آیا گارباچف خائن بود؟

هم اکنون در"مجله هفته" ترجمه کوتاه مطلبی از"دنیای جوان " آلمان وجود دارد با عنوان "خیانت به سوسیالیسم" که در آن "هربرت میس" دبیراول سابق حزب کمونیست آلمان ، میخائیل گارباچف را به "خیانت" متهم می کند.این تعبیری است که بسیاری از هواداران سوسیالیسم علمی در جهان با آن همدلی دارند. به اعتقاد من ولی این داوری بر پایه بی توجهی به قوانین بازی قدرت ها در"جنگ سرد" استوار است وهیچ کمکی هم به جهت گیری درست ما درصحنه سیاسی امروز جهان نمی کند. سیاه و سفید دیدن، ما را عملا در حاشیه نبرد جاری مخالفان هژمونی آمریکا و طرفداران جهان چند قطبی، که اتفاقا خود گارباچف هم جزو آنهاست، از یک طرف و آمریکا و اقمارش از طرف دیگر قرار خواهد داد.
اين که چرا  چپ ها گارباچف را  خائن و  راست ها اورا يک" سوپرمن" ارزيابی کرده اند در زمان خود قابل درک بود و به روشنفکران ما نيز محدود نمي شد.ولی اين که هنوزپس از سال ها همان قضاوت در مورد نقش او در فروپاشی اتحاد شوروی صورت می گيرد، شايد دليلی نداشته باشد جز فقدان بررسی بی طرفانه و همه جانبه از اين اتفاق تاريخی قرن.

علل فروپاشی کشورهای سوسياليستی را با درک قوانين جنگ سرد ميتوان شناخت :
جهان پس از جنگ جهانی دوم ، با وجود سلاح های هسته ای ، وارد مرحله جديدی شد که شرق و غرب را متعهد وملزم به اجتناب از درگيری مستقيم نظامی و رويارويی گسترده ميکرد. مارگارت تاچر، نخست وزير وقت انگلستان، در ديدار سال 86 خود با گارباچف ميگويد که: "جهان مديون سلاح های هسته ای است . زيرا اگر اين سلاح ها نبودند شايد تاکنون جنگ سوم هم صورت گرفته بود".
منظورتاچر همچنين اشاره به اين واقعيت بود که شوروی فرو ميريزد و حاکميت چاره ای جز توسل به دیپلماسی ندارد.
در دوران جنگ سرد پيشی گرفتن هريک از دو قدرت بزرگ در زمينه نظامی ، برايش اين فرصت را فراهم می ساخت که حوزه نفوذش را گسترش دهد. به عنوان مثال هنگام امضای قرارداد کاهش تسليحات "سالت2" در سال 78 ميان جيمی کارتر و لئونيد برژنف ، اتحاد شوروی از موقعيت نظامی بهتری برخوردار بود. در همين ايام حکومت های غربگرای ايران ، نيکاراگوئه و افغانستان سرنگون و نيروهای نظامی ويتنام به حمايت از چپ های طرفدار شوروی وارد کامبوج شدند.
با شروع دوره رياست جمهوری رونالد ريگان در سال 81 و اعلام "طرح دفاع استراتژيک" از جانب اوست که افول ستاره سرخ از فراز کرملين آغاز ميشود.
در سال 82 پس ازمرگ  لئونيد برژنف که سال ها مظهر پيش تازی ا.ج.ش بود،جانشینش  يوری آندروپف قابليت انعطاف در مقابل وضعيت جديد از خود نشان می دهد. در شرايط عادی ولی جانشين برژنف کسی مانند حيدر علی يف بود.
انتخاب کنستانتين چرنينکو پس از مرگ زود هنگام آندروپف ،مبين اين واقعيت بود که اعضای پوليت بورو ،ارگان رهبری کشور، آنگاه که در ارزيابی يک سال و نيم خود از وضعيت جديد، ادامه سياست های "واکنش معقول" را برای بقای سيستم مخاطره آميز ارزيابی ميکنند ، شايد با اکثريتی شکننده ،تصمیم می گیرند تا با "کله شقی" از خود وهم پيمانانشان  دفاع کنند.
اين سخن چرنينکو پس از انتخاب تفاوت او با آندروپوف را بخوبی نشان ميدهد: " ما از آنچنان توان نظامی برخوردارهستيم که آب سرد بر کله داغ جنگ طلبان بريزيم".
