باقی نماند.” یعنی: خودت را از پادر آور تا یادت رود که رفتنی هستی.
نتیجه آن که :بگذار بشر تا آنجا که به خدا نیاز دارد ، او را داشته باشد. اگرهنوز چیزی را نمیتوانیم جایگزین آن کنیم.توجه به این نکته هم ضروری است که ابرقدرت ها در نبردشان با یکدیگر، مایل ومجبورند از پتانسیل های توده ای موجود در جهان به نفع خود استفاده برند و این تا حدودی به آرایش نیروهای حریف هم مربوط می شود. مثلا رقبای آمریکا ، با توجه به تنفر مسلمانان ازاین ابرقدرت ومشکل اسرائیل و نیز دوربودن محیط جغرافیایشان ازآن، به تقویت اسلامگرایی پرداختند. آمریکا هم که قبلا در مقابل شوروی خودش طالبان پرور بود ، نظر می رسد که امروز روی پتانسیل مذهب گریزی انسان مدرن، برای تقابل ، حساب باز کرده است. از این رو شما اگر با نام چپ هم به جای عدالت خواهی، ضدیت با مذهب را تبلیغ کنید، احتمالا اگر نه مستقیم ، غیر مستقیم ازطرف آمریکایی ها حمایت خواهید شد. هشیاری درآن است که حتی با گرایشات شخصی مذهب گریزی، در جایی نایستیم که در آینده گوشت دم توپ ابر قدرت شویم.
October 27th, 2009 - 18:34 گاه گداری البته به استدلال خود جناب دکتر هم میتوان ایراد گرفت . آن هم چنان ایرادی که اگر مخاطب بخت برگشته ایشان نظیرش را مرتکب شود، چنان متلک هایی بارش می کنند که بیچاره اعتماد و حرمت نفسش برباد میرود. چند روز قبل در رابطه با تنبیه بدنی با شنونده ای صحبت میکردند و از جمله چنین گفتند: "…تنبیه در حیوانات هم نتیجه عکس میدهد. اسب عربی برای این اسب خوبی است که عرب ها زن خود را کتک میزنند ولی اسب خود را نمیزنند"!
حال ببینید در این یک جمله چند حکم غلط وجود دارد:
1- اسب عربی برای این خوب است که کتک نمیخورد.
2- عرب ها( یعنی همه آن ها) اسب خود را کتک نمیزنند.
3- عرب ها( یعنی همه آن ها) همسر خود را کتک میزنند.
احتمالا میتوان نتیجه هم گرفت که همه عرب ها اسب های خود را از همسرانشان بیشتر دوست دارند !
Hamid
November 2nd, 2009 - 16:08 اعتقاد به خدا و مذهب، انسان ناتوان و نادان وهراسان از بلایای طبیعی را از نظر روحی آماده استمرار بقا و مبارزه کرد تا اندک اندک دانش آموزد و خود و جهانش را بشناسد. خدا وظیفه تاریخی خود را انجام داده و شاید هنوز ، می دهد. فرقی هم نمیکند که او خودش مخلوق بشر است یا خالق او.
نکته ولی اینجاست که برخلاف بعضی دیدگاه ها، بشر خداجو و خدا باور، آرامش بیشتری داشت و دارد و با آن که بر”لحظه به لحظه خودآگاهش کنترل” ندارد، خوشبخت تر است.
“خدا” و “مذهب “لااقل به این پارادوکس :” زندگی زیباست ولی من باید بمیرم” توجه در خور داشته است و با وعده های فرامرگی، سعی در ایجاد آرامش ممتد وپایدار در انسان کرده است. آقای دکتر هلاکویی ولی ضمن اذعان به این که افراد با هوش به مرگ زیاد فکر میکنند، در برخورد با این افراد باهوش هیچ نسخه آرامبخشی تجویز نمی کنند: ” زندگی باید آنقدر از کارخوب و مفید پر باشد که وقتی برای فکر بد باقی نماند.” یعنی: خودت را از پادر آور تا یادت رود که رفتنی هستی.
نتیجه آن که :بگذار بشر تا آنجا که به خدا نیاز دارد ، او را داشته باشد. اگرهنوز چیزی را نمیتوانیم جایگزین آن کنیم.توجه به این نکته هم ضروری است که ابرقدرت ها در نبردشان با یکدیگر، مایل ومجبورند از پتانسیل های توده ای موجود در جهان به نفع خود استفاده برند و این تا حدودی به آرایش نیروهای حریف هم مربوط می شود. مثلا رقبای آمریکا ، با توجه به تنفر مسلمانان ازاین ابرقدرت ومشکل اسرائیل و نیز دوربودن محیط جغرافیایشان ازآن، به تقویت اسلامگرایی پرداختند. آمریکا هم که قبلا در مقابل شوروی خودش طالبان پرور بود ، نظر می رسد که امروز روی پتانسیل مذهب گریزی انسان مدرن، برای تقابل ، حساب باز کرده است. از این رو شما اگر با نام چپ هم به جای عدالت خواهی، ضدیت با مذهب را تبلیغ کنید، احتمالا اگر نه مستقیم ، غیر مستقیم ازطرف آمریکایی ها حمایت خواهید شد. هشیاری درآن است که حتی با گرایشات شخصی مذهب گریزی، در جایی نایستیم که در آینده گوشت دم توپ ابر قدرت شویم.
Hamid
November 7th, 2009 - 08:22 در تاریخ تکوین “منطق”، استفاده از “مثال “به مرحله “پرلوژیک” ، تعلق دارد. که بعد منطق صوری توسط ارسطو تدوین میشود. تا قبل از این که به برنامه های آقای دکتر هلاکویی علاقمند شوم ، فکر میکردم که آخوند ها متخصص ” تمثیل” هستند. بدی این روش ، یعنی اثبات بیان با مثال بجای تعریف ، این است که مثال ها هرچقدر هم که با وسواس بکار گرفته شوند، هیچگاه تمام ابعاد مساله را منعکس نمی کنند و راه را برای گمراه کردن ذهن مخاطب باز می گذارند. برای همین آخوند ها با مثال آوردن گاه مطلب را 180 درجه چرخانده و به خورد شنونده میدهند . این که آقای دکتر هم به این روش اینقدر علاقه دارند، برای من عجیب است. بخصوص که مثال هایشان ، در موارد بسیار ، با اصل مطلب قرابتی ندارد.
پس مثال تو چو آن حلقه زنی ست ….کز درونش خواجه گوید خواجه نیست. حلقه زن زین نیست در یابد که هست…پس زحلقه برندارد هیچ دست.
تناسب این شعر با مطلب بالا ، با تناسب مثال های آقای دکتر با موضوعات بحث شان برابری میکند!
November 7th, 2009 - 08:22 در تاریخ تکوین “منطق”، استفاده از “مثال “به مرحله “پرلوژیک” ، تعلق دارد. که بعد منطق صوری توسط ارسطو تدوین میشود. تا قبل از این که به برنامه های آقای دکتر هلاکویی علاقمند شوم ، فکر میکردم که آخوند ها متخصص ” تمثیل” هستند. بدی این روش ، یعنی اثبات بیان با مثال بجای تعریف ، این است که مثال ها هرچقدر هم که با وسواس بکار گرفته شوند، هیچگاه تمام ابعاد مساله را منعکس نمی کنند و راه را برای گمراه کردن ذهن مخاطب باز می گذارند. برای همین آخوند ها با مثال آوردن گاه مطلب را 180 درجه چرخانده و به خورد شنونده میدهند . این که آقای دکتر هم به این روش اینقدر علاقه دارند، برای من عجیب است. بخصوص که مثال هایشان ، در موارد بسیار ، با اصل مطلب قرابتی ندارد.
پس مثال تو چو آن حلقه زنی ست ….کز درونش خواجه گوید خواجه نیست. حلقه زن زین نیست در یابد که هست…پس زحلقه برندارد هیچ دست.
تناسب این شعر با مطلب بالا ، با تناسب مثال های آقای دکتر با موضوعات بحث شان برابری میکند!
Hamid
November 11th, 2009 - 04:05 به نظر من در روانشناسی، نتیجه عمل مهم میباشد و نه شیوه درمان. به همین خاطر یک روانشناس آنگاه که در کار خود در می ماند بیمار را به روانپزشک و دارودرمانی می سپارد. در حالی که همین مورد را روانشناس دیگر بدون دارو و با موفقیت به پایان می برد. خود این نشان میدهد که روانشناسی هنوز تا چه حد از علوم مشخص فاصله دارد.
اگر بپذیریم که نتیجه است که شیوه را توجیه میکند آنگاه چرا باید با “عرفان”و... از زاویه دید روانشناسی عناد ورزید. به نظر من برخورد دکتر با این گرایشات، ایدئولوژیک و نه روانشناختی است.
مولوی در پاسخ به خیام که “کوکو” گفتن فاخته را به جستجوی آن چه نیست ( خدا) تشبیه کرده بود(آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو/بردرگه او شهان نهادندی رو/دیدم که برکنگره اش فاخته ای/بنشسته همی گفت که:کوکو کوکو؟) ، می گوید:” چند گویی فاخته سان ای عمو/کو و کو و کو و کو و کو و کو / کو همان جا که امید مرد و زن /میرود در وقت اندوه و حزن / کو همان جا که به وقت علتی /چشم دارد بر امید صحتی”. مولوی در اینجا همچون یک روانشناس ، و نه عالم و عابد و صوفی ، خدا را توضیح می دهد. آیا روانشناسی امروز جایگزینی برای این ” خدا” دارد؟ مگر این که روانشناسی همان فلسفه باشد و ما خبر نداریم.
Hamid
November 15th, 2009 - 10:06 دکتروقتی مدام در مورد “واقع بینی” صحبت می کند، این واقعیت که اصلا واقعیت چیست مطرح می گردد. تازه این اکتشافات هم که از حیطه قابلیت مغز آدمی فراتر نمیرود. یعنی نهایتا نیز ما مجاز نیستیم که بگوییم :..آها فهمیدیم واقعیت چیست.پس تکلیف حقیقتی هم که قراراست انعکاس درست واقعیت در ذهن ما باشد ،معلوم نیست که چیست.بخصوص که بخواهیم از این "واقع بینی" برای روان درمانی هم استفاده کنیم.
ربط این ها ولی به روانشناسی به نظر من در آن می تواند باشد که : روان انسان به طور کلی متاثر از اعتقادات و باورهایی است که با دانش روز بشرارتباط مستقیم دارد. یعنی اگر به خدا هم اعتقاد داریم ، او شباهتی به خدای پدر بزرگ هایمان ندارد. ولی این دانش از آن رو که وارد مرحله ای میشود که به عجز خویش درپاسخ به چرایی جهان واقف میشود،درپایان دوران دین باوری، بشر را به عصر یخبندان فلسفی وارد خواهد کرد. روانشناسی برای مبارزه با این یاس فراگر بایدبه سرعت خود را به روز کند و هرچه به روز شود بیشتر مجبور است از روش های دیروز بهره گیرد. مثل ” مدیتیشن” ویوگا و.. ” خدا”را هم دیر یا زود به اقلام اصلی اجناسش اضافه خواهد کرد. خدایی مدرن در راه است.
November 11th, 2009 - 04:05 به نظر من در روانشناسی، نتیجه عمل مهم میباشد و نه شیوه درمان. به همین خاطر یک روانشناس آنگاه که در کار خود در می ماند بیمار را به روانپزشک و دارودرمانی می سپارد. در حالی که همین مورد را روانشناس دیگر بدون دارو و با موفقیت به پایان می برد. خود این نشان میدهد که روانشناسی هنوز تا چه حد از علوم مشخص فاصله دارد.
اگر بپذیریم که نتیجه است که شیوه را توجیه میکند آنگاه چرا باید با “عرفان”و... از زاویه دید روانشناسی عناد ورزید. به نظر من برخورد دکتر با این گرایشات، ایدئولوژیک و نه روانشناختی است.
مولوی در پاسخ به خیام که “کوکو” گفتن فاخته را به جستجوی آن چه نیست ( خدا) تشبیه کرده بود(آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو/بردرگه او شهان نهادندی رو/دیدم که برکنگره اش فاخته ای/بنشسته همی گفت که:کوکو کوکو؟) ، می گوید:” چند گویی فاخته سان ای عمو/کو و کو و کو و کو و کو و کو / کو همان جا که امید مرد و زن /میرود در وقت اندوه و حزن / کو همان جا که به وقت علتی /چشم دارد بر امید صحتی”. مولوی در اینجا همچون یک روانشناس ، و نه عالم و عابد و صوفی ، خدا را توضیح می دهد. آیا روانشناسی امروز جایگزینی برای این ” خدا” دارد؟ مگر این که روانشناسی همان فلسفه باشد و ما خبر نداریم.
Hamid
November 15th, 2009 - 10:06 دکتروقتی مدام در مورد “واقع بینی” صحبت می کند، این واقعیت که اصلا واقعیت چیست مطرح می گردد. تازه این اکتشافات هم که از حیطه قابلیت مغز آدمی فراتر نمیرود. یعنی نهایتا نیز ما مجاز نیستیم که بگوییم :..آها فهمیدیم واقعیت چیست.پس تکلیف حقیقتی هم که قراراست انعکاس درست واقعیت در ذهن ما باشد ،معلوم نیست که چیست.بخصوص که بخواهیم از این "واقع بینی" برای روان درمانی هم استفاده کنیم.
ربط این ها ولی به روانشناسی به نظر من در آن می تواند باشد که : روان انسان به طور کلی متاثر از اعتقادات و باورهایی است که با دانش روز بشرارتباط مستقیم دارد. یعنی اگر به خدا هم اعتقاد داریم ، او شباهتی به خدای پدر بزرگ هایمان ندارد. ولی این دانش از آن رو که وارد مرحله ای میشود که به عجز خویش درپاسخ به چرایی جهان واقف میشود،درپایان دوران دین باوری، بشر را به عصر یخبندان فلسفی وارد خواهد کرد. روانشناسی برای مبارزه با این یاس فراگر بایدبه سرعت خود را به روز کند و هرچه به روز شود بیشتر مجبور است از روش های دیروز بهره گیرد. مثل ” مدیتیشن” ویوگا و.. ” خدا”را هم دیر یا زود به اقلام اصلی اجناسش اضافه خواهد کرد. خدایی مدرن در راه است.
Hamid
November 17th, 2009 - 19:41 دکترهلاکویی همیشه می گویند که پذیرش یک ایدئولوژی مثل خوردن یک مرغ پخته با امعاء و احشائش میباشد. ولی آنچه خودشان اینک ارائه میدهند یک ایدئولوژی است که مانند هر ایدئولوژی دیگری ظاهرا برای همه عرصه های زندگی ، و نه فقط روان آدمی، دستور العمل دارد: اقتصاد ؛ سیاست؛ فرهنگ و آداب ورسوم؛ اخلاق ؛روابط اجتماعی و خانوادگی ؛ حقوق؛ هنر؛فلسفه .
آقای دکتر حتی واژگان مخصوصی را هم برای تبیین این ایدئولوژی دارند که به کمک آن ها سعی میکنند نظام فکری خود را با ویژگی های یک “سیستم کامل” یا “سیستم در حال تکمیل” ، ارائه دهند. از این رو به تدریج مشتریان مباحث روانشناسی ایشان رانیز افراد خاصی شامل میشوند. شیوه برخورد شان هم با همه پدیده ها از جایگاه و پایگاه یک ایدئولوژی ، و نه تخصص بی طرفانه روانشناسی و یا جامعه شناسی صورت میگیرد. یک فرد مذهبی و مومن به عنوان مثال یا به آقای دکتر مراجعه نمیکند و یا اگر کرد، در می یابد که از نظر ایشان ریشه اصلی ناراحتی هایش اعتقاد اوست. چون "واقع بین" نیست ودکتر هدف برنامه اش را "واقع بین کردن" مخاطبان قرار داده است وریشه گرفتاری های روانی را هم عمدتا در اینجا می بیند.( بارها گفته است که:اگربخواهم یک هدف برای این برنامه هایم معرفی کنم، آن واقع بین کردن مخاطبان است). مطب روانشناس ولی لابور فیزیک و شیمی نیست که وظیفه اش گز کردن واقعیت باشد.بسیاری از متد روانشناسی چه مستقیم وچه غیر مستقیم، در صدد رقیق کردن واقعبینی بیش از گنجایش روانی بیمارو انسان است. وقتی او به عنوان مثال به امکان مرگ خود و عزیزانش بیش از حد تحمل خود( که در همه کس هم یکسان نیست) می اندیشد ودچار افسردگی و...می شود. مراقبه یکی از این روش هاست. در مبحث روانشناسی هرچه غلظت واقعبینی را بخواهید بالا برید، چهره سیاه مرگ ویرانگر را بزرگ و بزرگ تر کرده اید و اصلا خود بزرگی این چهره در ذهن بسیاری ، علت اصلی ناراحتی و مراجعه شان به روانشناس است. در عوض دکتر هلاکویی هم در دفترش با گرز سنگین واقعبینی به کله چنین فردی چند ضربه ای محکم می کوبد تا اورا درمان کند. بعد که خبر مرگ(روانی) بیمارانش را می شنود به فکر چاره می افتدو توصیه ای کلیشه ای اختراع می کند که :..بله .زندگی را باید آنقدر با کار خوب و مفید پر کرد تا جا برای فکر بد نماند.اگر این کار را کرده بودید حالتان خوب می شد.یعنی خودش هم به این نتیجه می رسدکه آدم باید کلاه سر خودش بگذارد .ولی آن کلاهی را که ایشان تجویز می فرماید و نه کلاه ایدئولوژی های دیگر. از این رو ایشان با مجموعه باورهای افراد باید کشتی بگیرد تا ایدئولوژی آزمایش پس نداده خودش را داخل دهانشان بریزد.
Hamid
November 18th, 2009 - 21:04دکترگفت: ” … آمریکایی ها ده ها تحلیل جنگی دارند که اگر بمب اتم بر روی ژاپن نمی انداختند سه میلیون آمریکایی و ده میلیون ژاپنی کشته میشدند. … این که چرا جهان اینجوری( ناعادلانه ) است پرسشی است فلسفی که چرا جهان اینگونه خلق شده است یا اینگونه شده است.” ( آدم یاد دلایل حمله به عراق می افتد).ادامه می دهد: …دشمنان آمریکا هم در گذشته اگر زورشان میرسید همین کار را با آمریکا میکردند.( برای توجیه کار به اگر و اما هم کشید).
بخشی از پاسخ های آقای دکتر به اولین شنونده برنامه رادیویی 17 نوامبر.
آن نور ضعیف عدالت خواهی که درگفتارهای قدیمی دکتر هلاکویی وجود داشت ، کم کم به خاموشی میگراید زیرا سیستم فکری ایشان اصولا خارج از دایره نئولیبرالیسم دچار تناقض میشود و کسانی چون او درذات فکر نیست که متناقضند بلکه در بیان و ترویج فکر، زمانی که قصددارند دیگران را به دنبال خود کشند،به تناقض گویی می افتند زیرا می دانند که اگر افکارخود را بدون بزک بیان دارند، خریدار نخواهد داشت. مثلا "دفاع از حقوق بشر" وسیله ای است که رقبا را باید ضربه فنی کند ونه دوست را.از این رو هیچ نمی بینید که دکتر و امثالهم ، بارغبت ، در مورد حقوق مردم فلسطین و جنایات آمریکا در عراق و افغانستان صحبت کنند.البته اگر سوالی در این باره کنید، برای ایز به گربه گم کردن ، سریع و کلی ، انتقادکی می کنند.