يک سال زمامداری چرنينکو با تنش های زياد با آمريکا همراه بود. به عنوان نمونه روزی ريگان  قبل از يک سخنرانی در دانشگاهی در آمريکا، پشت ميکروفون قرارميگيرد و به شکل شوخی ولی با هدفی جدی وآشکار دستور حمله اتمی به مسکورا ميدهد.
مرگ چرنينکو و روی کار آمدن ميخائيل گارباچف بدان معناست که رهبری شوروی سرانجام آغاز پايان را می پذيرد. آمدن او در حقيقت نتيجه چهار سال بررسی وضعيتی است که دو راه را پيش پا قرار داده بود: يا مطابق قانون کلی جنگ سرد متناسب با ميزان برتری حريف عقب نشينی کردن ويا جهان را به سمت جنگ راندن.
انتخاب گزينه نخست از طرف رهبران ا.ج.ش نشانه پايبندی آنان به حفظ صلح جهانی است.
اينکه در شرايط مشابه، آمريکايی ها نيزهمین سیاست پرهیز از جنگ را انتخاب می کردند ، البته جای ترديد دارد.دليل آن هم بی پروايی آنان در بکارگيری بمب اتمی در ژاپن و کشاندن جهان درسال 62 بر سر بحران کوبا تا آستانه جنگ  و ده ها اقدام ضد بشری ديگر است که انحصارات صاحب قدرت سرمايه،هنگام مواجهه باتهديد،از دست زدن به آن ها ابايی ندارند. جنگ جهانی دوم هم در شرايطی از مرکز اروپا آغازگردید که متجاوز از 20سال در بوق و کرنای غربی ها ، خطر جنگ و تجاوز از جانب "بلشویک" ها دمیده می شد.
خوشبختانه درحکومت شوروی هيچ فرد وگروهی ، چون صاحبان سرمایه در غرب، دارای آنچنان منافعی نبود که برای حفظ آن به هنگام فروپاشی وسوسه سوء استفاده از زرادخانه عظيم هسته ای به سرش بزند.
امروز که جهان شاهد حساسيت غرب و به ويژه آمريکايی ها به دستيابی کشورهايی چون ايران و کره شمالی به جنگ افزار هسته ای است و کسب آن را ،هرچند با آن ابعاد مينياتوری ( در مقايسه با توان هسته ای اتحاد شوروی) وسيله ای برای باج گيری و تهديد میداند ، می بايست به انصراف شوروی ها از بکارگيری اين توان به منظور جلوگيری از فروپاشی درود فرستاد. نمی توان عدالت خواه و انسان دوست بود و هم زمان افسوس خورد که چرا رهبران شوروی به استقبال جنگ نرفتند.
دراین رابطه منکر سياست های ماهرانه ومزورانه  و فشارهای مداوم غرب هم نمی توان شد.ولی اين فشارها بر هر رژيمی متناسب با ماهيتش تاثير گذار است. دستگاه های تبليغاتی غرب برای پنهان کردن همين ماهيت شوروی از شهروندان يک عمر دروغ شنيده خود است که گارباچف را" سوپرمن" ی معرفی ميکنند که گويا با حمايت غربی ها شاخ غول کمونيسم را ميشکند. آن ها در غير اين صورت جوابی برای اين تناقض آشکار نمی داشتند که اين "هيولاها" ی تا ديروز خطرناک چگونه امروز حاضرند بدون شليک يک گلوله از حاکميت صرفنظر کنند.
برخی کارشناسان غربی سیستم اقتصادی را عامل فروپاشی می دانند.بدون اينکه هيچ توضيحی در مورد پيشرفت ها و موفقيت های همين سيستم در طول حياتش ارائه دهند.
عده ای هم پایین آمدن قیمت نفت و ضعیف شدن اقتصاد را در این امر دخیل می دانند.چنین نظری درست است .به شرط آن که هزینه های سرسام آورمسابقه تسلیحاتی را مد نظر قرار دهیم .وگرنه : "طبق برآورد سيا ، رشد اقتصادی شوروی در فاصله سال های 75ـ 83 ، 2.1 درصد بود( اندکی پايين تر از رشد 2.9 درصدی آمريکا در همان دوره ). اما هيچ اقدامی برای انجام اصلاحات بنيادی لازم نبود. در سال 1983 نرخ رشد 3.3 درصد و در سال 1986 عملکردی حتی بالاتر از آن ، يعنی ميزان 4.1 درصد بدست آمد. هيچ نشانه ای از شکست و فروپاشی به چشم نميخورد. "
از کتاب , رويارويی بزرگ ـ نبرد اقتصادی آينده ژاپن ، اروپا و آمريکا,
نويسنده : لسترو تاروـ مشاور اقتصادی بيل کلينتون در زمان رياست جمهوری
ترجمه : عزيز کياوند
خائن  خواندن گارباچف همانقدر حاوی بی توجهی به سيستم حاکميت و ساختار قدرت در ا.ج.ش . است که آگرانديسمان کردن عمدی نقش او در فروپاشی از جانب غربی ها.
او در سال 85 به پيشنهاد آندره گروميکو ، وزير امور خارجه، به دبيرکلی حزب انتخاب شد. گروميکو  با پشتوانه 45 سال تجربه در عرصه مقابله و مصالحه با جهان غرب و با حسن شهرتی که در حزب و جامعه داشت ، با اين گزينش ، اجتناب ناپذير بودن اتخاذ سياست های جديد را تاييد ميکند . موافقت کسی چون اودرآن شرايط برای حفظ يکپارچگی ضروری بود. اعضای 27 نفره پوليت بورو، پس از انتخاب گارباچف و بويژه پس از کنگره 27 ح.ک.ا.ش جای خود را به افراد جديد ميدهند. خود گروميکو نيز به مثابه مظهر اقتدار آن نظام ، ديگر نمي توانست  در امور اجرايی حضور فعال داشته باشد .او عهده دار مقام تشريفاتی صدر هيئت رئيسه شورای عالی ميشود و ادوارد شوارنادزه جانشينش در وزارت امور خارجه می گردد. گروميکو با اين حال هيچگاه در آينده دستش جهت تاييد مصوبات و تصميمات دوران زمامداری گارباچف بالا نرفت.
گارباچف در واکنش به شرایط جدید و برتری نظامی آمریکا  بارها با ريگان و سپس جرج بوش پدر ملاقات کرد. اين ديدارها ی متعدد و بی سابقه که 19 نوامبر85 از ژنوآغاز ودر ريکياويک ، اتاوا ، مسکو ، واشنگتن ، مالت  و هلسينکی و... ادامه پيدا کرد در حقيقت بحث و چانه زدن بر سر آن چيزی بود که بايد در شوروی روی ميداد. سعی او عقب نشينی با حفظ تماميت اتحاد شوروی بود .بايد خاطر نشان ساخت هرچند پس از روی کارآمدن گارباچف ، در ترکيب جديد رهبری همه موافق روند تشنج زدايی و عدم درگيری با غرب بودند ولی در بين آنان گرايشات گوناگون وجود داشت . گروهی فراتراز انحلال پيمان ورشو را تحمل نمی کردند. گروهی نيز بودند که جدا شدن 3 جمهوری بالتيک را نيز می پذيرفتند.آمريکايی ها در مذاکرات مستقيم سعی در ايجاد رخنه و شکاف در نظام شوروی و ايزوله کردن گرايشات چپ داشتند ولی در عرصه های ديگر نيز بيکار نبودند. تماس با شخصيت های ضعيف و قدرت طلب مثل باریس يلتسين نیز در دستور کارشان قرار داشت.
در این ایام چند حادثه دیگرهم به روند فروپاشی کمک کردند:
انفجارنيروگاه اتمی چرنوبيل درسال 86 حادثه ای بود که از زاويه ديد غربی ها  درست در زمانی که می بايست بوقوع می پيوندد. اين فاجعه هسته ای  سه تاثير برجا می گذاشت: اول آن که توان دستگاه اداری کشور در تامين امنيت نقاط حساس  را زير سوال می برد؛  دوم ، به کسانی که ميدانند بازنده يک جنگ احتمالی هستند وبا برگ سلاح هسته ای بر برخی مواضع هنوز پا مي فشارند طعم انفجارات هسته ای را ياد آورمی شد. وبالاخره فشارهای بين المللی و داخلی آن است بر هیئت حاکمه.