منظوردکتر از" آن پرسش فلسفی "(که درجواب گفت)، این است که چون” مبنای خلقت جهان بر ظلم است وقوی ضعیف را می درد”، پس روابط ظالمانه رابه روابط کشورها ، انسان ها و طبقات اجتماعی نیزمیتوان تسری داد. ولی بر خلاف آنچه به این شنونده میگویند ، باید توجه داشت که تن دادن یا ندادن ما به این نظم ظالمانه اول در هویت فردی ما و دوم در چگونگی غالب شدن آن بر جهان تاثیر دارد. پس "سوالی عبث و بی معنی" ،آنگونه که دکتردر پاسخ گفت ،نبود.یک بار گفت: وقتی در جایی خواندم که "اساس کار جهان بر پایه ظلم است"! با خود گفتم :"آاااو.و پاسخ بسیاری ازسوالاتم را یافتم"!آیا او نمی داند که چنین پاسخ هایی برازنده قامت صاحبان قدرت، دوخته شده است .
Hamid
November 21st, 2009 - 05:43 آمریکایی ها سالانه میلیون ها دلار، فقط در ارتباط با ایران، هزینه تبلیغات و ترغیبات میکنند که پس از ساقط شدن رژیم ، آنجه مطلوبشان میباشد سر کار آید. اگر این تبلیغات نباشد، چهره جنایات آنان را به این سادگی نمیتوان بزک کرد. حی و حاضرش راهم اکنون در عراق و افغانستان شاهد هستیم .
از آقای دکتر بپرسید: آمریکا چرا به عراق حمله کرد؟ جواب عینا چنین خواهد بود: :” شما اگر میفرمایید کشتن مردم بی دفاع بد است ، من با شما هم عقیده هستم ولی…..”
جرج بوش هم همین را میگوید که آقای دکتر میگویند.
حال نظر ایشان را راجع به جنایات رزیم اسلامی بپرسید . بدون نقطه و کاما و ولی واما، اگر وقت باشد چند ساعت صحبت میکنند.
نظرشان را راجع به جنایات استالین بپرسید. اگر اطلاع دقیق هم نداشته باشند، ولی صحبت زیاد خواهند داشت.
راجع به نقض حقوق بشر در چین و کوبا بپرسید، ساعت ها صحبت دارند.
میدانید چرا انتقاد “اصولی” به سیاست های آمریکا و اسرائیل ، برای خیلی ها مشکل است ، هرچند هزینه ای هم شاید نداشته باشد؟
زیرا این افراد دارای یک مجموعه به هم پیوسته باور هایی راجع به “نظم جهانی ” هستند که به آن ها این اجازه را نمیدهد. این افراد با خود دچار تناقض خواهند شد اگر جز این کنند. آن ها در بهترین حالت ، آینده جهان را به رهبری آمریکا، مطلوب میبینند.
درست به همین خاطر است که آقای دکتر هلاکویی کم کم به نقطه ای میرسد که ندای” عدالت خواهی” درونش را پارازیتی در این باور استراتژیک می یابد و نهایتا خود را قانع می کند که ” این نظام حاکم بر طبیعت است که ظالمانه است” . و از دیدگاه کسی مثل او حس بد نسبت به ظلم داشتن ، میتواند یک احساس تاریخی باشد که شاید ایامش به سر آمده است و انسان پا به عرصه ای گذاشته است که باید” واقع بین ”! باشد.
November 17th, 2009 - 19:41 دکترهلاکویی همیشه می گویند که پذیرش یک ایدئولوژی مثل خوردن یک مرغ پخته با امعاء و احشائش میباشد. ولی آنچه خودشان اینک ارائه میدهند یک ایدئولوژی است که مانند هر ایدئولوژی دیگری ظاهرا برای همه عرصه های زندگی ، و نه فقط روان آدمی، دستور العمل دارد: اقتصاد ؛ سیاست؛ فرهنگ و آداب ورسوم؛ اخلاق ؛روابط اجتماعی و خانوادگی ؛ حقوق؛ هنر؛فلسفه .
آقای دکتر حتی واژگان مخصوصی را هم برای تبیین این ایدئولوژی دارند که به کمک آن ها سعی میکنند نظام فکری خود را با ویژگی های یک “سیستم کامل” یا “سیستم در حال تکمیل” ، ارائه دهند. از این رو به تدریج مشتریان مباحث روانشناسی ایشان رانیز افراد خاصی شامل میشوند. شیوه برخورد شان هم با همه پدیده ها از جایگاه و پایگاه یک ایدئولوژی ، و نه تخصص بی طرفانه روانشناسی و یا جامعه شناسی صورت میگیرد. یک فرد مذهبی و مومن به عنوان مثال یا به آقای دکتر مراجعه نمیکند و یا اگر کرد، در می یابد که از نظر ایشان ریشه اصلی ناراحتی هایش اعتقاد اوست. چون "واقع بین" نیست ودکتر هدف برنامه اش را "واقع بین کردن" مخاطبان قرار داده است وریشه گرفتاری های روانی را هم عمدتا در اینجا می بیند.( بارها گفته است که:اگربخواهم یک هدف برای این برنامه هایم معرفی کنم، آن واقع بین کردن مخاطبان است). مطب روانشناس ولی لابور فیزیک و شیمی نیست که وظیفه اش گز کردن واقعیت باشد.بسیاری از متد روانشناسی چه مستقیم وچه غیر مستقیم، در صدد رقیق کردن واقعبینی بیش از گنجایش روانی بیمارو انسان است. وقتی او به عنوان مثال به امکان مرگ خود و عزیزانش بیش از حد تحمل خود( که در همه کس هم یکسان نیست) می اندیشد ودچار افسردگی و...می شود. مراقبه یکی از این روش هاست. در مبحث روانشناسی هرچه غلظت واقعبینی را بخواهید بالا برید، چهره سیاه مرگ ویرانگر را بزرگ و بزرگ تر کرده اید و اصلا خود بزرگی این چهره در ذهن بسیاری ، علت اصلی ناراحتی و مراجعه شان به روانشناس است. در عوض دکتر هلاکویی هم در دفترش با گرز سنگین واقعبینی به کله چنین فردی چند ضربه ای محکم می کوبد تا اورا درمان کند. بعد که خبر مرگ(روانی) بیمارانش را می شنود به فکر چاره می افتدو توصیه ای کلیشه ای اختراع می کند که :..بله .زندگی را باید آنقدر با کار خوب و مفید پر کرد تا جا برای فکر بد نماند.اگر این کار را کرده بودید حالتان خوب می شد.یعنی خودش هم به این نتیجه می رسدکه آدم باید کلاه سر خودش بگذارد .ولی آن کلاهی را که ایشان تجویز می فرماید و نه کلاه ایدئولوژی های دیگر. از این رو ایشان با مجموعه باورهای افراد باید کشتی بگیرد تا ایدئولوژی آزمایش پس نداده خودش را داخل دهانشان بریزد.
Hamid
November 18th, 2009 - 21:04دکترگفت: ” … آمریکایی ها ده ها تحلیل جنگی دارند که اگر بمب اتم بر روی ژاپن نمی انداختند سه میلیون آمریکایی و ده میلیون ژاپنی کشته میشدند. … این که چرا جهان اینجوری( ناعادلانه ) است پرسشی است فلسفی که چرا جهان اینگونه خلق شده است یا اینگونه شده است.” ( آدم یاد دلایل حمله به عراق می افتد).ادامه می دهد: …دشمنان آمریکا هم در گذشته اگر زورشان میرسید همین کار را با آمریکا میکردند.( برای توجیه کار به اگر و اما هم کشید).
بخشی از پاسخ های آقای دکتر به اولین شنونده برنامه رادیویی 17 نوامبر.
آن نور ضعیف عدالت خواهی که درگفتارهای قدیمی دکتر هلاکویی وجود داشت ، کم کم به خاموشی میگراید زیرا سیستم فکری ایشان اصولا خارج از دایره نئولیبرالیسم دچار تناقض میشود و کسانی چون او درذات فکر نیست که متناقضند بلکه در بیان و ترویج فکر، زمانی که قصددارند دیگران را به دنبال خود کشند،به تناقض گویی می افتند زیرا می دانند که اگر افکارخود را بدون بزک بیان دارند، خریدار نخواهد داشت. مثلا "دفاع از حقوق بشر" وسیله ای است که رقبا را باید ضربه فنی کند ونه دوست را.از این رو هیچ نمی بینید که دکتر و امثالهم ، بارغبت ، در مورد حقوق مردم فلسطین و جنایات آمریکا در عراق و افغانستان صحبت کنند.البته اگر سوالی در این باره کنید، برای ایز به گربه گم کردن ، سریع و کلی ، انتقادکی می کنند.
منظوردکتر از" آن پرسش فلسفی "(که درجواب گفت)، این است که چون” مبنای خلقت جهان بر ظلم است وقوی ضعیف را می درد”، پس روابط ظالمانه رابه روابط کشورها ، انسان ها و طبقات اجتماعی نیزمیتوان تسری داد. ولی بر خلاف آنچه به این شنونده میگویند ، باید توجه داشت که تن دادن یا ندادن ما به این نظم ظالمانه اول در هویت فردی ما و دوم در چگونگی غالب شدن آن بر جهان تاثیر دارد. پس "سوالی عبث و بی معنی" ،آنگونه که دکتردر پاسخ گفت ،نبود.یک بار گفت: وقتی در جایی خواندم که "اساس کار جهان بر پایه ظلم است"! با خود گفتم :"آاااو.و پاسخ بسیاری ازسوالاتم را یافتم"!آیا او نمی داند که چنین پاسخ هایی برازنده قامت صاحبان قدرت، دوخته شده است .
Hamid
November 21st, 2009 - 05:43 آمریکایی ها سالانه میلیون ها دلار، فقط در ارتباط با ایران، هزینه تبلیغات و ترغیبات میکنند که پس از ساقط شدن رژیم ، آنجه مطلوبشان میباشد سر کار آید. اگر این تبلیغات نباشد، چهره جنایات آنان را به این سادگی نمیتوان بزک کرد. حی و حاضرش راهم اکنون در عراق و افغانستان شاهد هستیم .
از آقای دکتر بپرسید: آمریکا چرا به عراق حمله کرد؟ جواب عینا چنین خواهد بود: :” شما اگر میفرمایید کشتن مردم بی دفاع بد است ، من با شما هم عقیده هستم ولی…..”
جرج بوش هم همین را میگوید که آقای دکتر میگویند.
حال نظر ایشان را راجع به جنایات رزیم اسلامی بپرسید . بدون نقطه و کاما و ولی واما، اگر وقت باشد چند ساعت صحبت میکنند.
نظرشان را راجع به جنایات استالین بپرسید. اگر اطلاع دقیق هم نداشته باشند، ولی صحبت زیاد خواهند داشت.
راجع به نقض حقوق بشر در چین و کوبا بپرسید، ساعت ها صحبت دارند.
میدانید چرا انتقاد “اصولی” به سیاست های آمریکا و اسرائیل ، برای خیلی ها مشکل است ، هرچند هزینه ای هم شاید نداشته باشد؟
زیرا این افراد دارای یک مجموعه به هم پیوسته باور هایی راجع به “نظم جهانی ” هستند که به آن ها این اجازه را نمیدهد. این افراد با خود دچار تناقض خواهند شد اگر جز این کنند. آن ها در بهترین حالت ، آینده جهان را به رهبری آمریکا، مطلوب میبینند.
درست به همین خاطر است که آقای دکتر هلاکویی کم کم به نقطه ای میرسد که ندای” عدالت خواهی” درونش را پارازیتی در این باور استراتژیک می یابد و نهایتا خود را قانع می کند که ” این نظام حاکم بر طبیعت است که ظالمانه است” . و از دیدگاه کسی مثل او حس بد نسبت به ظلم داشتن ، میتواند یک احساس تاریخی باشد که شاید ایامش به سر آمده است و انسان پا به عرصه ای گذاشته است که باید” واقع بین ”! باشد.
Hamid
November 25th, 2009 - 05:40 ” چه خوانده اید و چه می کنید؟”. هیچ دقت کرده اید که این سوال همیشگی دکتر مانند یک “فیلتر” عمل می کند. فیلتری که آن هایی را که چیز آنچنانی نخوانده اند و شغل آنچنانی ندارند را ، برای طرح مشکلاتشان با دکتر هلاکویی دچار تردید میکند. از این رو ، جز اندکی فیلترشکن، این روشنفکران ایرانی، آن هم از نوع آکادمیکش، هستند که در تماس با ایشان قرار میگیرند و دکتر هم گویا با همین ها کار دارد. . حال این سوال پیش می آید که در کشوری که هرروز هزاران نفر بر سر چاه جمکران ، دنبال رستگاری می گردند، بهتر آن نیست که راه و روشی برای تاثیر گذاری روی این افراد جستجو شود ؟ فرض کنیم همین فردا آقای دکتر و دوستان سیاست پیشه شان را برای اداره حکومت جانشین ، به ایران بفرستند. آیا این دوستان و تمام حامیان “خیر اندیش” بین المللی شان، مجبور نخواهند شد با خشونت این مردم را به “بهشت دمکراسی و آزادی” هدایت کنند؟
شما درتعریف سطر اول “آزادی” ،” دمکراسی” ، ” حقوق بشر”و …هم با اکثریت این مردم دچار مشکل خواهید شد.
November 25th, 2009 - 05:40 ” چه خوانده اید و چه می کنید؟”. هیچ دقت کرده اید که این سوال همیشگی دکتر مانند یک “فیلتر” عمل می کند. فیلتری که آن هایی را که چیز آنچنانی نخوانده اند و شغل آنچنانی ندارند را ، برای طرح مشکلاتشان با دکتر هلاکویی دچار تردید میکند. از این رو ، جز اندکی فیلترشکن، این روشنفکران ایرانی، آن هم از نوع آکادمیکش، هستند که در تماس با ایشان قرار میگیرند و دکتر هم گویا با همین ها کار دارد. . حال این سوال پیش می آید که در کشوری که هرروز هزاران نفر بر سر چاه جمکران ، دنبال رستگاری می گردند، بهتر آن نیست که راه و روشی برای تاثیر گذاری روی این افراد جستجو شود ؟ فرض کنیم همین فردا آقای دکتر و دوستان سیاست پیشه شان را برای اداره حکومت جانشین ، به ایران بفرستند. آیا این دوستان و تمام حامیان “خیر اندیش” بین المللی شان، مجبور نخواهند شد با خشونت این مردم را به “بهشت دمکراسی و آزادی” هدایت کنند؟
شما درتعریف سطر اول “آزادی” ،” دمکراسی” ، ” حقوق بشر”و …هم با اکثریت این مردم دچار مشکل خواهید شد.
Hamid
November 29th, 2009 - 09:31 در برنامه رادیویی 25 نوامبر، اولین پرسش راجع به “واقعیت و شناخت ما از آن ” بود که آقای دکتر مفصلا توضیحاتی دادند . پرسش هایی اساسی ولی همچنان باقیست.
شناخت ما ازآنچه واقعیت می نامیم، نسبی است و با پیشرفت علم این شناخت هرچه کامل تر میشود.
حقیقت ، یعنی معلومات ما از اشیاء و پدیده ها هم نسبی است.
از نظر تئوریک ، با کامیابی های علمی، بشر به حقیقت مطلق نزدیک و نزدیکتر میشود.عملا ولی شناخت ما از واقعیت هیچگاه تکمیل نخواهد شد. پس هرچه به حقیقت مطلق نزدیکتر شویم ، او از ما دورتر میشود.
ما برای بررسی هر پدیده احتیاج داریم که در ابتدا تصویری از آن در چارچوب “سیستم” بسته ارائه دهیم تا پس از آن ارتباطات آن با دیگر سیستم ها را بررسی کنیم. برای همین است که بیگ بنگ را آغاز جهان فرض کرده ایم .
حال اگر کسی پیدا شود وبگوید این یا آن پدیده به مثابه ” سیستم” ، وجود خارجی دارد که حرف درستی نیست . آن پدیده را ذهن من “سیستم” میبیند که تازه خود این سیستم که از المنت ها و ساختار و عملکرد مشخصی( طبق برداشت ما) برخوردار است در ارتباطات خارجی اش، خود المنتی از سیستم بزرگتر است و الی غیرالنهایه. مغزما اینگونه می تواند جهان را شناسایی کند. ولی آیا این شناخت اصیل است؟پاسخ های دکتردر این رابطه همیشه بر اصل علیت تکیه دارد که این اصل خود در فیزیک ، بخصوص کوانتوم، با تعبیر وتفسیرهای متناقضی دست و پنجه نرم می کند وضمنا دکتر گویا خبر ندارد که این "کاوزالیتی"، "کاوزالیتی" کردن او نهایتا باید به "علت العلل" یعنی خدا ختم شود.و این نتیجه ی نیست که اودنبالش می گردد.
Hamid
December 1st, 2009 - 19:20 برای اثبات این ادعا که آقای دکتر هلاکویی به تدریج با “عدالت خواهی” فاصله گرفته اند ، کافی است سخنان جدید و قدیم ایشان را باهم مقایسه کنید. اگر من میتوانستم این امر را پیش بینی کنم ، از گفتارهای قدیمی ایشان در مورد “ظلم “، ” فقر”، ” جرم و جنایت قدرت ها”برای مقایسه ، یادداشت بر میداشتم.
به عنوان نمونه : در تاریخ 21 فوریه 2008 در ” راز ها و نیازها”ی رادیویی، در مورد بمباران اتمی ژاپن چنین میگویند:”..اگربمب اتم باشد گرفتاری هست. یعنی هرجا منفجر شود یک میلیون نفر را میکشد. این همان کاری است که آمریکایی ها کردند. یعنی آخر کار دوتا بمب را انداختند. هیچ توضیح و توجیهش را هم کاری ندارم. برای این که مساله را از سی سال قبلش با یک هزارم این خسارت می توانستند حل کنند”.
این را مقایسه کنید با سخنان اخیر رادیویی 17 نوامبر ایشان که در توجیه این جنایت میگویند: “..آمریکایی ها ده ها توجیه جنگی برای این کار دارند…دشمنان آمریکا هم در گذشته اگرزورشان میرسید همین کار را با آمریکامیکردند.”
Hamid
December 1st, 2009 - 20:33 ای کاش دکتر هلاکویی در چارچوب تخصص ، به فعالیت های روشنگرانه و علمی ادامه می داد و نه آن که به تدریج نتیجه گیری ها و تغییر و تحولات فکری و شخصی خود ، در باره هرچیز، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را به موضوع برنامه تبدیل کند. او به عنوان یک متخصص جامعه شناسی ویا شاید روانشناسی ، که باید نوازنده ای در ارکستر بزرگ علم و تحقیقات باشد . به تک نوازی روی آورده است و فیلسوف های اعصار گذشته را میماند که راجع به همه چیز خود را صاحب نظر میدانستند. با این تفاوت که کلیه علوم را یک نفر هم در آن دوران میتوانست بیاموزد ولی امروز هیچکس در رشته تخصصی خود هم تا آخرعمرش به کمال نمیرسد. اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر ، فلسفه و… حتی ارزیابی مایکل جکسون و امثالهم ، فیلم های سینمایی و ...هم به تخصصات ایشان اضافه شده است . از طرفی انتقاد به مذهب ، مارکسیسم ، کمونیسم ، سوسیالیسم ، عرفان ، تصوف ، و هر اندیشه وایده مهم و غیر مهم دیگراز طرف او، همه و همه حکایت از باورش در توانایی پاسخ به تمام معضلات دیروز ، امروز و فردای بشردارد. این نه تنها داشتن “ایدئولوژی” بلکه خود را “مصدر ایدئولوژی” دانستن است. چیزی که اگر از مارکس و محمد بیاموزیم بد است از ایشان آموختنش گویا خیلی هم" خوب" است!
ایراد اصلی از خود ماست که همیشه دنبال ” شاه کلید” میگردیم .
Hamid
December 6th, 2009 - 10:16 میگویند برای بررسی جهان پیش از “بیگ بنگ”، می بایست فیزیک کلاسیک و تئوری نسبیت اینشتین را به ازدواج فیزیک کوانتوم در آورد. فیزیک کوانتوم بررسی هر پدیده را یک تجربه شخصی میداند زیرا پدیده و آزمایشگر را در تاثیر متقابل میبیند.
تلسکوپ پلانک ، با کیفیت “میکروول” قرار است بزودی از مهبانگ یا بیگ بنگ ، تصویری علمی ارائه دهد.
میتوان گفت که هرچه تلسکوپ ها قوی تر شده اند ، دانشمندان به ضعف شدید میکروسکوپ ها پی برده اند .می گویند، اگر اتم را یک زمین فوتبال درنظر بگیریم ، الکترون ها در جایگاه تماشاچیان به گرد هسته پروتون و نوترون که چون دانه ارزنی در وسط زمین هستند، می چرخند . کوارک هم یک سوم پروتون و کوچکترین واحد شناخته شده آزمایشگاهی است. حال برای بررسی پیدایش جهان میبایست ده ها بار کوچکتر از پروتون را بررسی کرد که تنها به کمک فرمول ریاضی و نه تجربی، امکان پذیر است. در این راستا دانشمندان در کنار سه بعد مکان و یک بعد زمان ودونیروی الکترومغناطیسی و جاذبه و هسته ای ضعیف وقوی که اساس کار بررسی جهان و کهکشان ها را تشکیل میدهند، به ابعاد دیگری فکر میکنند که چالش اصلی آنان برای نزدیکی به راز آفرینش محسوب میشود.اساس تئوری ریسمان ها هم همین است. در اینجا با جهان موازی جهان ما نیز سروکار خواهیم داشت که می تواند از نظر دکتر هلاکویی شبه علم تلقی شود.
روزگاری کارل مارکس، به گفته خود او ، با پیوند ماتریالیسم فویر باخ و ” “دیالکتیک” هگل، بنیان گذار ” فلسفه علمی” شد. فردریش انگلس سپس برای محکم کردن پیچ و مهره فلسفه و علم ، “آنتی دورینگ” ودیالکتیک طبیعت را نوشت که در مبارزه با جهالت مذهبی تاثیر قاطعی داشت. امروز ولی در مباحث فیزیک کوانتوم ، مرز بین ایده آلیست و ماتریالیست بودن هم، با تعاریف سابق قابل شناسایی نیست .
طرح این مسائل از آن روست که کلمات دکتر هلاکویی، معمولا با گونه ای چسب فلسفی ، به کلام تبدیل می شود.فلسفه ای که با وجود ادعایش، از مقولات نوبرای تشریح خود استفاده نمیکند. تعاریف دکتر از”رابطه علت و معلول”، “واقعیت “، “شناخت” و … به اعتقاد من سطحی است و تاب بحث های جدی فلسفی را نمی آورد. هرچند گاه با مهارت بسته بندی و عرضه میگردد.
Hamid
December 7th, 2009 - 05:00.
تصور این که دیگر در جهان معرفت، بتوان چون دکتراز فلسفه صحبت کرد ولی از اینکه همین الان در عالم فیزیک چه میگذرد ، بی اطلاع بود، دشوار است. پس فیلسوف باید فیزیک دان به روز باشد. هم اوست که هرلحظه از مشخص به مجرد و با لعکس در سفر است و در هیچکدام غرق نمیشود. مرزمباحث فیزیک کوانتوم را نمیتوان از فلسفه جدا کرد. حتی در فیزیک کلاسیک ، وقتی هنوز صحبت از آن است که 70 درصد کائنات انرزی سیاه ،23 درصد ماده سیاه و فقط حدود 4 درصد اتم وقابل رویت است و زمانی که با مرگ ستاره ، سیاهچاله بوجود می آید که همه چیز را می بلعد و در حالی که تلسکوپ های “هابل” و “اسپیتسر” هم فقط ستارگان ، و نه سیاره ها را رصد میتوانند کرد، حتی دراین عرصه هم فلسفه هنوز فلسفه بافی می کند وشبه علم هم ، چون سفر در زمان به کمک بعد یازدهم و … دکانداری پر سودی دارد.
به نظر من کسانی که دارای خدا باوری در مورد پیدایش کائنات هستند، اگر بخواهند مثل اکثر انسان ها زندگی کنند، شانس بیشتری برای داشتن آرامش دارند. ولی وای به حال کسی که این باور را ندارد، و یا آن که بخواهد واقعا “علم ورزی” کند. حتی در بین علم ورزان هم اکثریت در مقابل این سوال که : خدا را قبول دارید یا نه ، جواب مثبت میدهند. البته در دل زمزمه هم خواهند کرد که : ... ولی خدای من کجا و خدای تو کجا ، ای نادان!
November 29th, 2009 - 09:31 در برنامه رادیویی 25 نوامبر، اولین پرسش راجع به “واقعیت و شناخت ما از آن ” بود که آقای دکتر مفصلا توضیحاتی دادند . پرسش هایی اساسی ولی همچنان باقیست.
شناخت ما ازآنچه واقعیت می نامیم، نسبی است و با پیشرفت علم این شناخت هرچه کامل تر میشود.
حقیقت ، یعنی معلومات ما از اشیاء و پدیده ها هم نسبی است.
از نظر تئوریک ، با کامیابی های علمی، بشر به حقیقت مطلق نزدیک و نزدیکتر میشود.عملا ولی شناخت ما از واقعیت هیچگاه تکمیل نخواهد شد. پس هرچه به حقیقت مطلق نزدیکتر شویم ، او از ما دورتر میشود.
ما برای بررسی هر پدیده احتیاج داریم که در ابتدا تصویری از آن در چارچوب “سیستم” بسته ارائه دهیم تا پس از آن ارتباطات آن با دیگر سیستم ها را بررسی کنیم. برای همین است که بیگ بنگ را آغاز جهان فرض کرده ایم .
حال اگر کسی پیدا شود وبگوید این یا آن پدیده به مثابه ” سیستم” ، وجود خارجی دارد که حرف درستی نیست . آن پدیده را ذهن من “سیستم” میبیند که تازه خود این سیستم که از المنت ها و ساختار و عملکرد مشخصی( طبق برداشت ما) برخوردار است در ارتباطات خارجی اش، خود المنتی از سیستم بزرگتر است و الی غیرالنهایه. مغزما اینگونه می تواند جهان را شناسایی کند. ولی آیا این شناخت اصیل است؟پاسخ های دکتردر این رابطه همیشه بر اصل علیت تکیه دارد که این اصل خود در فیزیک ، بخصوص کوانتوم، با تعبیر وتفسیرهای متناقضی دست و پنجه نرم می کند وضمنا دکتر گویا خبر ندارد که این "کاوزالیتی"، "کاوزالیتی" کردن او نهایتا باید به "علت العلل" یعنی خدا ختم شود.و این نتیجه ی نیست که اودنبالش می گردد.
Hamid
December 1st, 2009 - 19:20 برای اثبات این ادعا که آقای دکتر هلاکویی به تدریج با “عدالت خواهی” فاصله گرفته اند ، کافی است سخنان جدید و قدیم ایشان را باهم مقایسه کنید. اگر من میتوانستم این امر را پیش بینی کنم ، از گفتارهای قدیمی ایشان در مورد “ظلم “، ” فقر”، ” جرم و جنایت قدرت ها”برای مقایسه ، یادداشت بر میداشتم.
به عنوان نمونه : در تاریخ 21 فوریه 2008 در ” راز ها و نیازها”ی رادیویی، در مورد بمباران اتمی ژاپن چنین میگویند:”..اگربمب اتم باشد گرفتاری هست. یعنی هرجا منفجر شود یک میلیون نفر را میکشد. این همان کاری است که آمریکایی ها کردند. یعنی آخر کار دوتا بمب را انداختند. هیچ توضیح و توجیهش را هم کاری ندارم. برای این که مساله را از سی سال قبلش با یک هزارم این خسارت می توانستند حل کنند”.
این را مقایسه کنید با سخنان اخیر رادیویی 17 نوامبر ایشان که در توجیه این جنایت میگویند: “..آمریکایی ها ده ها توجیه جنگی برای این کار دارند…دشمنان آمریکا هم در گذشته اگرزورشان میرسید همین کار را با آمریکامیکردند.”
Hamid
December 1st, 2009 - 20:33 ای کاش دکتر هلاکویی در چارچوب تخصص ، به فعالیت های روشنگرانه و علمی ادامه می داد و نه آن که به تدریج نتیجه گیری ها و تغییر و تحولات فکری و شخصی خود ، در باره هرچیز، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را به موضوع برنامه تبدیل کند. او به عنوان یک متخصص جامعه شناسی ویا شاید روانشناسی ، که باید نوازنده ای در ارکستر بزرگ علم و تحقیقات باشد . به تک نوازی روی آورده است و فیلسوف های اعصار گذشته را میماند که راجع به همه چیز خود را صاحب نظر میدانستند. با این تفاوت که کلیه علوم را یک نفر هم در آن دوران میتوانست بیاموزد ولی امروز هیچکس در رشته تخصصی خود هم تا آخرعمرش به کمال نمیرسد. اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر ، فلسفه و… حتی ارزیابی مایکل جکسون و امثالهم ، فیلم های سینمایی و ...هم به تخصصات ایشان اضافه شده است . از طرفی انتقاد به مذهب ، مارکسیسم ، کمونیسم ، سوسیالیسم ، عرفان ، تصوف ، و هر اندیشه وایده مهم و غیر مهم دیگراز طرف او، همه و همه حکایت از باورش در توانایی پاسخ به تمام معضلات دیروز ، امروز و فردای بشردارد. این نه تنها داشتن “ایدئولوژی” بلکه خود را “مصدر ایدئولوژی” دانستن است. چیزی که اگر از مارکس و محمد بیاموزیم بد است از ایشان آموختنش گویا خیلی هم" خوب" است!
ایراد اصلی از خود ماست که همیشه دنبال ” شاه کلید” میگردیم .
Hamid
December 6th, 2009 - 10:16 میگویند برای بررسی جهان پیش از “بیگ بنگ”، می بایست فیزیک کلاسیک و تئوری نسبیت اینشتین را به ازدواج فیزیک کوانتوم در آورد. فیزیک کوانتوم بررسی هر پدیده را یک تجربه شخصی میداند زیرا پدیده و آزمایشگر را در تاثیر متقابل میبیند.
تلسکوپ پلانک ، با کیفیت “میکروول” قرار است بزودی از مهبانگ یا بیگ بنگ ، تصویری علمی ارائه دهد.
میتوان گفت که هرچه تلسکوپ ها قوی تر شده اند ، دانشمندان به ضعف شدید میکروسکوپ ها پی برده اند .می گویند، اگر اتم را یک زمین فوتبال درنظر بگیریم ، الکترون ها در جایگاه تماشاچیان به گرد هسته پروتون و نوترون که چون دانه ارزنی در وسط زمین هستند، می چرخند . کوارک هم یک سوم پروتون و کوچکترین واحد شناخته شده آزمایشگاهی است. حال برای بررسی پیدایش جهان میبایست ده ها بار کوچکتر از پروتون را بررسی کرد که تنها به کمک فرمول ریاضی و نه تجربی، امکان پذیر است. در این راستا دانشمندان در کنار سه بعد مکان و یک بعد زمان ودونیروی الکترومغناطیسی و جاذبه و هسته ای ضعیف وقوی که اساس کار بررسی جهان و کهکشان ها را تشکیل میدهند، به ابعاد دیگری فکر میکنند که چالش اصلی آنان برای نزدیکی به راز آفرینش محسوب میشود.اساس تئوری ریسمان ها هم همین است. در اینجا با جهان موازی جهان ما نیز سروکار خواهیم داشت که می تواند از نظر دکتر هلاکویی شبه علم تلقی شود.
روزگاری کارل مارکس، به گفته خود او ، با پیوند ماتریالیسم فویر باخ و ” “دیالکتیک” هگل، بنیان گذار ” فلسفه علمی” شد. فردریش انگلس سپس برای محکم کردن پیچ و مهره فلسفه و علم ، “آنتی دورینگ” ودیالکتیک طبیعت را نوشت که در مبارزه با جهالت مذهبی تاثیر قاطعی داشت. امروز ولی در مباحث فیزیک کوانتوم ، مرز بین ایده آلیست و ماتریالیست بودن هم، با تعاریف سابق قابل شناسایی نیست .
طرح این مسائل از آن روست که کلمات دکتر هلاکویی، معمولا با گونه ای چسب فلسفی ، به کلام تبدیل می شود.فلسفه ای که با وجود ادعایش، از مقولات نوبرای تشریح خود استفاده نمیکند. تعاریف دکتر از”رابطه علت و معلول”، “واقعیت “، “شناخت” و … به اعتقاد من سطحی است و تاب بحث های جدی فلسفی را نمی آورد. هرچند گاه با مهارت بسته بندی و عرضه میگردد.
Hamid
December 7th, 2009 - 05:00.
تصور این که دیگر در جهان معرفت، بتوان چون دکتراز فلسفه صحبت کرد ولی از اینکه همین الان در عالم فیزیک چه میگذرد ، بی اطلاع بود، دشوار است. پس فیلسوف باید فیزیک دان به روز باشد. هم اوست که هرلحظه از مشخص به مجرد و با لعکس در سفر است و در هیچکدام غرق نمیشود. مرزمباحث فیزیک کوانتوم را نمیتوان از فلسفه جدا کرد. حتی در فیزیک کلاسیک ، وقتی هنوز صحبت از آن است که 70 درصد کائنات انرزی سیاه ،23 درصد ماده سیاه و فقط حدود 4 درصد اتم وقابل رویت است و زمانی که با مرگ ستاره ، سیاهچاله بوجود می آید که همه چیز را می بلعد و در حالی که تلسکوپ های “هابل” و “اسپیتسر” هم فقط ستارگان ، و نه سیاره ها را رصد میتوانند کرد، حتی دراین عرصه هم فلسفه هنوز فلسفه بافی می کند وشبه علم هم ، چون سفر در زمان به کمک بعد یازدهم و … دکانداری پر سودی دارد.
به نظر من کسانی که دارای خدا باوری در مورد پیدایش کائنات هستند، اگر بخواهند مثل اکثر انسان ها زندگی کنند، شانس بیشتری برای داشتن آرامش دارند. ولی وای به حال کسی که این باور را ندارد، و یا آن که بخواهد واقعا “علم ورزی” کند. حتی در بین علم ورزان هم اکثریت در مقابل این سوال که : خدا را قبول دارید یا نه ، جواب مثبت میدهند. البته در دل زمزمه هم خواهند کرد که : ... ولی خدای من کجا و خدای تو کجا ، ای نادان!
"خدا"ی دانشمندان ،علامت سوالی است که لااقل تا حل معمای "چگونگی" پیدایش جهان،جوابی برایش نیست وهیچ شباهتی هم به خدای ادیان ندارد.
Hamid
December 8th, 2009 - 06:15 از گیردادن به دکتر کار ما به "خدا گیر دادن" کشید. حرف من این است : در عالم علم نمیشود ” رج” زد ولی در فلسفه و سیاست و غیره هنوزلا اقل در جامعه ما، میشود رج زد و جو فروش گندم نما بود. آقای دکتر که شاید خودش می داند که مثلا “اصل علیت ” در مقابلش سنبه پر زور “اصل عدم قطعیت” را دارد، چرا وقتی هم وطنان ما او را “فیلسوف” هم فرض می کنند و از او در باب مقولات مربوط به آن پرسش می کنند ، با فروتنی نمیگوید که : من اگرهم جواب شخصی به این پرسش داشته باشم ولی وجدان علمی ام اجازه نمی دهد که در کسوت فیلسوفان روم. چرا وقتی در مورد مسائل سیاسی بحث میشود، زود قلم و دوات و دفترچه نسخه نویسی را به زمین می اندازد و میشود انقلابی و سیاستمدار و تئوریسین سیاسی؟ آیا علت این” همه فن حریف شدن” ها ، اصابت کفگیر علمی به ته دیگ نیست
سینا
December 9th, 2009 - 23:29 دوستی که مایل است تا دکتر نوشته هایش را بخواند لطف کرده به او زنگ بزند تا ما نیز از گفتگوی شما بهره ببریم .
Hamid
December 10th, 2009 - 07:44 اگر منظور سینا ، من هستم باید بگویم که جناب دکترمجال مباحثه به کسی نمی دهد ودر خلط مبحث هم استاد است. ولی اگر به عنوان یک خبرنگار با او مصاحبه کنم، آنگاه مجبور خواهد بود به سوال مشخص پاسخ مشخص دهد. آن هم کتبی . با نوشتن است که عیار گفتار مشخص می شود.الان مدت هاست که دکتر در روانشناسی حتی حرف نویی هم ندارد. پاسخ هایش از قبل قابل پیش بینی است. شاید تنبل شده و یا کم کم آثار پیری در او ظاهر گشته است ویا فقط فکر تبلیغات تجارت خود است. در هر صورت نان بیات به مشتری میدهد یا اصلا به جای نان چیز های دیگر میفروشد. اگر شنوندگانش اهل انتقاد بودند مجبور میشد خود را در همان روانشناسی دائما به روز کند . یعنی از سفرهای آبی و زیر آبی کمی کم کند و کتابهایی را که خریده مطالعه نماید و اینقدر برای پر کردن برنامه به همسایه به صاب خونه ، به خربزه به هندونه گیر ندهد.می گوید: ” آدم حیران میماند از این همه بازی و سیاه بازی که به نام علم و شبه علم….” خسته شدیم بس که این جملات را از ایشان شنیدیم. آخه دکتر جان ! تو مگه قراربوده که با سیاهبازی و شبه علم و عرفان صوفی و عارف و مولوی و نظم و نثر و…. دست به یقه شوی؟ بگذار هرکس کار خودش را بکند ، تو هم کار خودت را بکن !
Hamid
December 14th, 2009 - 07:57 در دو برنامه آخر رادیویی ، دکتر هلاکویی ، بیشتر از معمول ، در مورد مقولات فلسفی صحبت کردند. اگر هدف ایشان مبارزه با “شبه علم” و یا اعتقادات غیر علمی است، و یا توضیح سطحی مد نظر است ، تعاریف این گونه شاید به کارشان آید . ولی اگر آنچه گفته می شود ، برداشت های فلسفی گوینده باشد ، آنگاه از دکتر می پرسم این اصل علیت که اینقدر مورد علاقه شماست ، تفاوتش با دترمینیسم چیست؟ و یا اینکه فرمودید : در مکانیک کوانتوم پیدایش جهان از” هیچ “مطرح است ، بر اساس چیست؟ به نظر من برداشت دکتر از”هیچ” ، طبق تعاریف ماکروفیزیک ، که با وسائل اندازه گیری بسیار دقیق سرو کارندارد، می باشد . در صورتی که وقتی ما از مکانیک کوانتوم صحبت می کنیم مقولات خودش را باید بکاربریم . و “هیچ” در کوانتوم با “هیچ” در فیزیک کلاسیک یکی نیست.برای رسیدن به هیچ درهر سیستم علمی، باید از مسیر کوچکترین واحد و المنت عبور کنید.در میکروفیزیک هنوز دستیابی به این واحد آرزویی بیش نیست و کوارک آخرین ایستگاه تا امروز است."ریسمان ها" هم که صدها بار کوچکتر از کوارک محاسبه مجردشده اند ،باز برابرصفر نیست و نصف فرضی آن هم همینطور. منظوراگرفرضیه ای است که هاوکینگ بر اساس محاسبات و نه آزمایش و مشاهده گفته است وفقدان زمان و مکان درآغازبیگ بنگ رابعضی به معنای "هیچ" گرفته اند، و نیروی جاذبه راآغازگرهستی دانسته اند، که آن هیچ هیچ هم نیست و به اونیورسال های موازی می انجامد که بحثی مبهم تر از بحث خداست. تازه با "علیت" مورد علاقه دکتر که به این نتایج نمی توان رسید.
Hamid
December 8th, 2009 - 06:15 از گیردادن به دکتر کار ما به "خدا گیر دادن" کشید. حرف من این است : در عالم علم نمیشود ” رج” زد ولی در فلسفه و سیاست و غیره هنوزلا اقل در جامعه ما، میشود رج زد و جو فروش گندم نما بود. آقای دکتر که شاید خودش می داند که مثلا “اصل علیت ” در مقابلش سنبه پر زور “اصل عدم قطعیت” را دارد، چرا وقتی هم وطنان ما او را “فیلسوف” هم فرض می کنند و از او در باب مقولات مربوط به آن پرسش می کنند ، با فروتنی نمیگوید که : من اگرهم جواب شخصی به این پرسش داشته باشم ولی وجدان علمی ام اجازه نمی دهد که در کسوت فیلسوفان روم. چرا وقتی در مورد مسائل سیاسی بحث میشود، زود قلم و دوات و دفترچه نسخه نویسی را به زمین می اندازد و میشود انقلابی و سیاستمدار و تئوریسین سیاسی؟ آیا علت این” همه فن حریف شدن” ها ، اصابت کفگیر علمی به ته دیگ نیست
سینا
December 9th, 2009 - 23:29 دوستی که مایل است تا دکتر نوشته هایش را بخواند لطف کرده به او زنگ بزند تا ما نیز از گفتگوی شما بهره ببریم .
Hamid
December 10th, 2009 - 07:44 اگر منظور سینا ، من هستم باید بگویم که جناب دکترمجال مباحثه به کسی نمی دهد ودر خلط مبحث هم استاد است. ولی اگر به عنوان یک خبرنگار با او مصاحبه کنم، آنگاه مجبور خواهد بود به سوال مشخص پاسخ مشخص دهد. آن هم کتبی . با نوشتن است که عیار گفتار مشخص می شود.الان مدت هاست که دکتر در روانشناسی حتی حرف نویی هم ندارد. پاسخ هایش از قبل قابل پیش بینی است. شاید تنبل شده و یا کم کم آثار پیری در او ظاهر گشته است ویا فقط فکر تبلیغات تجارت خود است. در هر صورت نان بیات به مشتری میدهد یا اصلا به جای نان چیز های دیگر میفروشد. اگر شنوندگانش اهل انتقاد بودند مجبور میشد خود را در همان روانشناسی دائما به روز کند . یعنی از سفرهای آبی و زیر آبی کمی کم کند و کتابهایی را که خریده مطالعه نماید و اینقدر برای پر کردن برنامه به همسایه به صاب خونه ، به خربزه به هندونه گیر ندهد.می گوید: ” آدم حیران میماند از این همه بازی و سیاه بازی که به نام علم و شبه علم….” خسته شدیم بس که این جملات را از ایشان شنیدیم. آخه دکتر جان ! تو مگه قراربوده که با سیاهبازی و شبه علم و عرفان صوفی و عارف و مولوی و نظم و نثر و…. دست به یقه شوی؟ بگذار هرکس کار خودش را بکند ، تو هم کار خودت را بکن !
Hamid
December 14th, 2009 - 07:57 در دو برنامه آخر رادیویی ، دکتر هلاکویی ، بیشتر از معمول ، در مورد مقولات فلسفی صحبت کردند. اگر هدف ایشان مبارزه با “شبه علم” و یا اعتقادات غیر علمی است، و یا توضیح سطحی مد نظر است ، تعاریف این گونه شاید به کارشان آید . ولی اگر آنچه گفته می شود ، برداشت های فلسفی گوینده باشد ، آنگاه از دکتر می پرسم این اصل علیت که اینقدر مورد علاقه شماست ، تفاوتش با دترمینیسم چیست؟ و یا اینکه فرمودید : در مکانیک کوانتوم پیدایش جهان از” هیچ “مطرح است ، بر اساس چیست؟ به نظر من برداشت دکتر از”هیچ” ، طبق تعاریف ماکروفیزیک ، که با وسائل اندازه گیری بسیار دقیق سرو کارندارد، می باشد . در صورتی که وقتی ما از مکانیک کوانتوم صحبت می کنیم مقولات خودش را باید بکاربریم . و “هیچ” در کوانتوم با “هیچ” در فیزیک کلاسیک یکی نیست.برای رسیدن به هیچ درهر سیستم علمی، باید از مسیر کوچکترین واحد و المنت عبور کنید.در میکروفیزیک هنوز دستیابی به این واحد آرزویی بیش نیست و کوارک آخرین ایستگاه تا امروز است."ریسمان ها" هم که صدها بار کوچکتر از کوارک محاسبه مجردشده اند ،باز برابرصفر نیست و نصف فرضی آن هم همینطور. منظوراگرفرضیه ای است که هاوکینگ بر اساس محاسبات و نه آزمایش و مشاهده گفته است وفقدان زمان و مکان درآغازبیگ بنگ رابعضی به معنای "هیچ" گرفته اند، و نیروی جاذبه راآغازگرهستی دانسته اند، که آن هیچ هیچ هم نیست و به اونیورسال های موازی می انجامد که بحثی مبهم تر از بحث خداست. تازه با "علیت" مورد علاقه دکتر که به این نتایج نمی توان رسید.
Hamid
December 14th, 2009 - 08:34 در رابطه با مباحث بالا باید خاطر نشان کرد که در قرن گذشته بحث های زیادی بین دانشمندان فیزیک ، بخصوص در باره اصل علیت نیوتون جریان داشت و اینشتین مهم ترین چهره مدافع این اصل در مقابل میکروفیزیسین ها به شمار می رفت. به این جمله او در مقابل دلایل مقنع طرف مقابل دقت کنید تا به عمق ماجرا پی ببرید: …برای من قابل تحمل نیست که بگویند، یک الکترون که تحت ناثیر اشعه قرار گرفته است ، نه تنها زمان عبور ، بلکه جهت حرکتش را نیز خود بر می گزیند( اشاره به آزمایش دو شکاف و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ). من ترجیح می دهم در این حالت یک حلاج یا کارمند قمار خانه! باشم تا یک فیزیکدان. یا در مورد مشابه دیگر این جمله معروف را می گوید که :"خدا تاس نمی ریزد"، یعنی قوانین حاکم بر جهان قابل شناخت و در نتیجه پیش بینی هستند.
Hamid
December 15th, 2009 - 07:29 دربرنامه رادیویی دیروز ، دکترهلاکویی به ارتباط سیاست ، اقتصاد، فلسفه ، هنر و روانشناسی با “جامعه شناسی” اشاره کردند تا شاید ثابت کنند که ایشان مجازند در باره همه این ها اظهار نظر نمایند این درست. ولی یک جامعه شناس در هیچ یک از موارد فوق نمی تواند “فتوا” صادر کند مگر آن که در آن رشته متخصص باشد. مساله این است که دکتر در بحث فلسفه و سیاست و غیره بدون داشتن “درجه اجتهاد”، جانبدارانه نظری خاص را ترویج و تبلیغ می کند.
ما مجاز نیستیم که برای جا انداختن سیستم فکری خود، گزینشی از اینجا و آنجا مقولاتی را که باهم گاه در تناقض هستند ، به هم بچسبانیم .بعد بگوییم که کاری در حد اجتهاد نکرده ایم.آقای دکتر در زمینه روانشناسی، که البته دارای مطالعه شخصی می باشند، سبک کاری را در بین نظرها و گرایشات این وادی برگزیده اند که بدون کمک فلسفه جا نمی افتد. ذهن و حواس خود را هم به آن متمرکز کرده اند که هرچه با بنای احداثی شان جور شد را جذب و بقیه را دفع کنند. به همین گفته اخیرشان که گویا در فیزیک کوانتوم پیدایش جهان از ” هیچ ” مطرح است دقت کنید. این نیاز ایشان است که دوست دارد روزی خلق جهان از “هیچ” به اثبات رسد. در صورتی که روح حاکم بر مکانیک کوانتوم کاملا سمت گیری دیگری دارد. در حالی که چشم امید به کوانتوم دارند با مقولات اساسی آن، اگر بداند، نمی تواند موافق باشد. زیرا نظام فکری شان و آن موضعی که در علم روانشناسی برگزیده اند، جایگاهی بیشتر از یک آدم آهنی برای انسان به رسمیت نمی شناسد. واین درست همان برداشتی است که مخالفین “اصل عدم قطعیت”، در فیزیک داشتند. جالب است که باورمندان به “اراده خدا” و تقدیر غیر قابل تغییر، با معتقدین به تقدیر بدون “اراده خدا”، یعنی جهان غیر قابل تغییر کوک شده و قانونمند (مثل دکتر خود ما)، هردو در مقابل پیروان عدم قطعیت به هم میرسند. دکتر ولی جایی که صلاح بداند، “احتمال” را نیز به عنوان ادویه استفاده میکند. در کوانتوم انسان لاکن در شناخت پدیده نقش اصلی را ایفا میکند و بحث فلسفی هم در آنجا وجود دارد که در تغییر پدیده هم نقش دارد. که اگر چنین بحثی را کش دهیم شاید برخی از آنچه دکتربه نام شبه علم معرفی میکند را نیز در بر گیرد. من البته نظرات دکتر را فقط از طریق رادیو می توانم دنبال کنم و نمیدانم این “شبه علم” ها که می گوید چیست. آن آدم آهنی که دکتر آرزوی ساختنش را دارد، آرزوی همان به قول خودش “صاحبان زر و زور ” هم میباشد. روباتی که خنده و گریه و دوستت دارم گفتنش را ابتدا باید پردازش کند ( بر لحظه به لحظه خودآگاهش مسلط باشد)وسپس بروز دهد تا مارک استاندارد “خوشبخت” را کارخانه به پیشانیش بچسباند. به رفتار خود دکتر نگاه کنید آنگاه که از مهمانی رفتنش تعریف میکند و اینکه فقط کاری می کند یا حرفی می زند که کامپیوترذهنش به او میگوید. ” بنده دکتر هلاکویی. سلام والسلام . ” اگر کسی جک خنده داری هم بگوید احتمالا خود آگاه کنترل شده او ، دو حبه خنده ، و نه سه حبه ، تجویز می کند.متکبرانه می گوید” من ماهی دوست ندارم و این” دوستان”!! میگویند با لیمو بخور. اه هه . من نمی فهمم چیزی را که به زور لیمو خوشمزه شود برای چی باید بخورم”! عشق و دوست داشتن و مهربانی و ناز و کرشمه ، بر اساس تعالیم دکتر،همه با دستگاه کنترل از راه دور قابل تنظیم می باشند. بشر می بایست من بعد صحبت عشق( نه به تعربف ایشان) که میشود، به فوتونی که از راه چشم به مغزش رسیده و باعث ترشح دوپامین گشته فکر کند تا از این حرف های مفت کمتر زند.عشقبازی می ماند و معشوقه بوسه شمار! همسر من و شما باید بداند که ما به خاطر منافع خودمان است که با او زندگی میکنیم . دست از پا خطا کند، دو دو تا چهار تا می کنیم و اگر لازم شد فورا در بستن چمدان کمکش خواهیم کرد. با این حال دکتر خودش هم میداند که نسخه هایش همه جا کار نمیکند. چند روز پیش ،از آن روزهایی بود که حالش خوب نبود و با شنوندگان نامهربانانه صحبت میکرد. به دختر خانمی گفت که :… از تو به عنوان کاغذ توالت استفاده کرده است. وچند دقیقه بعد دوباره همین عبارت توهین آمیزرا تکرار کرد. با شنونده بعد که به همین روال شروع به صحبت کرد ، ناگهان خودش گفت: نمی دانم امروز حال من خراب است یا حال شنوندگان؟!
یعنی اینکه خودش هم میداند که از کوک و کوره خارج میشود و به نظر میرسد که افسردگی ادواری دارد. زیر بار این هم نمی رود که برخی باورها ، علمی یا غیر علمی ، کاری ندارم، هستند که “کوک دائمی” و خودکار دارند. نه اینکه هر از چند گاه مثل باطری شارژی، طرف به مدیتیشن و تراپی(یا به قول دکتر استحمام روانی) احتیاج پیدا کند تا دوباره “فیت” شود. تجربه من بی تجربه میگوید که همه انسان ها به جایی میرسند که دیگر تجدید نظر و باز نگری در خطوط اصلی باورهایشان برایشان مشکل میشود و از آن به بعد ، به کشیدن دیوار و حصار به دور عقاید خود می پردازند. امیدوارم دکتر هنوز به آن جا نرسیده باشد.
Hamid
December 16th, 2009 - 07:11 هیچ از خود پرسیده اید که چرا مردم به “شبه علم” و خرافات روی خوش نشان می دهند؟ یک جامعه شناس خوب ، پیش و بیش از آن که به فکر مبارزه با این پدیده ها باشد، چرایی آن را مد نظر قرار می دهد: -چرا بشقاب پرنده و “مذاهب یوفویی” اینقدر مطرح شده و کتاب ها و فیلم هایش چنین پر فروش است؛ – چرا این همه به اصطلاح نظریات مختلف راجع به امکان سفر در زمان ، بازگشت به گذشته و … طرفدار پیدا کرده است ؟ حتما خواهید گفت به علت بی سوادی .طرفداران مذاهب مدرن در جوامع غربی ، رویگرداندگان از مذاهب کلاسیک هستند و بی سواد هم نیستند و در مذاهب کلاسیک نیز اگر هم کم سوادان در اکثریتند ولی با سوادان و علم آشنایان هم هنوز در صد قابل توجهی را تشکیل میدهند. تازه جامعه شناسی و روانشناسی می بایست به عوامل روانی این گرایشات توجه ویژه داشته باشد ونه فقط درصد . به نظر من ” انسان محوری” این مذاهب و مسلک ها علت گرایش مردم به آنهاست . انسان دوست دارد باور کند که چیزی بیش از پیچ و مهره و جزیی بی اراده در سیستم کائنات است. نتیجه اصلی که از قانون علیت می توان گرفت آن است که : جهان قانونمند است ، یعنی رفتاری دائما یکسان و تخلف ناپذیر دارد. این اصل علمی ولی با نیاز روحی انسان سازگار نیست . وظیفه روانشناس آن نیست که باچماق علم دائما بر سر انسان بکوبد که : خودت را بشناس که تو هیچ نیستی جز ذره ای در دست باد. توهم را دور بینداز و به خود نگر که درست مانند یک دستگاه عمل می کنی. و بعد با قیچی هرچه از عواطف و احساسات و گرایشات را که در قالبش نمی گنجد بچیند و به داخل سطل آشغال بریزد. و بعد “حیران ” بماند که در عصر انفجار نور ، چرا اینقدر “کوردل” وجود دارند که باعث رونق بازار “شبه علم ” میشوند. رواج دادن "واقعبینی "، که دکتر هدف اصلی خود می نامد، درروانشناسی او چاقویی است که دسته خودش را هم می برد.همین هفته گذشته دکتر هلاکویی در پاسخ به سوال : ” خوب و بد چیست و ما در این جهان پر فریب چگونه میتوانیم این مفاهیم را به فرزندانمان بیاموزیم ، در حالی که اگر غفلت کنی زیر دست و پا له خواهی شد”. هیچ پاسخی که پاسخ باشد نداشت.
Hamid
December 17th, 2009 - 07:49 “…درآمد سرانه ملی آمریکا در فاصله زمانی 1973 تا 1994 ، سی در صد رشد داشته است. لیکن حد متوسط حقوق ناخالص تمامی کارمندان فاقد تخصص بالا ، یعنی تقریبا سه چهارم توده مزدبگیر ، نوزده در صد پایین آمده است. این حد متوسط امروزه 258 دلار در هفته است. برای یک سوم پایینی هرم حقوقی، تقلیل دستمزدها حتی بیشتر بوده است. این بخش اینک 25 درصد کمتر از 20 سال پیش خود حقوق میگیرند.” ازکتاب ” دام جهانی شدن ، تعرض به دمکراسی و رفاه” نوشته هانس پتر مارتین و هارلد شومن ، ترجمه فارسی از فریبرز جعفر پور…به یادآوری نیازی نیست که پس از فروپاشی شوروی،حتی در کشورهای دارای” دولت رفاه” نیز،بخاطر فقدان سیستم آلترناتیو و تحمیل سیستم آمریکایی سرمایه داری به جهان، دستاوردهای مبارزات طبقاتی زحمتکشان به تدریج از آنان باز پس گرفته میشودو سرمایه داران اینک در پی حداکثر سود،در سیستم مالیاتی ، بهداشتی ، آموزشی و اجتماعی این کشورها تجدید نظر میکنند. در اروپا روز به روز به “زیر خط فقر”ی ها اضافه می شود. این ها را مقایسه کنید با تحلیل های خوش بینانه دکتر هلاکویی . از جمله سخنان رادیویی دیروزشان که :”…جهان دارد به آن سمت حرکت می کند ..که مردم دیر یا زود با آنچه افزایش دانایی و توانایی انسان هاست و آنچه حذف قدرت و نفوذ سوداگران زر و زور و زر است ، آن ها را سر جای خودشان خواهند نشاند”. وجالب است که در جایی دیگر ، چین را تاثیر گذار مخرب در بحران مالی جهانی معرفی میکنند. یاد حرف های خود دکتر می افتم که خطاب به شنوندگان گاه میگوید: ” شما هروقت دلتان می خواهد دو را چهار و سه را یک میکنید”. اگر فرض کنیم که دکتر، الان بخواهد از این جمله معروف آیت الله خمینی که : اقتصاد مال خر است ، دفاع کند . فکر میکنید برایش زحمتی دارد؟ خواهد گفت: البته منظور از اقتصاد ، مادیات است که در مقابل معنویات قرار دارد. و انقلاب ما اصولا برای بازگشت معنویات و اخلاقیات بود وگرنه اقتصاد زمان شاه که زیاد هم بد نبود…. . الی آخر.
Hamid
December 18th, 2009 - 06:43 نظریه کوانتوم هرچند توسط ماکس پلانک وآلبرت اینشتین مطرح گردید، ولی پس از چندی باعث بوجود آمدن دو نگرش متفاوت در فیزیک شد که در نتیجه اینشتین راه خود را از آن جداکرد. زیرا “اصل عدم قطعیت” که بر مکانیک کوانتوم حاکم شده بود، با اصل علیت که بر اساس آن او نسبیت را عرضه داشت ، زیر یک سقف نمی گنجیدند. حیطه کار و اعتبار نسبیت و علیت ، ماکروفیزیک و تمام جهان هستی شناخته شده تا مرز بیگ بنگ می باشد . ولی مکانیک کوانتوم رفتاراتم و زیر اتم را بررسی میکند. در این عرصه اصل علیت و اغماض اجتناب ناپذیرش دیگر کار نمیکند.زیرا در بررسی ذرات بنیادین، تمام رفتار سیستم هم زمان قابل مشاهده وارزیابی نیست . مثلا خاصیت ذره ای و موجی نور را با یکدیگر نمیتوان بررسی کرد و نیز ذره در آزمایش موسوم به "دوشکاف" خود موج است و رفتاری غیر قابل پیشبینی نشان می دهد .به همین خاطر است که تاکید دکتر هلاکویی بر اصل علیت ، هرچند درست است ولی تمام ماجرا نیست. وآنگاه که برای توضیح خلقت دست به دامن کوانتوم میشود میبایست عجالتا کفش علیت خود را پشت در از پا درآورد و آنگاه وارد اتاق شود.
Hamid
December 19th, 2009 - 07:14 کهکشان راه شیری، حدود صد میلیارد ستاره داردکه بسیاری از آن ها سیاراتی هم دارند . ولی البته امکان حیات تنها در سیاراتی که نه زیاد نزدیک به مرکز و نه خیلی دور از آن هستند ، وجود دارد. و بالحاظ روند پیچیده و تصادفی مساعد شدن شرایط حیات در زمین، شاید شانس خیلی بزرگی برای حیات درسیارات دیگر این کهکشان باقی نمی ماند. ولی ده ها میلیارد کهکشان دیگر هم وجود دارد . حال وقتی که دکتر هلاکویی در توجیه جنایات آمریکا، می گویند که : ” این نظام حاکم بر طبیعت است که ظالمانه است و قوی باید پیروزشود”، این سوال پیش می آید که کجای قانون این کائنات ، که به کمک پیشرفت های علمی ،بشر به بینهایت بزرگ بودن آن پی برده است “ظالمانه” است ؟ آیا “قانون جنگل”، روی این کره کوچک خاکی، یعنی مناسبات حاکم بین حیوانات ، آن چیزی است که ما از نظام حاکم بر طبیعت آموخته ایم؟ تازه اگر همه جهان را هم ، همین جهان موجودات زنده کره زمین فرض کنیم ، آیا بین روابط انسانی و حیوانی مرزی موجود نیست؟ و یا اگر ابر قدرتی این مرز را مخدوش میکند ما نیز مجازیم قرن ها تلاش فلاسفه ، هنرمندان ، دانشمندان و دیگر فرهیختگان عالم انسانی را به پای اصل ” ضعیف طعمه قویست”، قربانی کنیم ؟ انسان به نسبت دوریش از ظلم است که از حیوانات فاصله می گیرد.
Hamid
December 20th, 2009 - 08:00 سخنان دکترهلاکویی” گرانبهاست”. از آن نظر که بازده مادی و معنوی ظاهرا خوبی برای صاحبش داشته است. ”گرانبهاست”، و تو چون شکارچی طلا میبایست الک دستت بگیری، متلک و تحقیر و گاه توهین را هم به جان بخری ، دوسه قاشق شربت فلسفه و چند عدد قرص سیاست مورد نظر دکتر را هم در خلال برنامه رادیو تلویزیونی، بالاجبار نوش جان کنی تا شاید صیدی کنی. کافیست دوسه برنامه رادیویی دکتر را روی کاغذ بیاورید وپاسخ های ایشان را تجزیه وتحلیل کنید. احتمالا شما نیز مانند من به این نتیجه خواهید رسید که جامه فاخرکلام دکتر، غالبا پیکر نحیف استدلال و نتیجه گیری را از نظر مخفی میکند. دوسه روز پیش ، 17 دسامبر، شنونده سوم رادیو ، راجع به قصدش برای پذیرفتن “کودک خوانده “، صحبت کرد. دکتر گفت: “به نظر من هیچ کاری بهتر از این کار نیست.” ولی بلافاصله چند دقیقه متوالی از مضرات این کار گفت .بدون آن که حتی یک مورد مثبت ارائه دهد.
December 14th, 2009 - 08:34 در رابطه با مباحث بالا باید خاطر نشان کرد که در قرن گذشته بحث های زیادی بین دانشمندان فیزیک ، بخصوص در باره اصل علیت نیوتون جریان داشت و اینشتین مهم ترین چهره مدافع این اصل در مقابل میکروفیزیسین ها به شمار می رفت. به این جمله او در مقابل دلایل مقنع طرف مقابل دقت کنید تا به عمق ماجرا پی ببرید: …برای من قابل تحمل نیست که بگویند، یک الکترون که تحت ناثیر اشعه قرار گرفته است ، نه تنها زمان عبور ، بلکه جهت حرکتش را نیز خود بر می گزیند( اشاره به آزمایش دو شکاف و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ). من ترجیح می دهم در این حالت یک حلاج یا کارمند قمار خانه! باشم تا یک فیزیکدان. یا در مورد مشابه دیگر این جمله معروف را می گوید که :"خدا تاس نمی ریزد"، یعنی قوانین حاکم بر جهان قابل شناخت و در نتیجه پیش بینی هستند.
Hamid
December 15th, 2009 - 07:29 دربرنامه رادیویی دیروز ، دکترهلاکویی به ارتباط سیاست ، اقتصاد، فلسفه ، هنر و روانشناسی با “جامعه شناسی” اشاره کردند تا شاید ثابت کنند که ایشان مجازند در باره همه این ها اظهار نظر نمایند این درست. ولی یک جامعه شناس در هیچ یک از موارد فوق نمی تواند “فتوا” صادر کند مگر آن که در آن رشته متخصص باشد. مساله این است که دکتر در بحث فلسفه و سیاست و غیره بدون داشتن “درجه اجتهاد”، جانبدارانه نظری خاص را ترویج و تبلیغ می کند.
ما مجاز نیستیم که برای جا انداختن سیستم فکری خود، گزینشی از اینجا و آنجا مقولاتی را که باهم گاه در تناقض هستند ، به هم بچسبانیم .بعد بگوییم که کاری در حد اجتهاد نکرده ایم.آقای دکتر در زمینه روانشناسی، که البته دارای مطالعه شخصی می باشند، سبک کاری را در بین نظرها و گرایشات این وادی برگزیده اند که بدون کمک فلسفه جا نمی افتد. ذهن و حواس خود را هم به آن متمرکز کرده اند که هرچه با بنای احداثی شان جور شد را جذب و بقیه را دفع کنند. به همین گفته اخیرشان که گویا در فیزیک کوانتوم پیدایش جهان از ” هیچ ” مطرح است دقت کنید. این نیاز ایشان است که دوست دارد روزی خلق جهان از “هیچ” به اثبات رسد. در صورتی که روح حاکم بر مکانیک کوانتوم کاملا سمت گیری دیگری دارد. در حالی که چشم امید به کوانتوم دارند با مقولات اساسی آن، اگر بداند، نمی تواند موافق باشد. زیرا نظام فکری شان و آن موضعی که در علم روانشناسی برگزیده اند، جایگاهی بیشتر از یک آدم آهنی برای انسان به رسمیت نمی شناسد. واین درست همان برداشتی است که مخالفین “اصل عدم قطعیت”، در فیزیک داشتند. جالب است که باورمندان به “اراده خدا” و تقدیر غیر قابل تغییر، با معتقدین به تقدیر بدون “اراده خدا”، یعنی جهان غیر قابل تغییر کوک شده و قانونمند (مثل دکتر خود ما)، هردو در مقابل پیروان عدم قطعیت به هم میرسند. دکتر ولی جایی که صلاح بداند، “احتمال” را نیز به عنوان ادویه استفاده میکند. در کوانتوم انسان لاکن در شناخت پدیده نقش اصلی را ایفا میکند و بحث فلسفی هم در آنجا وجود دارد که در تغییر پدیده هم نقش دارد. که اگر چنین بحثی را کش دهیم شاید برخی از آنچه دکتربه نام شبه علم معرفی میکند را نیز در بر گیرد. من البته نظرات دکتر را فقط از طریق رادیو می توانم دنبال کنم و نمیدانم این “شبه علم” ها که می گوید چیست. آن آدم آهنی که دکتر آرزوی ساختنش را دارد، آرزوی همان به قول خودش “صاحبان زر و زور ” هم میباشد. روباتی که خنده و گریه و دوستت دارم گفتنش را ابتدا باید پردازش کند ( بر لحظه به لحظه خودآگاهش مسلط باشد)وسپس بروز دهد تا مارک استاندارد “خوشبخت” را کارخانه به پیشانیش بچسباند. به رفتار خود دکتر نگاه کنید آنگاه که از مهمانی رفتنش تعریف میکند و اینکه فقط کاری می کند یا حرفی می زند که کامپیوترذهنش به او میگوید. ” بنده دکتر هلاکویی. سلام والسلام . ” اگر کسی جک خنده داری هم بگوید احتمالا خود آگاه کنترل شده او ، دو حبه خنده ، و نه سه حبه ، تجویز می کند.متکبرانه می گوید” من ماهی دوست ندارم و این” دوستان”!! میگویند با لیمو بخور. اه هه . من نمی فهمم چیزی را که به زور لیمو خوشمزه شود برای چی باید بخورم”! عشق و دوست داشتن و مهربانی و ناز و کرشمه ، بر اساس تعالیم دکتر،همه با دستگاه کنترل از راه دور قابل تنظیم می باشند. بشر می بایست من بعد صحبت عشق( نه به تعربف ایشان) که میشود، به فوتونی که از راه چشم به مغزش رسیده و باعث ترشح دوپامین گشته فکر کند تا از این حرف های مفت کمتر زند.عشقبازی می ماند و معشوقه بوسه شمار! همسر من و شما باید بداند که ما به خاطر منافع خودمان است که با او زندگی میکنیم . دست از پا خطا کند، دو دو تا چهار تا می کنیم و اگر لازم شد فورا در بستن چمدان کمکش خواهیم کرد. با این حال دکتر خودش هم میداند که نسخه هایش همه جا کار نمیکند. چند روز پیش ،از آن روزهایی بود که حالش خوب نبود و با شنوندگان نامهربانانه صحبت میکرد. به دختر خانمی گفت که :… از تو به عنوان کاغذ توالت استفاده کرده است. وچند دقیقه بعد دوباره همین عبارت توهین آمیزرا تکرار کرد. با شنونده بعد که به همین روال شروع به صحبت کرد ، ناگهان خودش گفت: نمی دانم امروز حال من خراب است یا حال شنوندگان؟!
یعنی اینکه خودش هم میداند که از کوک و کوره خارج میشود و به نظر میرسد که افسردگی ادواری دارد. زیر بار این هم نمی رود که برخی باورها ، علمی یا غیر علمی ، کاری ندارم، هستند که “کوک دائمی” و خودکار دارند. نه اینکه هر از چند گاه مثل باطری شارژی، طرف به مدیتیشن و تراپی(یا به قول دکتر استحمام روانی) احتیاج پیدا کند تا دوباره “فیت” شود. تجربه من بی تجربه میگوید که همه انسان ها به جایی میرسند که دیگر تجدید نظر و باز نگری در خطوط اصلی باورهایشان برایشان مشکل میشود و از آن به بعد ، به کشیدن دیوار و حصار به دور عقاید خود می پردازند. امیدوارم دکتر هنوز به آن جا نرسیده باشد.
Hamid
December 16th, 2009 - 07:11 هیچ از خود پرسیده اید که چرا مردم به “شبه علم” و خرافات روی خوش نشان می دهند؟ یک جامعه شناس خوب ، پیش و بیش از آن که به فکر مبارزه با این پدیده ها باشد، چرایی آن را مد نظر قرار می دهد: -چرا بشقاب پرنده و “مذاهب یوفویی” اینقدر مطرح شده و کتاب ها و فیلم هایش چنین پر فروش است؛ – چرا این همه به اصطلاح نظریات مختلف راجع به امکان سفر در زمان ، بازگشت به گذشته و … طرفدار پیدا کرده است ؟ حتما خواهید گفت به علت بی سوادی .طرفداران مذاهب مدرن در جوامع غربی ، رویگرداندگان از مذاهب کلاسیک هستند و بی سواد هم نیستند و در مذاهب کلاسیک نیز اگر هم کم سوادان در اکثریتند ولی با سوادان و علم آشنایان هم هنوز در صد قابل توجهی را تشکیل میدهند. تازه جامعه شناسی و روانشناسی می بایست به عوامل روانی این گرایشات توجه ویژه داشته باشد ونه فقط درصد . به نظر من ” انسان محوری” این مذاهب و مسلک ها علت گرایش مردم به آنهاست . انسان دوست دارد باور کند که چیزی بیش از پیچ و مهره و جزیی بی اراده در سیستم کائنات است. نتیجه اصلی که از قانون علیت می توان گرفت آن است که : جهان قانونمند است ، یعنی رفتاری دائما یکسان و تخلف ناپذیر دارد. این اصل علمی ولی با نیاز روحی انسان سازگار نیست . وظیفه روانشناس آن نیست که باچماق علم دائما بر سر انسان بکوبد که : خودت را بشناس که تو هیچ نیستی جز ذره ای در دست باد. توهم را دور بینداز و به خود نگر که درست مانند یک دستگاه عمل می کنی. و بعد با قیچی هرچه از عواطف و احساسات و گرایشات را که در قالبش نمی گنجد بچیند و به داخل سطل آشغال بریزد. و بعد “حیران ” بماند که در عصر انفجار نور ، چرا اینقدر “کوردل” وجود دارند که باعث رونق بازار “شبه علم ” میشوند. رواج دادن "واقعبینی "، که دکتر هدف اصلی خود می نامد، درروانشناسی او چاقویی است که دسته خودش را هم می برد.همین هفته گذشته دکتر هلاکویی در پاسخ به سوال : ” خوب و بد چیست و ما در این جهان پر فریب چگونه میتوانیم این مفاهیم را به فرزندانمان بیاموزیم ، در حالی که اگر غفلت کنی زیر دست و پا له خواهی شد”. هیچ پاسخی که پاسخ باشد نداشت.
Hamid
December 17th, 2009 - 07:49 “…درآمد سرانه ملی آمریکا در فاصله زمانی 1973 تا 1994 ، سی در صد رشد داشته است. لیکن حد متوسط حقوق ناخالص تمامی کارمندان فاقد تخصص بالا ، یعنی تقریبا سه چهارم توده مزدبگیر ، نوزده در صد پایین آمده است. این حد متوسط امروزه 258 دلار در هفته است. برای یک سوم پایینی هرم حقوقی، تقلیل دستمزدها حتی بیشتر بوده است. این بخش اینک 25 درصد کمتر از 20 سال پیش خود حقوق میگیرند.” ازکتاب ” دام جهانی شدن ، تعرض به دمکراسی و رفاه” نوشته هانس پتر مارتین و هارلد شومن ، ترجمه فارسی از فریبرز جعفر پور…به یادآوری نیازی نیست که پس از فروپاشی شوروی،حتی در کشورهای دارای” دولت رفاه” نیز،بخاطر فقدان سیستم آلترناتیو و تحمیل سیستم آمریکایی سرمایه داری به جهان، دستاوردهای مبارزات طبقاتی زحمتکشان به تدریج از آنان باز پس گرفته میشودو سرمایه داران اینک در پی حداکثر سود،در سیستم مالیاتی ، بهداشتی ، آموزشی و اجتماعی این کشورها تجدید نظر میکنند. در اروپا روز به روز به “زیر خط فقر”ی ها اضافه می شود. این ها را مقایسه کنید با تحلیل های خوش بینانه دکتر هلاکویی . از جمله سخنان رادیویی دیروزشان که :”…جهان دارد به آن سمت حرکت می کند ..که مردم دیر یا زود با آنچه افزایش دانایی و توانایی انسان هاست و آنچه حذف قدرت و نفوذ سوداگران زر و زور و زر است ، آن ها را سر جای خودشان خواهند نشاند”. وجالب است که در جایی دیگر ، چین را تاثیر گذار مخرب در بحران مالی جهانی معرفی میکنند. یاد حرف های خود دکتر می افتم که خطاب به شنوندگان گاه میگوید: ” شما هروقت دلتان می خواهد دو را چهار و سه را یک میکنید”. اگر فرض کنیم که دکتر، الان بخواهد از این جمله معروف آیت الله خمینی که : اقتصاد مال خر است ، دفاع کند . فکر میکنید برایش زحمتی دارد؟ خواهد گفت: البته منظور از اقتصاد ، مادیات است که در مقابل معنویات قرار دارد. و انقلاب ما اصولا برای بازگشت معنویات و اخلاقیات بود وگرنه اقتصاد زمان شاه که زیاد هم بد نبود…. . الی آخر.
Hamid
December 18th, 2009 - 06:43 نظریه کوانتوم هرچند توسط ماکس پلانک وآلبرت اینشتین مطرح گردید، ولی پس از چندی باعث بوجود آمدن دو نگرش متفاوت در فیزیک شد که در نتیجه اینشتین راه خود را از آن جداکرد. زیرا “اصل عدم قطعیت” که بر مکانیک کوانتوم حاکم شده بود، با اصل علیت که بر اساس آن او نسبیت را عرضه داشت ، زیر یک سقف نمی گنجیدند. حیطه کار و اعتبار نسبیت و علیت ، ماکروفیزیک و تمام جهان هستی شناخته شده تا مرز بیگ بنگ می باشد . ولی مکانیک کوانتوم رفتاراتم و زیر اتم را بررسی میکند. در این عرصه اصل علیت و اغماض اجتناب ناپذیرش دیگر کار نمیکند.زیرا در بررسی ذرات بنیادین، تمام رفتار سیستم هم زمان قابل مشاهده وارزیابی نیست . مثلا خاصیت ذره ای و موجی نور را با یکدیگر نمیتوان بررسی کرد و نیز ذره در آزمایش موسوم به "دوشکاف" خود موج است و رفتاری غیر قابل پیشبینی نشان می دهد .به همین خاطر است که تاکید دکتر هلاکویی بر اصل علیت ، هرچند درست است ولی تمام ماجرا نیست. وآنگاه که برای توضیح خلقت دست به دامن کوانتوم میشود میبایست عجالتا کفش علیت خود را پشت در از پا درآورد و آنگاه وارد اتاق شود.
Hamid
December 19th, 2009 - 07:14 کهکشان راه شیری، حدود صد میلیارد ستاره داردکه بسیاری از آن ها سیاراتی هم دارند . ولی البته امکان حیات تنها در سیاراتی که نه زیاد نزدیک به مرکز و نه خیلی دور از آن هستند ، وجود دارد. و بالحاظ روند پیچیده و تصادفی مساعد شدن شرایط حیات در زمین، شاید شانس خیلی بزرگی برای حیات درسیارات دیگر این کهکشان باقی نمی ماند. ولی ده ها میلیارد کهکشان دیگر هم وجود دارد . حال وقتی که دکتر هلاکویی در توجیه جنایات آمریکا، می گویند که : ” این نظام حاکم بر طبیعت است که ظالمانه است و قوی باید پیروزشود”، این سوال پیش می آید که کجای قانون این کائنات ، که به کمک پیشرفت های علمی ،بشر به بینهایت بزرگ بودن آن پی برده است “ظالمانه” است ؟ آیا “قانون جنگل”، روی این کره کوچک خاکی، یعنی مناسبات حاکم بین حیوانات ، آن چیزی است که ما از نظام حاکم بر طبیعت آموخته ایم؟ تازه اگر همه جهان را هم ، همین جهان موجودات زنده کره زمین فرض کنیم ، آیا بین روابط انسانی و حیوانی مرزی موجود نیست؟ و یا اگر ابر قدرتی این مرز را مخدوش میکند ما نیز مجازیم قرن ها تلاش فلاسفه ، هنرمندان ، دانشمندان و دیگر فرهیختگان عالم انسانی را به پای اصل ” ضعیف طعمه قویست”، قربانی کنیم ؟ انسان به نسبت دوریش از ظلم است که از حیوانات فاصله می گیرد.
Hamid
December 20th, 2009 - 08:00 سخنان دکترهلاکویی” گرانبهاست”. از آن نظر که بازده مادی و معنوی ظاهرا خوبی برای صاحبش داشته است. ”گرانبهاست”، و تو چون شکارچی طلا میبایست الک دستت بگیری، متلک و تحقیر و گاه توهین را هم به جان بخری ، دوسه قاشق شربت فلسفه و چند عدد قرص سیاست مورد نظر دکتر را هم در خلال برنامه رادیو تلویزیونی، بالاجبار نوش جان کنی تا شاید صیدی کنی. کافیست دوسه برنامه رادیویی دکتر را روی کاغذ بیاورید وپاسخ های ایشان را تجزیه وتحلیل کنید. احتمالا شما نیز مانند من به این نتیجه خواهید رسید که جامه فاخرکلام دکتر، غالبا پیکر نحیف استدلال و نتیجه گیری را از نظر مخفی میکند. دوسه روز پیش ، 17 دسامبر، شنونده سوم رادیو ، راجع به قصدش برای پذیرفتن “کودک خوانده “، صحبت کرد. دکتر گفت: “به نظر من هیچ کاری بهتر از این کار نیست.” ولی بلافاصله چند دقیقه متوالی از مضرات این کار گفت .بدون آن که حتی یک مورد مثبت ارائه دهد.
یکی از دانشجویان حزب اللهی اول انقلاب میگفت: یک سال بعد از انقلاب در انجمن اسلامی دانشگاهمان تصمیم گرفتیم سخنان امام خمینی را جمع آوری کرده و بصورت کتاب منتشر کنیم .چون کسی اینکار را نکرده بود. نتیجه ولی شگفت انگیز بود. خیلی زود به این نتیجه رسیدیم که خمینی هرچه گفته است ، یا ضد آن عمل کرده است و یا ضد آن را هم گفته است و یا اینکه معلوم نیست چه گفته است. و به این نتیجه رسیدیم که این طرز سخن گفتن اوست که مارا مجذوب میکند ونه محتوای گفتارش.
Hamid
December 22nd, 2009 - 06:21 شما فکر میکنید اگر ” دیوید کاپرفیلد” ایرانی بود الآن چکار میکرد؟ شعبده بازی؟ بله البته . ولی نه در سن نمایش. بلکه در صحنه سیاست. ما ایرانی ها ،گمان میکنم، همیشه اینطور بوده ایم که اگر کسی در بین مان ویزه گی منحصر به فرد و مثبتی داشت ، اورا سوپر من و پیامبرمی بینیم و فکر میکنیم که او در همه زمینه ها باید کامل باشد. خود طرف هم کم کم در چنین جوی این امر بهش مشتنبه میشود که بله من حق دارم در هرکاری دخالت کنم و نهایتا رهبری سیاسی جامعه را هم بپذیرم.این گونه است که احمد شاملو درباره موسیقی ایرانی فتوا میدهدو شجریان راجع به سیاست . دکتر خودمان هم در این میان از دید خیلی ها میشود “آجیل مشکل گشا”و ازدید خودش"افلاطون" تمام اعصار. خود او ولی بیشتر در گذشته، شنوندگان را از مطلق نگری برحذر میداشت ویادآور میشد که او نیز در بسیاری موارد با مشکلاتی مشابه ، روبروست. به عنوان نمونه در برنامه رادیویی 18 دسامبر، اولین پرسش کننده ، خانم “دکتر”ی هستند که نمیدانند بچه دار بشوند بهتر است یا نشوند . بخشی از جواب دکتر هلاکویی عینا چنین است:”من خودم نمی خواهم روی خط رادیو عرض کنم. در مورد بچه یک نظری در یک زمینه ای داشتم که وقتی پسر اولم متولد شد دیدم چقدر بیخود راجع به این موضوع فکر کرده بودم. من در ذهنم برای خودم یک موضوع ساخته بودم. ولی در عمل ابدا مساله ای نبود. ولی در ذهنم یک کاری را، یک چیزی را، دوست نداشتم . ولی دیدم هیچ فرقی با چیزهای دیگر نمی کند.” (شاهکارادبی بود!) حالا اگر کسی به او بگوید: دکترجان، ما از این جملات سردر نیاوردیم.روشن تر بگو که مشکلت چه بوده است؟ فورا خواهد گفت: "زندگی خصوصی من به خودم مربوط است".اگر به خودت مربوط است پس چرا راجع به آن اینگونه بی سروته، حرف میزنی؟ حالا فرض کنید که زندگی خصوصی قابل دفاعی میداشت.آنگاه "تز" صادر می کرد که: "مردم حق دارند بدانند کسانی که جلوه در محراب و منبر می کنند، چون به خلوت می روند چه می کنند ؟ کسی ازصحبت کردن در مورد زندگی خصوصیش هراس دارد که چیزی برای مخفی کردن درآن داشته باشد". بگذریم .درپاسخ به خانم دکتر،اگر اشتباه نکنم دکترهلاکویی با ایما و اشاره می خواست بگوید که او خودش هم “کالای ازدواج” نبوده است و یا اینکه “اضطراب و نگرانی” داشته است. و نتیجه بگیرد که : خانم دکتر عزیز!نگران نباشید و مته را به خشخاش تان نبگذارید. و جمله همیشگی اش که : آخه این مدرک دکترا را از کدوم خراب شده ای گرفتی! -از همون جا که تو گرفتی دکترجون.
Hamid
December 22nd, 2009 - 09:25 دکترجون سلام. سوالی داشتم خدمتتون: ” دم موش چرا درازه؟ چرا در گنجه بازه؟ باقالی پخته تازه ، به من چرا نمی سازه؟” دکتر: صبرکنید صبرکنید عزیز . این که هفتاد تا سوال شد. آخریشو جواب می دم چون بقیش یادم رفت. من دراین 9سال و 6ماه 7 روز و 6 ساعتی که در اینجا برنامه داشتم ، چندین بار دستور طبخ باقالی را داده ام . شما مثل این که سی دی های منو گوش نمی کنید. با شنونده عزیزبعدی صحبت می کنیم: رادیو ایران بفرمایید!
Hamid
December 25th, 2009 - 04:15 اکثریت “زوج های مشکل دار” را در تماس با آقای هلاکویی، تا آنجا که من فهمیدم، خانم هایی تشکیل می دهند که به خاطر امتیاز اقامت خارج از کشور ، به همسری کسی در آمده اند که یا بسیار مسن تر از آنهاست و یا ناراحتی های جسمی یا روانی دارد و از همه جالب تر این که گاه مرد بیچاره هیچ ناراحتی ندارد ولی ازآن رو که دختر خانم با این اندیشه که : "گور پدرش! اقامتمو که گرفتم ، می اندازمش دور"، به چنین ازدواجی تن داده است، پس از چندی شروع به بهانه گیری می کند. بعد برای اینکه خودش ، یا دیگران ، را به جدایی متقاعد کند، به دکتر زنگ میزند. چون جواب ایشان را درتوصیه به جدایی میداند. جالب است که همه این علیا مخدره ها ، در پاسخ به این پرسش که چرا با چنین فردی ازدواج کردید ، با “فروتنی”، میگویند: “اشتباه کردیم دکتر”.
روباه دید دنبه در سبزه زار و می گفت:/هرگز که دید دنبه ، بی دام در گیاهش /وان گرگ از حریصی در دنبه چون نمک شد/ از دام بی خبربد آن خاطرتباهش.......
Hamid
December 26th, 2009 - 06:48 از شاه بیت های غزلیات دکتراین است که “خوشبختی کنترل لحظه به لحظه خودآگاه است.” که به نظر من این نه تعریف خوشبختی بلکه راه رسیدن به آن می تواند باشد یا نباشد. آنچه من از این جمله ، که احتمالا یک تجربه شخصی است ، می فهمم ، فراخواندن به نوعی تمرکز حداکثری در زندگی است. ولی آیا این شدنی و مطلوب است که کلید اتوماتیک مغز را خاموش کنیم و هر کنش و واکنش خود را تجزیه وتحلیل نماییم؟ مثلا در سوگ عزیزی اگر خواستیم گریه کنیم ، به مکانیزم اشک ریختن بیاندیشیم و اینکه با هرقطره اشک فلان مواد از بدن خارج میشود و بعد در ترازوی ذهن بسنجیم که صرفه با گریه کردن است یا نگاه طعنه آمیز اقوام به گریه نکردن ما؟ و سپس با فشار دادن “دکمه ” ، چیک چیک ، دو قطره یا سه قطره ، به دلخواه اشک بریزیم ؟ آیا صاحب این تجربه ، خود به نتیجه نهایی در مورد آن رسیده است و یا آن هنوز در مرحله آزمایش قراردارد ؟ تعریف خوشبختی می تواند چنین باشد: رضایت کلی از زندگی و خشنودی از وضعیت خویش.
Hamid
December 31st, 2009 - 17:32 ازهموطنانی که راجع به مسائل سیاسی به دکتر هلاکویی اقتدا می کنند ، دعوت می کنم که آخرین برنامه رادیویی اورا، به تاریخ 29 دسامبر، به دقت گوش کنند. فایل صوتی آن در اینترنت قابل دسترسی است. ایشان در همان ابتدای برنامه روپوش سفید از تن به درمی کند و از شنوندگان می خواهد که در این شرایط حساس راجع به مسائل سیاسی صحبت کنند . سپس به کرات از تخصص خود، به عنوان جامعه شناس ، در مسائل سیاسی صحبت می کند و مانند همیشه از این که افراد بی سواد اظهارنظرهای سیاسی بی پایه می کنند، “حیران ” میشود. آنگاه دو بار در فواصل مختلف از پیش بینی داهیانه اش در سال های قبل از انقلاب در مورد سرنگونی شاه و برقراری جمهوری اسلامی داد سخن می دهد تا شنونده را کاملا مفتون دانش خود سازد. جالب است که ایشان گویا خود نیزاین پیشبینی ها را تازه گی در مجموعه آثارش کشف کرده است. زیرا من قبلا، در میان دیگر خودستایی هایش، که ده ها بار هرکدام را تکرار کرده است ، این موضوع را نشنیده بودم.
سپس در پاسخ به خانم شنونده ای که از او راجع به نبود ” آلترناتیو” در برابر جناح های حاکمیت سوال میکند ، دقایق زیادی در مورد بی سواد بودن موسوی ، کروبی و دیگر سیاستمداران جهان صحبت میکند و میگوید که صد نفر را میشناسد که میتوانند پس از سرنگونی مملکت را اداره کنند.
توجه کنید : آیا کسی هم دیگر وجود دارد که نداند ، منظور از آلترناتیو ، نه افراد و شخصیت ها ، بلکه جریان سیاسی جایگزین است؟ ولی او که مسائل سیاسی را از همه” بهتر” می فهمد ، ظاهرا این را نمیداند! البته برای او و همکاران سیاسی اش، نبود جریان سیاسی جانشین نه تنها نقطه ضعف جنبش نیست ، بلکه درست برعکس نقطه قوت آن است . زیرا خوب می دانند که آمریکایی ها هرگونه فقدان آلترناتیو را به سرعت با جریان سازی به کمک” صد ” ها عروسک خود جبران می کنند. واتفاقا این آلترناتیو ملی است که موی دماغشان خواهد شد. شما اگر مثل من حوصله بررسی گفتار قدیمی دکتر را ندارید، لااقل همین برنامه آخر او را با دقت گوش دهید تا بتوانید سمت گیری های آتیش را بهتر درک کنید. ولی اگر برنامه های گذشته اورا مرور کنید به وضوح به تغییرجهت های او در مورد مسائل سیاسی و مذهبی ، در این چند ماه اخیر،پی خواهید برد. به برخی از این تغییرات در کامنت های قبلی اشاره شد. از جمله بد نیست به اظهارنظر او راجع به مذهب و خدا در برنامه رادیویی دهم دسامبر 2007 توجه کنید تا به تفاوت فاحش آن با موضع گیری های ماه های اخیرش ، که برای تاثیر”ویژه ” روی جنبش پردازش شده است ، پی ببرید.
رسالت جدید دکتر هلاکویی ، سیاست بازی است و نه روانشناسی .
Hamid
January 1st, 2010 - 16:02 جناب مرشد که از بیرون گود سیاست ، دستورات “لنگ کردن” صادر می کند ، دیری نخواهد گذشت که “مریدان” به زور داخل گودش خواهند کشید.
Hamid
December 22nd, 2009 - 06:21 شما فکر میکنید اگر ” دیوید کاپرفیلد” ایرانی بود الآن چکار میکرد؟ شعبده بازی؟ بله البته . ولی نه در سن نمایش. بلکه در صحنه سیاست. ما ایرانی ها ،گمان میکنم، همیشه اینطور بوده ایم که اگر کسی در بین مان ویزه گی منحصر به فرد و مثبتی داشت ، اورا سوپر من و پیامبرمی بینیم و فکر میکنیم که او در همه زمینه ها باید کامل باشد. خود طرف هم کم کم در چنین جوی این امر بهش مشتنبه میشود که بله من حق دارم در هرکاری دخالت کنم و نهایتا رهبری سیاسی جامعه را هم بپذیرم.این گونه است که احمد شاملو درباره موسیقی ایرانی فتوا میدهدو شجریان راجع به سیاست . دکتر خودمان هم در این میان از دید خیلی ها میشود “آجیل مشکل گشا”و ازدید خودش"افلاطون" تمام اعصار. خود او ولی بیشتر در گذشته، شنوندگان را از مطلق نگری برحذر میداشت ویادآور میشد که او نیز در بسیاری موارد با مشکلاتی مشابه ، روبروست. به عنوان نمونه در برنامه رادیویی 18 دسامبر، اولین پرسش کننده ، خانم “دکتر”ی هستند که نمیدانند بچه دار بشوند بهتر است یا نشوند . بخشی از جواب دکتر هلاکویی عینا چنین است:”من خودم نمی خواهم روی خط رادیو عرض کنم. در مورد بچه یک نظری در یک زمینه ای داشتم که وقتی پسر اولم متولد شد دیدم چقدر بیخود راجع به این موضوع فکر کرده بودم. من در ذهنم برای خودم یک موضوع ساخته بودم. ولی در عمل ابدا مساله ای نبود. ولی در ذهنم یک کاری را، یک چیزی را، دوست نداشتم . ولی دیدم هیچ فرقی با چیزهای دیگر نمی کند.” (شاهکارادبی بود!) حالا اگر کسی به او بگوید: دکترجان، ما از این جملات سردر نیاوردیم.روشن تر بگو که مشکلت چه بوده است؟ فورا خواهد گفت: "زندگی خصوصی من به خودم مربوط است".اگر به خودت مربوط است پس چرا راجع به آن اینگونه بی سروته، حرف میزنی؟ حالا فرض کنید که زندگی خصوصی قابل دفاعی میداشت.آنگاه "تز" صادر می کرد که: "مردم حق دارند بدانند کسانی که جلوه در محراب و منبر می کنند، چون به خلوت می روند چه می کنند ؟ کسی ازصحبت کردن در مورد زندگی خصوصیش هراس دارد که چیزی برای مخفی کردن درآن داشته باشد". بگذریم .درپاسخ به خانم دکتر،اگر اشتباه نکنم دکترهلاکویی با ایما و اشاره می خواست بگوید که او خودش هم “کالای ازدواج” نبوده است و یا اینکه “اضطراب و نگرانی” داشته است. و نتیجه بگیرد که : خانم دکتر عزیز!نگران نباشید و مته را به خشخاش تان نبگذارید. و جمله همیشگی اش که : آخه این مدرک دکترا را از کدوم خراب شده ای گرفتی! -از همون جا که تو گرفتی دکترجون.
Hamid
December 22nd, 2009 - 09:25 دکترجون سلام. سوالی داشتم خدمتتون: ” دم موش چرا درازه؟ چرا در گنجه بازه؟ باقالی پخته تازه ، به من چرا نمی سازه؟” دکتر: صبرکنید صبرکنید عزیز . این که هفتاد تا سوال شد. آخریشو جواب می دم چون بقیش یادم رفت. من دراین 9سال و 6ماه 7 روز و 6 ساعتی که در اینجا برنامه داشتم ، چندین بار دستور طبخ باقالی را داده ام . شما مثل این که سی دی های منو گوش نمی کنید. با شنونده عزیزبعدی صحبت می کنیم: رادیو ایران بفرمایید!
Hamid
December 25th, 2009 - 04:15 اکثریت “زوج های مشکل دار” را در تماس با آقای هلاکویی، تا آنجا که من فهمیدم، خانم هایی تشکیل می دهند که به خاطر امتیاز اقامت خارج از کشور ، به همسری کسی در آمده اند که یا بسیار مسن تر از آنهاست و یا ناراحتی های جسمی یا روانی دارد و از همه جالب تر این که گاه مرد بیچاره هیچ ناراحتی ندارد ولی ازآن رو که دختر خانم با این اندیشه که : "گور پدرش! اقامتمو که گرفتم ، می اندازمش دور"، به چنین ازدواجی تن داده است، پس از چندی شروع به بهانه گیری می کند. بعد برای اینکه خودش ، یا دیگران ، را به جدایی متقاعد کند، به دکتر زنگ میزند. چون جواب ایشان را درتوصیه به جدایی میداند. جالب است که همه این علیا مخدره ها ، در پاسخ به این پرسش که چرا با چنین فردی ازدواج کردید ، با “فروتنی”، میگویند: “اشتباه کردیم دکتر”.
روباه دید دنبه در سبزه زار و می گفت:/هرگز که دید دنبه ، بی دام در گیاهش /وان گرگ از حریصی در دنبه چون نمک شد/ از دام بی خبربد آن خاطرتباهش.......
Hamid
December 26th, 2009 - 06:48 از شاه بیت های غزلیات دکتراین است که “خوشبختی کنترل لحظه به لحظه خودآگاه است.” که به نظر من این نه تعریف خوشبختی بلکه راه رسیدن به آن می تواند باشد یا نباشد. آنچه من از این جمله ، که احتمالا یک تجربه شخصی است ، می فهمم ، فراخواندن به نوعی تمرکز حداکثری در زندگی است. ولی آیا این شدنی و مطلوب است که کلید اتوماتیک مغز را خاموش کنیم و هر کنش و واکنش خود را تجزیه وتحلیل نماییم؟ مثلا در سوگ عزیزی اگر خواستیم گریه کنیم ، به مکانیزم اشک ریختن بیاندیشیم و اینکه با هرقطره اشک فلان مواد از بدن خارج میشود و بعد در ترازوی ذهن بسنجیم که صرفه با گریه کردن است یا نگاه طعنه آمیز اقوام به گریه نکردن ما؟ و سپس با فشار دادن “دکمه ” ، چیک چیک ، دو قطره یا سه قطره ، به دلخواه اشک بریزیم ؟ آیا صاحب این تجربه ، خود به نتیجه نهایی در مورد آن رسیده است و یا آن هنوز در مرحله آزمایش قراردارد ؟ تعریف خوشبختی می تواند چنین باشد: رضایت کلی از زندگی و خشنودی از وضعیت خویش.
Hamid
December 31st, 2009 - 17:32 ازهموطنانی که راجع به مسائل سیاسی به دکتر هلاکویی اقتدا می کنند ، دعوت می کنم که آخرین برنامه رادیویی اورا، به تاریخ 29 دسامبر، به دقت گوش کنند. فایل صوتی آن در اینترنت قابل دسترسی است. ایشان در همان ابتدای برنامه روپوش سفید از تن به درمی کند و از شنوندگان می خواهد که در این شرایط حساس راجع به مسائل سیاسی صحبت کنند . سپس به کرات از تخصص خود، به عنوان جامعه شناس ، در مسائل سیاسی صحبت می کند و مانند همیشه از این که افراد بی سواد اظهارنظرهای سیاسی بی پایه می کنند، “حیران ” میشود. آنگاه دو بار در فواصل مختلف از پیش بینی داهیانه اش در سال های قبل از انقلاب در مورد سرنگونی شاه و برقراری جمهوری اسلامی داد سخن می دهد تا شنونده را کاملا مفتون دانش خود سازد. جالب است که ایشان گویا خود نیزاین پیشبینی ها را تازه گی در مجموعه آثارش کشف کرده است. زیرا من قبلا، در میان دیگر خودستایی هایش، که ده ها بار هرکدام را تکرار کرده است ، این موضوع را نشنیده بودم.
سپس در پاسخ به خانم شنونده ای که از او راجع به نبود ” آلترناتیو” در برابر جناح های حاکمیت سوال میکند ، دقایق زیادی در مورد بی سواد بودن موسوی ، کروبی و دیگر سیاستمداران جهان صحبت میکند و میگوید که صد نفر را میشناسد که میتوانند پس از سرنگونی مملکت را اداره کنند.
توجه کنید : آیا کسی هم دیگر وجود دارد که نداند ، منظور از آلترناتیو ، نه افراد و شخصیت ها ، بلکه جریان سیاسی جایگزین است؟ ولی او که مسائل سیاسی را از همه” بهتر” می فهمد ، ظاهرا این را نمیداند! البته برای او و همکاران سیاسی اش، نبود جریان سیاسی جانشین نه تنها نقطه ضعف جنبش نیست ، بلکه درست برعکس نقطه قوت آن است . زیرا خوب می دانند که آمریکایی ها هرگونه فقدان آلترناتیو را به سرعت با جریان سازی به کمک” صد ” ها عروسک خود جبران می کنند. واتفاقا این آلترناتیو ملی است که موی دماغشان خواهد شد. شما اگر مثل من حوصله بررسی گفتار قدیمی دکتر را ندارید، لااقل همین برنامه آخر او را با دقت گوش دهید تا بتوانید سمت گیری های آتیش را بهتر درک کنید. ولی اگر برنامه های گذشته اورا مرور کنید به وضوح به تغییرجهت های او در مورد مسائل سیاسی و مذهبی ، در این چند ماه اخیر،پی خواهید برد. به برخی از این تغییرات در کامنت های قبلی اشاره شد. از جمله بد نیست به اظهارنظر او راجع به مذهب و خدا در برنامه رادیویی دهم دسامبر 2007 توجه کنید تا به تفاوت فاحش آن با موضع گیری های ماه های اخیرش ، که برای تاثیر”ویژه ” روی جنبش پردازش شده است ، پی ببرید.
رسالت جدید دکتر هلاکویی ، سیاست بازی است و نه روانشناسی .
Hamid
January 1st, 2010 - 16:02 جناب مرشد که از بیرون گود سیاست ، دستورات “لنگ کردن” صادر می کند ، دیری نخواهد گذشت که “مریدان” به زور داخل گودش خواهند کشید.
Hamid
January 4th, 2010 - 11:29 باز دو مورد متفاوت با موضع گیری های جدید دکتر هلاکویی از برنامه رادیویی دو سال پیش ،یازدهم دسامبر 2007 . میگوید: ” اگر برابری نباشد، برادری بی معنی است . برابری البته یکسانی نیست .حالا بعضی جوامع نعل وارونه می زنند … اصل اول برابری است بعد برادری”. به هر علت ، هنوزاز موضع گیری های “ایدئولوژیک” نئو لیبرالیستی، در ایشان خبری نبود. در همین برنامه در پاسخ به سوالی راجع به اعدام در ملاء عام در جمهوری اسلامی، یک کلمه هم که به گوشه عبای آخوند ها بر خورد به زبان نمی آورد. حتی می گوید: راجع به مسائل سیاسی و مذهبی به دلایلی نمی خواهم صحبت کنم. اگر دفعه دیگر روی خط آمدید و سوالتان را کلی بیان کردید، در خدمتتون هستم….. شاید در آن زمان دکتر غم فروش سی دی هایش را در ایران می خورد و این که وزارت ارشاد مانع فروش آن ها نشود که اینچنین دست به عصا می رفت. ویا این که جدیدا با وضعیت ایران در کلاس ” آموزش های چریکی ” شرکت کرده و ترسش ریخته است! شاید هم دیگر سی دی برای فروش ندارد!
Hamid
January 7th, 2010 - 05:00 شنونده ای دوسال پیش با دکتر تماس میگیرد. دلخور از این که سوء استفاده های این رژیم اسلامی از مذهب باعث شده است که در آمریکا به ایرانیان اهانت شود . دکتر هلاکویی نیم ساعت ، با همان حرارت و لحن حق به جانب در و دیوار را به هم می دوزد تا ثابت کند که این شنونده حرف مفت میزند. از این که گویا فرهنگ و مذهب ما در هم آمیخته است ، و اینکه این نظر به طور جدی مطرح است که آمریکا جنگ صلیبی راه انداخته است، تا آنجا که وقتی شنونده می گوید: ولی دکتر من فکر می کنم مااول ایرانی بعد مسلمان هستیم . چنین جوابی می گیرد که : ” نه نه نه . این نظر شماست . تمنا می کنم مساله را از دیدگاه علمی بهش نگاه کنید.” و باز فلسفه بافی. ولی این هنوز پایان حیرت انگیز ماجرا نیست. شنونده بیچاره که در اثر “بمباران علمی” تقریبا بیهوش شده است ، فرصتی می یابد و میگوید : این که رئیس جمهور ایران وارد آمریکا شود که بر مبنای آن ما مورد بی احترامی قرار می گیریم…. دکتر مثل قرقی می پرد وسط و حرفش را قطع می کند و میگوید: ” بحث را نمی خواهم شخصی اش کنیم . شما ببینید در باره رئیس جمهور آمریکا هم الآن یک میلیارد مردم دنیا اینجور فکر میکنند . یک میلیارد…من البته به آخر وقتم رسیدم. یه وقت دیگه اگه اومدید ، بدون ذکر نام می تونیم باهم صحبت کنیم.” برنامه رادیویی 13 دسامبر 2007. حال خودتان قضاوت کنید آیا من حق دارم فکر کنم که کمی هم مواظب دکتر باید بود یا نه ؟ این که ایشان امروز در اثبات چیزی سر از پا نمی شناسد که دیروز در رد کردن همان چیز ، در انسان موجب احساسی نامطبوع میشود . احساسی که مرا بر آن داشت تا این کامنت ها را اینجا بگذارم. احساس کسی که مورد سوء استفاده قرار گرفته است. انگیزه ایشان را ازاین شعبده بازی ها نمیدانم. تنها چیزی که به ذهنم میرسد آن است که همان طور که قبلا هم گفتم ، یا ایشان پس ازآغاز جنبش اخیر کشورمان از طرف از ما بهتران ماموریت و مسئولیتی در جهت تاثیر گذاری روی اذهان شنوندگان خود در یافت کرده اند که اینک چنین آشکار در سمت و سوی برنامه آمریکایی کردن حرکت مردم می کوشد، و یا آن که آن زمان غم فروش سی دی هایش را در ایران می خورد که از بیان آنچه به ج.ا خوش نیاید، وحشت داشت.
January 4th, 2010 - 11:29 باز دو مورد متفاوت با موضع گیری های جدید دکتر هلاکویی از برنامه رادیویی دو سال پیش ،یازدهم دسامبر 2007 . میگوید: ” اگر برابری نباشد، برادری بی معنی است . برابری البته یکسانی نیست .حالا بعضی جوامع نعل وارونه می زنند … اصل اول برابری است بعد برادری”. به هر علت ، هنوزاز موضع گیری های “ایدئولوژیک” نئو لیبرالیستی، در ایشان خبری نبود. در همین برنامه در پاسخ به سوالی راجع به اعدام در ملاء عام در جمهوری اسلامی، یک کلمه هم که به گوشه عبای آخوند ها بر خورد به زبان نمی آورد. حتی می گوید: راجع به مسائل سیاسی و مذهبی به دلایلی نمی خواهم صحبت کنم. اگر دفعه دیگر روی خط آمدید و سوالتان را کلی بیان کردید، در خدمتتون هستم….. شاید در آن زمان دکتر غم فروش سی دی هایش را در ایران می خورد و این که وزارت ارشاد مانع فروش آن ها نشود که اینچنین دست به عصا می رفت. ویا این که جدیدا با وضعیت ایران در کلاس ” آموزش های چریکی ” شرکت کرده و ترسش ریخته است! شاید هم دیگر سی دی برای فروش ندارد!
Hamid
January 7th, 2010 - 05:00 شنونده ای دوسال پیش با دکتر تماس میگیرد. دلخور از این که سوء استفاده های این رژیم اسلامی از مذهب باعث شده است که در آمریکا به ایرانیان اهانت شود . دکتر هلاکویی نیم ساعت ، با همان حرارت و لحن حق به جانب در و دیوار را به هم می دوزد تا ثابت کند که این شنونده حرف مفت میزند. از این که گویا فرهنگ و مذهب ما در هم آمیخته است ، و اینکه این نظر به طور جدی مطرح است که آمریکا جنگ صلیبی راه انداخته است، تا آنجا که وقتی شنونده می گوید: ولی دکتر من فکر می کنم مااول ایرانی بعد مسلمان هستیم . چنین جوابی می گیرد که : ” نه نه نه . این نظر شماست . تمنا می کنم مساله را از دیدگاه علمی بهش نگاه کنید.” و باز فلسفه بافی. ولی این هنوز پایان حیرت انگیز ماجرا نیست. شنونده بیچاره که در اثر “بمباران علمی” تقریبا بیهوش شده است ، فرصتی می یابد و میگوید : این که رئیس جمهور ایران وارد آمریکا شود که بر مبنای آن ما مورد بی احترامی قرار می گیریم…. دکتر مثل قرقی می پرد وسط و حرفش را قطع می کند و میگوید: ” بحث را نمی خواهم شخصی اش کنیم . شما ببینید در باره رئیس جمهور آمریکا هم الآن یک میلیارد مردم دنیا اینجور فکر میکنند . یک میلیارد…من البته به آخر وقتم رسیدم. یه وقت دیگه اگه اومدید ، بدون ذکر نام می تونیم باهم صحبت کنیم.” برنامه رادیویی 13 دسامبر 2007. حال خودتان قضاوت کنید آیا من حق دارم فکر کنم که کمی هم مواظب دکتر باید بود یا نه ؟ این که ایشان امروز در اثبات چیزی سر از پا نمی شناسد که دیروز در رد کردن همان چیز ، در انسان موجب احساسی نامطبوع میشود . احساسی که مرا بر آن داشت تا این کامنت ها را اینجا بگذارم. احساس کسی که مورد سوء استفاده قرار گرفته است. انگیزه ایشان را ازاین شعبده بازی ها نمیدانم. تنها چیزی که به ذهنم میرسد آن است که همان طور که قبلا هم گفتم ، یا ایشان پس ازآغاز جنبش اخیر کشورمان از طرف از ما بهتران ماموریت و مسئولیتی در جهت تاثیر گذاری روی اذهان شنوندگان خود در یافت کرده اند که اینک چنین آشکار در سمت و سوی برنامه آمریکایی کردن حرکت مردم می کوشد، و یا آن که آن زمان غم فروش سی دی هایش را در ایران می خورد که از بیان آنچه به ج.ا خوش نیاید، وحشت داشت.
۲۱۷ نظر:
«قدیمی ترین ‹قدیمی تر 201 – 217 از 217سلام و خسته نباشین نظر من این هست شخص که با معلوماتش در خدمت مردم هست جایگاه بالای داره هیچ انسانی تکمیل نیست و کار شما هم درست نیست از 10 میلیون انسان حداقل با مشورت ایشون به نتیجه رسیدن پس دکتر انسان کوچکی نیست و هر چی بیشتر بدگوی برای ایشون باشه مقام بالاتری داره
کاملا موافقم
و در ضمن هلاکویی نگاه کالا گونه به زن داره ،زن رو دارای تاریخ انقضا میدونه
مثلا زنی که ۳۷ -۳۸ ساله باشه دیگه فرصتی برای ازدواج و بچه دار شدن نداره و باید بسوزه و بسازه یا تنها بمونه یا قید خوشبختی رو بزنه و بگه خوشبختی سهم من نیست و همین که بقیه خوشبختن بسه
سلام
در یکی از کتابهای موریس مترلینگ یک جمله ای دیدم از نظر خودم خیلی جالب و قابل قبول بود:
کمونیزم زمانی می تواند خوب باشد که روی زمین فرشتگان زندگی کنند نه انسانها که دارای حس بخل، حسد، کینه و برخی چیزهای منفی که در وجودشان .
بخل و حسد و کینه هم اگر نبود زندگی مثل ربات میشد اشتباهی صورت نمی گرفت و همه چی بی مفهوم بود. از طرفی به بخل و حسادت و کینه توزی میدان دادن هم بده که به تباهی میبره. هنر اینه که بخل و حسادت و کینه ای که در وجود ماست را کنار بگذاریم.
حتی فکر زندگی در یک کشور کمونیستی هم عذاب آوره. البته نظام سرمایه داری مدل آمریکایی هم در آینده جوابگو نخواهد بود. الان کم کم شاخص ناخالص اجتماعی به جای شاخص ناخالص اقتصادی بیان میشه که روزنه امیدی برای بشر هست.
دوستی اخیرا ایمیلی برایم فرستاده و نوشته است که گفته دکتر هلاکویی که "جهان از هیچ بوجود آمده" مطابق اصول فیزیک کوانتوم درست است. بله میدانم که استیون هاوکینگ در کتاب "طرح بزرگ "و برخی فیزیکدانان دیگر از ده ها سال پیش گفته اند که:جهان می تواند از "هیچ" بوجود آید. البته اگر قوانین حاکم بر طبیعت وجود داشته باشند. منظورشان هم وجود نیروی جاذبه است که مطابق این نظر هنگام بیگ بنگ به شکل گیری جهان مادی منجر شده است. منظور این "هیچ" هم فقط فقدان ماده است ، چون نیروی جاذبه که وجود داشت. پس آنچنان هم هیچ نیست. تازه مطابق همین فیزیک کوانتوم ،زمان و مکان در بینگ بنگ صفر نبوده بلکه متمایل به صفر بوده است. زمان در بیگ بنگ ، ده به توان منفی 43 و مکان ده به توان منفی سی و پنج محاسبه شده که به زمان و طول "پلانک" مشهور است. از همه این ها گذشته من گفتم که اصلا نظر واقعی دکتر هلاکویی نمی تواند با نتیجه گیری از این "هیچ" جور درآید. زیرا خلق جهان از هیچ (البته اگر هیچ مطلق باشد که دیدیم که نیست ولی دکتر این را نمیداند)، هرچند به وجود "خدا"ی ادیان نمی انجامد ولی جایی برای "خلقت" باز می گذارد.
با سلام ببخشید که بعد از چندین سال دوباره مطالب انتقادیتون رو از نو خواندم اما اینجا مطالبی به نظرم رسید که باید بگم یکی اینکه اگر دکتر هلاکویی به نظرتون معیارش برای خوشبختی که هارمونی در مغز هست درست نباشه که از نظر من این از تعریف دیگه ای منطقی تر به نظر میرسه پس شما چطور خوشبختی رو با ایجاد یک اثر هنری و شوقی که در ما ایجاد میکنه یکی میبینید اول از همه از کجا میدونید که دقیقا این خوشبختی اون خوشبختی که دکتر میگه نیست یعنی فرد به دلیل خلق یک اثر هنری در ذهن و بدنش به بالاترین هماهنگی میرسه یعنی در اون حین اینطور نیست که یه بخشی از وجودش ناراحت و یه بخشی شاد باشه بلکه به یه وحدتی در زمینه شاد بودن در وجودش میرسه در ضمن من فکر میکنم که شما سعی دارید بگید گروه های چپ در جهان به دنبال این هستن که یک در جهان کشورها با سیاستهای گوناگون وجود داشته باشند و در واقع یک طیفی نباشند و به همین دلیل با آمریکا مشکل دارن اما با این تحلیل اساسا مشکل دارم چون شما همیشه میبینید جهان با یک یا دو ابر قدرت در ظاهر وجود داره یعنی یه زمانی شوروی و انگلیس یه زمانی مثل الآن آمریکا و انگلیس و روسیه اینکه گروه های چپ روی آمریکا تمرکز کنند فقط نتیجه جابه جایی قدرت خواهد بود و بس و همین طور بالعکسش نمونه هم سوریه بود که وقتی الآن درست نگاه کنیم آمریکا اصلا به دنبال نفوذ در سوریه نبود بلکه بدتر طرفداران خودش رو در اونجا به شدت سرکوب کرد تا روسیه بیشتر در اونجا نفوذ داشته باشه دلیلش هم بله میتونه این باشه که نمی خواد کشوری مستقلاً در منطقه باشه که با سیاستهای بلند مدتش صددرصد همخوانی نخواهد و به ضررش تموم میشه اما آمریکا تنها یک کشور بلد شده هست و حتی به نظر من این یک سیاست هست که مدام در بوق و کرنا میشه من روسیه رو که شاید به اندازه آمریکا خودش رو نشون میده قدرتمندتر میدونم
در ضمن من باید یک چیز دیگه هم به شما بگم علوم پزشکی با تجویز قرص و شوک به بیمار روانی تا حدی اون رو مهار میکنم نه اینکه این بتونه برای همیشه جواب بده ولی میتونه مریض رو بر فرض اگر قصد خودکشی داره و یا حالات عصبی بسیار که ممکنه هر آن سکته کنه نجات بده و بیمار رو آروم بکنه این که دکتر بگه قرصی وجود داره که فرد با خوردن اون احساس خوشحالی میکنه و شاید بعدها باعث بشه مثلا از عکس که بدش بیآد حالا خوشش بیاد چیز دور از ذهنی نیست اما درباره ربات سازی انسانها باید بگم تنوع برای من جذابیت داره و من به شخصه ترجیحش میدم اما شمایی که معتقد افراد معتقد مذهبی و افرادی که در جوامع عقب مانده طبیعتاً بسته زندگی میکنند آیا به نظرتون اونها هم از افراد یک جور ربات سازی نکردن شاید این رویه رو اگر جوامع لیبرال در پیش بگیرم گویی از اون طرف بوم افتادن اما مطمئنم باشید تنوع و خلاقیت آدمها در نظامهای لیبرال بهتر از نظامهای کمونیستی و سوسیالیستی خودش رو نشون داده
درود بر شما. به نظر من با قاطعیت در مورد خوشبختی به عنوان یک احساسی که همه آن را یکسان نجربه می کنند نمی توان نظر داد. نابغه ها بخصوص نوابغ هنری و نه علمی( چون نوابغ علمی بخاطر آی کیوی بالا متمایزند)، هنگامی که ازجاده هارمونی خارج می شوند، شاهکار می آفرینند.چنین لحظه ای برای آن ها اوج خوشبختی است. در لبه جاده و دره یا همان جنون و خلاقیت شاهکار خلق می شود. دکتر هلاکویی شخصیتی ملانکولیک است که عقل معاش خوبی دارد. تنها ساده لوحی اش در تماس با مردم ،پیشبینی های ابلهانه در مورد سرنگونی ج.ا بود. نگاه کنید که من همزمان با این پیش بینی هایش آن ها را واهی ارزیابی می کردم و نه پس از مدتی. این گاف های کودکانه انسان را در مورد باهوش بودن ایشان دچار تردید می کند. به قول طرفداران سرمایه داری او "اسمارت" است و برای پول ساختن همین کافی است.بحث های تجریدی هلاکویی شخصیت های ملانکولیک مثل خودش را جذب می کند.
چپ ها خواهان جهانی چند قطبی هستند تا یک قدرت بزرگ نتواند اراده خود را بر جهان تحمیل کند. آمریکا به تنهایی بیش ازتمام امپراتوری های تاریخ جنایت کرده است.فقط دوقلم آن سه میلیون بی گناه در ویتنام و یک میلیون درعراق.
در مور پیام دومتون من هم در فیسبوک هم در وبلاگم مطالبی به اندازه درک خودم نوشته ام. من هیچ جامعه ای را با جامعه دیگر مقایسه نمی کنم. بر سرنوشت بشریت فعلا سرمایه داری لگام گسیخته حاکم است و مسئولیت همه نابسامانی ها هم به عهده اوست.
مرضیه
ببینید من کامنت قبلی ام رو بدون اسم گذاشتم البته شما ایمیل من رو دارید فک کنم که تو ارسال کامنت اول با مشکل روبرو شدم چون اینجا ندیدمش مطالبش رو دقیق یادم ولی فکر میکنم راجع به این بود که من گفتم تو ماجرای سوریه همون قدر روسیه از حمله داعش سود میبرد که آمریکا و به مراتب حتی میشه گفت منفعتش برای روسیه بیشتر بود اما در کل نظام سرمایه داری لیبرال بهتر از نظامهای کمونیستی هست نظامهای کمونیستی خیلی بسته هستن شما اون مقدار از شکوفایی علم و هنر رو که در جوامع لیبرال هست اصلا نمیتونید مقایسه کنید با جوامعی که به صورت کمونیستی یا سوسیالیستی اداره میشن در نهایت هم من هرگز نمی پذیرم که آمریکا از روسیه برای ایران مضرتر بوده چون اولا این مقدار به نظر من مسخره میرسه چون ایران هر وقت که خواسته قدرتی رو داشته باشه مثل زمانی که ایران عقاب اپک بود هر دوی این قدرتها دست به دست هم دادن تا ایران رو دوباره ضعیف کنن اثر مخرب این دو کشور متفاوت بوده ولی نمیشه گفت کدوم یک بیشتر بوده کدوم یک اثر کمتری داشته البته در تحلیل مثلا تاریخ صد سال پیش تا الآن اما رد پای تاریخی دخالتها و ضربه زدنهای روسیه به ایران طولانی تر و کهنه تر از آمریکا هست گذشته از اینکه داعیه های کمونیستی بیشتر از داعیه های سرمایه داری در جهان جنبه شعاری داره نمونش همون که اون بنده خدا میگفت که امثال استالین در کاخ زندگی میکردن حالا اگر ترامپ که یک بازرگان و تاجر هم هست در کاخ زندگی کنه خب نمیشه گفت شعار داده که این سبک زندگی با اون شعارها در تضاد باشه هر آنچه که هست نظامهایی که خودشون سرمایه داری و لیبرالیسم معرفی می کنم به تعریفی که از خودشون مطرح میکنن تا نظامهایی که خودشون رو کمونیستی معرفی کردن وانگهی که همه اینها به نظرم بازی دادن مردم هست وگرنه اسرائیل هم در ابتدا بیشتر به شوروی وابسته بود تا آمریکا و بعدها بود که میبینیم آمریکا الآن بزرگترین پشتوانه صهیونیزم هست اینها از نظر من فقط انتقال قدرت اون هم به ظاهر هست
درباره ماجرای مصدق هم باید به این مسئله نگاه کنید چرا حزب توده که در اون زمان در ایران قدرت بسیار داشت و اصلا برای خودش تو ایران به صورت مخفیانه نیروی نظامی پرورش میداد در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد کاری نکرد
با تشکر. شما مطالب گوناگونی را مطرح می کنید که در مورد بعضی از آن ها در همین نوشته من در مورد دکترهلاکویی هم قبلا صحبت شده است. اول. من هیچوقت ادعای کمونیست بودن نکرده ام. در شوروی مدتی زندگی کرده ام و در باره آنجا ده ها مطلب نوشته ام. دو مطلب من در این مورد یکی "درباره حزب توده ایران" است که با نامی دیگر"بی بی سی" آن را منتشر کرد و دیگری تحت عنوان"بحثی فیسبوکی در باره اتحاد شوروی" است که لینک هردو را در خاتمه میگذارم. اگر خواندید و انتقادی داشتید من در خدمت هستم. بحث در مورد "کودتای 28 مرداد" هم قبلا در همین جا ده است.آقای هلاکویی چندین بار مدعی شده است که اگرآمریکا مصدق را سرنگون نمی کرد حزب توده کشور ما را به شوروی میداد. من هم پاسخ دادم که انگلستان درست یک روز بعد ازتصویب لایحه ملی شدن نفت در سال 1329 علم سرنگون کردن مصدق را بلند کرد. مساله آن ها شوروی نبود. دردشان نفت بود. ده ها سند در این مورد خودم در وبلاگم گذاشته ام. از آن جمله است تصویر روزنامه های آن زمان که این حرف مرا ثابت می کند. همه این ها را در مطلبی که ده سال پش در مورد کودتای 28مرداد نوشتم می توانید بیابید. دکتر هلاکویی مانند همه آمریکا زده های دیگر تا دوسه سا پیش اصلا نمی گفت "کودتا" بلکه می فرمودند "حادثه 28 مرداد" اخیرا که دیگر اسناد و مدارک را خود آمریکا هم منتشر کرده شاید این ها هم از رو رفته باشند و بگویند:"کودتا". حزب توده ایران آن قدر قوی نبود که به تنهایی در مقابل کودتا بایستد. شاید منظورتان این است که عمدا اقدامی نکرد تا مصدق سرنگون شود. این ادعایی نیست که کسانی که اندکی تاریخ میدانند بپسندند. اعضا و کادرهای حزب بزرگترین قربانی کودتا بودند. در مورد بهتر یا بدتر بودن روسیه یا آمریکا برای ایران، به نظر می رسد شبکه های ماهواره ای "من وتو" و... زیاد تماشا می کنید. به اسناد مراجعه کنید. هرچند برای من تفاوتی نمی کند که کسی از روسیه بدش بیاید. ولی آن ها که این مقایسه ها را بدین شکل کرده اند قصدشان این است که ایرانیان را آماده کنند تا آن هایی که لیبی و سوریه و عراق و افغانستان را ویران کردند، همان بلا را سر کشور ما بیاورند. هرچند زهی خیال باطل.
https://www.bbc.com/persian/iran/2012/02/120117_l44_tudeh_party_anniversary_70th?fbclid=IwAR3KRU9FYGfHIuGcaBEJQL-9L63tTU5voBcshLyQxi3AUrpQGP7lRJuf2aM
https://eshtrak.wordpress.com/2015/06/20/%D8%A8%D8%AD%D8%AB%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D8%B3-%D8%A8%D9%88%DA%A9%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%88-%D8%B3%D9%88%D8%B3%DB%8C/?fbclid=IwAR2nLzRfcYUG2t0pvLVYS-oTjzd9unUZ3953CpgQ36d2S0aiFRy-vb98ztw
خب قبل از اینکه مقالاتتون رو بخونیم یه مطلبی رو باید بگم اول از همه من اغلب کتابهایی رو که درباره تاریخ معاصر مطالعه کردم درباره احزاب در ایران بوده که مهمترینش کتاب تاریخ صد ساله احزاب از یونس پارسا بناب هست تازه خودتون هم میدونید یک مارکسیست باید باشن با این همه در این کتاب هم تاکید شده که حزب توده ایران بزرگترین حزب در کل تاریخ ایران به حساب می آد و در ضمن علاوه بر اینکه درصد کثیری از مردم ایران در زمان مصدق عضو حزب توده بودن میشه بگید به چه دلیل این حزب هیچ عمل سیاسی قابل توجهی در زمانی که مصدق دچار کودتا شد انجام نداد این حزب تماما سرسپرده شوروی بود و همون طور که پارسا بناب اشاره میکنه به دلیل اینکه از شوروی دستوری نداشته دست به هیچ عملی نمیزنه چه جور آمریکا یک روزه می آد کودتا میکنه اما اینها با جمعیت انبوهی که داشتن کار خاصی رو صورت نمیدن بعد هم من درباره مسئله سوریه اشاره کردم شما ظاهر یک مسئله رو میبینید مثلا مردم سوریه خواستار برقراری یک حکومت لیبرال در کشور میشن که در اون شخصی چون بشارالاسد یک حکومت مادام العمر نداشته باشه طبیعتاً خب از اون طرف چرا آمریکا می آد و داعش رو به وجود می آره تا به سوریه حمله کنه مگر همه چیز به سمت این نمیره که سوریه رو برای خودش داشته باشه از اون طرف چرا روسیه بلافاصله داعش رو از بین نمیره فک میکنم نزدیک هشت سال تا روسیه وارد عمل شد طبیعتاً دولت مردان آمریکا اینقدر احمق نیستم که با وجود روسیه بخوان فکر کنند میتونن سوریه رو از آن خود کنند و به منطقه تحت نفوذ خودشون دربیارن ولی مسئله اینجاست که قدرت گرفتن سوریه هم به ضرر آمریکا و هم به ضرر روسیه هست تازه من یک چیزی رو هم باید بگم زمانی که شما می خواهید یک نظام تک قطبی به ادعای خودتون که سرمایه داری آمریکاست رو براندازید چه نظامهایی رو می خوابید جایگزین کنید نظام های چند قطبی در جهان مهم ترینش این هست که آیا عادلانه هست یا نیست وگرنه گروه های چپ بعد از ظهور افرادی مثل فوکو که نظریات پست مدرنیست رو مطرح کردن حتی در یک جامعه مثل هند اگر زنان خودسوزی کنن افرادی برخاسته از این مکاتب هستن که اظهار میکنن این خاص اون جامعه هست و یا برقع و حجاب زنان در افغانستان هم به همین منوال و حق سواد نداشتن و ... در دوران حاکمیت طالبان در این کشور برای زنان رو هم به همین صورت دربارش نظر میدم در حالیکه حتی خود آمریکا با تمام مفاسدی که داره تنوع رو در خودش میپذیرم و بسیاری از افرادی که طرفدار سرسخت کمونیست هستن به راحتی در این کشور اظهار نظر سیاسی میکنن و زندگیشان رو دارن شما ببینید در آمریکا فرد وقتی بیکار میشه حقوق بیماریش از یک کارمند معمولی در ایران بیشتره در حالیکه کشور چین حتی تو یه مستندی نشون میداد اغلب کارگران کارخونه هاش حقوق ماه اول رو ننیگرن به دلیل اینکه می خوان کارگر مجبور باشه اونجا کار کنه نگاه کنید چطور برای مرگ یک سیاه پوست توسط پلیس در آمریکا تظاهراتهای گسترده و طولانی صورت گرفت در حالیکه شما هرگز نمی بینید که در چین به خاطر موارد مشابه یک تظاهرات اعتراضی کوچک هم صورت گرفته باشه
با درود. حزب توده در باره بی عملی در 28 مرداد مطالب بسیار زیادی نوشته است. من سال هاست که توده ای نیستم و برایم فرقی نمی کند که شما فکر کنید که شوروی به آن ها اجازه نداد و یا نظر من را که می گویم توانش را نداشت بپذیرید. عمدا در مورد توان حزب در آن زمان اغراق می شود. ضمنا حزب در این مورد باید به چپها توضیح دهد و نه به راست ها که می گویند : چقدر خوب شد که شاه کودتا کرد و توده ای ها را کشت. شما هم اول ببینید که چه موضعی دارید و دنبال چه هستید تا مشخص شود که حزبی ها( نه من البته) چه جوابی به شما باید بدهند. مواضع شما عمدتا لیبرالی با اندکی عدالت خواهی به نظر می رسد. اگرقسمت آخر بحث من با خانم مینا اسدپور را در لینکی که گذاشتم بخوانید ، ایراد من به این دوست گرامی و بسیار آگاه هم این بود که مشخص نمی کنند که دقیقا کجا ایستاده اند و چه می خواهند.شما هم همینطور. در سوریه ، متعاقب لیبی و طرح "ایجاد بهارعربی" آمریکا وارد عمل شد. حتما نوار سرهنگ آمریکایی کلارک را گوش کرده اید که می گوید: 7 کشور را ما می بایست می گرفتیم و اگر موفق می شدیم آخریش ایران بود. خوشبختانه اگر این کشورها را ویران کردند موفق نشدند مال خود کنند. مسلما روسیه هم بخاطر منافع خود در سوریه وارد عمل شد. ولی اگر نمی شد الان ایران بدتر از لیبی و سوریه و عراق شده بود. مردم دنیا آنقدرزیر سلطه رسانه های آمریکایی هستند که این جنایات جلوی چشم خود را هم نمی توانند تجزیه و تحلیل کنند چه برسد به آن که چند سالی از آن ها بگذرد. نوشته اید که این نظام تک قطبی برود باید دید که چه نظامی جایش می آید. بحث اینکه این برود و یکی دیگر جایش بیاید و بحث این که کدام نظام در بین آن ها بهتر است عجالا در این جا مطرح نیست. این مطرح است که قدرت های بزرگ متعدد وجود داشته باشند که بتوانند همدیگر را کنترل و متعادل کنند و نه آن گونه که آمریکا مثلا بتواند در گواتمالا سفلیس روی مردم بدبخت کشت و آزمایش کند و هیچ کس نفهمد تا چهل سال بعدش و هزار جنایت دیگر که انجام داد و کسی قدرت نداشت که مچش را بگیرد. جهان چند قطبی از این نظر خوب است. این که آمریکا خوب است چون مردم می توانند تظاهرات کنند ولی چین خوب نیست چون مردم تظاهرات نمی کنند، خوب به آن ها مربوط است که تبلیغ سیستم چینی را می کنند. من با این که برای این حرف ساده انگارانه شما جواب دارم ولی تمایل و انگیزه ای برای پاسخ به آن ندارم. همین تظاهرات تو آمریکا در ابعاد خیلی کوچکترش هم در کشورهای مخالف آمریکا صورت گیرد آمریکایی ها همان را بهانه می کنند تا اگرنه حمله نظامی لااقل تحریمش کنند. شما هم آن وقت مثل آمریکا تظاهرات آن ها را علامت دمکراسی نمی نامیدید. این را عرض می کنم چون بی بی سی و من وتو این گونه هستند. فوکویاما را جدیدا نخوانده اید. بخوانید تا ببینید به چه وحشتی از آنچه در آمریکا میگذرد دچار شده است. و ببینید که چه آینده غم انگیزی برای طبقه متوسط آمریکا پیش بینی می کند. او به اصلاح نظریات خود پرداخته.
به نظر من هم بخصوص حرف های روانشناسیشون پر از چرت هست؛
بعضی وقتا فک میکنم این کسایی که زنگ میزنن اگر واقعا عمل کنن به حرفای این بابا
به گای سگ میرن.
من فکر می کنم این به اصطلاح دکتر هولاکویی بیشتر از همه خودش مشگل شخصیتی و روانی داره
اصلا خالی از سواد و لطافت های خاص یک روانشناس یا جامعه شناس هست
خودش پر از خشمه و اگر راه حل بلد بود تا حالا دو تا زن طلاق نمی داد
در سومیش هم گرفتاری داره اگه تا حالا طلاق نگرفته باشه
ایشون حتی اینقدر فهم و درک روانی نداره که وقتی یک کسی تماس می گیره حتما یا خودش یا همسرش یا فرزندش مریض روانی یا روحی هستن و باید حرمت اونا را نگه داره و کل کل نکنه
بعضی وقت هم فقط وقت تلف می کنه و هیچ سروته نداره برنامه ایشان کلا اختلاف بر انگیز و خانمان براندازه
چرا همه پیام های مخالفرو پاک میکنید!!! شما قبولش نداری چرا همه برنامه هاش نگاه میکنید و جملاتش رو حفظین!!خب شما قبدل نداری نبین گوش نکن ما قبولش داریم دنبالش میکنیم چقدر بیکارین که میاین وقتتون هدر میدین برای کوبیدن کسی!بجای این برای پیشرفت و بالابردن سطح اگاهی خودتون وقت بزارین حسادت هم حدی داری اقای صدری عزیز!!کلی خندیدم به پیامهای غیر واقعیتون ...من تمام برنامهاشو دیدم خیلی از حرفهاتون دروغ بود پتاسفم برای بیکاری و حسادت شما
بجای این همه وقت گذاشتن و چرتو پرت و دروغ تایپ کردن آقای صدری بهتره از علم دکتر استفاده کنی و یکم روی خودت کار کنی و بیماری حسادتتون رو درمان کنین 😂 زندگی ارزش این همه کینه و حسادت رو نداره آقای عزیز .آقای دکتر درس خونده مطالعه میکنه و این همه هوادار داره لیاقتشو داره !یکیم مثل شما بجای علم و پیشرفت دنبال کینه و نظرات مردم میشه همین .
تو کسکش تخم روس هم کلی ذوق کردی از کسشعرای اربابت. خود گوید و خود خندد. واسه خودش پوتین مادر قحبه نوشابه باز کرده. بهش بگو تو اول ملت گشنتو سیر کن دختراشونو رو اینترنت نفروشن باقی پیشکش. تو کسکشم از المان گمشو روسیه خایههای پوتینو بلیس
https://m.youtube.com/watch?v=rZa9RYxZr1E
ارسال یک نظر