اتفاق دیگر فرود يک هواپيمای تفريحی در سال 87 توسط يک خلبان جوان آلمانی به نام Mathias Ruts در ميدانی نزديک کاخ کرملين است. اين هواپيما پس از عبور از مرز هوايی شوروی و طی مسافتی طولانی در مسکو به زمين می نشيند وخلبان آن بين مردم اعلاميه دوستی پخش ميکند. اين اقدام که مسلما بدون داشتن  اطلاعات دقيق از نقاط ضعف رادارهای ارتش شوروی عملی نبود ، پيامی نداشت جز فراخوانی به تسليم . يعنی ما ميتوانستيم با اين هواپيما بجای اعلاميه دوستی بمب برای نابودی کرملين بفرستيم. پخش اعلاميه دوستی توسط خلبان همچنين بدين منظور صورت گرفت تا نشان دهد که این حادثه کاملا از قبل برنامه ریزی شده است و آن را نمی توان تصادفی اعلام کرد. این رویداد برای کشوری که خود را ابرقدرت می دانست ، جز شرمساری و تضعیف روحیه شهروندان و مسئولان ارمغانی نمی توانست داشته باشد.
در اوت 90 کويت به اشغال ارتش عراق در می آيد. در نوامبر بوش و گارباچف در هلسينکی تنها به منظور بررسی اشغال کويت ديدار می کنند. آمريکايی ها از شوروی خواستار متقاعد کردن عراق به خروج از کويت ميشوند. اين که شوروی ها در مقابل چه می خواهند مشخص نشد ولی قابل تخمين بود. آنگونه که از مصاحبه مطبوعاتی گارباچف در پايان اين ديدار کوتاه مدت برمی آمد، ديدار بدون نتيجه به پايان می رسد. آمريکايی ها بدون هيچ اظهارنظری بازميگردند ودر کمتر از دو ماه ، يعنی 17 ژانويه 91 در راس يک ائتلاف بين المللی به عراقی ها حمله می کنند وآن ها را از کويت می رانند. درهفته آخر جنگ ،پریماکوف فرستاده ويژه شوروی در ديدار مکرر با صدام حسين و آمريکايی ها ، ميانجی خاتمه جنگ ميشود وآمريکايی ها در آستانه بغداد به خانه يرميگردند تا يک دهه بعد برای سيطره بر "خاورميانه بزرگ" و با تدارکاتی متناسب با اين هدف بازگردند.
ميتوان حدس زد که نقشه اشغال کويت توسط يک عراق دوست اتحاد شوروی ، در دوران جنگ سرد طراحی شده بود تا بدين وسيله هم کنترل شوروی بر مناطق نفت خيز خليج فارس ميسرشود و هم عراقی ها با پشتيبانی ابرقدرت شرق به توسعه طلبی خود جامه عمل بپوشانند. با قطعی شدن افول شوروی محتمل است که برخی کارشناسان نظامی شوروی اجرای اين طرح از دستور روز خارج شده را به منزله آخرين تير ترکش ارزيابی کرده اند و جاه طلبی صدام حسين و عدم علاقه اش به چشم پوشی از آنچه سال ها در آرزويش به گسترش زرادخانه خود پرداخته بود نيز اين آزمايش را ميسر کرده است.
در ژوئن91 کاندیدای مورد نظر گارباچف در انتخابات ریاست جمهوری روسیه از باریس يلتسين شکست می خورد و یلتسین اعلام ميکند که روسيه را از اتحاد شوروی خارج خواهد کرد. در اوت، هنگامی که گارباچف در کريمه مشغول استراحت بود ، آخرين تلاش ها از جانب بخشی از هيئت حاکمه برای جلوگيری از فروپاشی شوروی  که با اعلام استعفای(برکناری) گارباچف و حالت فوق العاده در کشور صورت گرفته بود ، دوروز بيشتر دوام نمی آورد. بسياری بر اين اعتقاد بودند که اين اقدام با چراغ سبز خود گارباچف انجام گرفت. آنچه مشخص شد آن بود که ديگر مهاراوضاع نه در دست آن ها ، که وزير کشور و وزير دفاع نيز در ميانشان بودند، ونه در دست گارباچف است. در اين زمان حزب کمونيست روسیه از جانب يلتسين غير قانونی اعلام ميشود. جمهوری های بالتيک اعلام استقلال ميکنند و در21 دسامبر کشورهای مشترک المنافع تشکيل ميشوند . 25 دسامبر91 با استعفای گارباچف انحلال ا.ج.ش. رسما اعلام ميگردد.

هیچ نظری موجود نیست: