دوران هژمونی آمریکا سپری شده است !

بخش هایی ازمقاله ایزرائل شامیر

"بارقه امید:
دوران هژمونی آمریکا سپری شده است !
27 اکتبر2013
خبر خوب آن که دوران هژمونی آمریکا سپری شده و قلدر جهان از نفس افتاده است. ما این را به فال نیک گرفته و ماه سپتامبر2013 را نماد این واقعه می دانیم. ماهی که در رابطه با بحران سوریه ، جهان یک نقطه عطف تاریخی را تجربه کرد. این بار هم اوضاع مانند بحران 1962 کوبا خطرناک بود. تهدید جنگی تمام عیار ، بخاطر تلاقی خط قرمز های آمریکا و اوراسیا در منطقه مدیترانه شرقی بسیار جدی می نمود. مانند همه رخدادهای مهم، اندکی گذشت زمان لازم است تا ما بتوانیم ابعاد واقعی آنچه پیرامون سوریه گذشت را ارزیابی کنیم. از هرج و مرج تعقیب وگریز جنون آمیز در واشنگتن تا تعطیلی دولت فدرال و تنظیم امکان باز پرداخت بدهی های دولتی، از عواقب مستقیم این حادثه به شمار می آیند.
دیوار برلین را بخاطر داریم. در زمان فروریختن دیوار من در مسکو بودم و برای "هاآرتص" می نوشتم. هنگام شرکت در یک مصاحبه مطبوعاتی با اعضای دفتر هیئت سیاسی ح.ک.ا.ش، این پرسش را مطرح کردم که :آیا شما با این برداشت موافقید که فروریختن دیوار برلین ، پایان کار اتحاد شوروی و جهان سوسیالیسم  را نشان می دهد؟ پاسخ چنین بود: اینطور نیست. سوسیالیسم با برداشتن دیوار شکوفاتر خواهد شد! دوسال بعد شوروی فروپاشید. آن زمان هم مدتی باید می گذشت تا مشخص شود که چه خبر است.

درام ترین اتفاق سپتامبر 2013 ، وضعیت "پات" در نزدیکی سواحل "لوانتین" بود.از یک طرف 5 ناوشکن آمریکایی که موشک های "توماهاوک" خود را به طرف دمشق هدف گیری کرده بودند  واز طرف دیگر ناو روسی با یازده کشتی و ناوشکن که از طرف کشتی جنگی چینی هم پشتیبانی می شد، رو در روی هم قرار گرفته بودند. از قرار معلوم دو راکت آمریکایی به سمت  سوریه شلیک می شود که هیچکدام به مقصد نمی رسند. یک روزنامه لبنانی از قول منابع دیپلماتیک نوشت که این دو راکت از پایگاه هوایی ناتو در اسپانیا شلیک شده بودند و بوسیله راکت های ناو روسی منهدم شدند. "آسیاتایمز" روایت دیگری  داشت و نوشت: روس ها با سیستم ارزان قیمت ایجاد اختلال در دستگاه های رهیاب( جی پی اس) موشک های شلیک شده "توماهاوک" ، آن ها را به بیراهه هدایت کرده اند. روایت سومی هم وجود دارد که شلیک راکت ها را کار اسرائیل می داند. در این صورت مشخص نیست که این کار استارت جنگ بوده است و یا آن گونه که ادعا کردند ،آزمایش تجهیزات نظامی. هرچه بود، پس از این واقعه  عملیات جنگی متوقف شد و اوباما از مواضعش عقب نشینی کرده ، تفنگش را در قلاف گذاشت.سپس رویداد غیر منتظره مخالفت پارلمان بریتانیا با شرکت در جنگ ، بروز کرد. در 200 سال اخیر این امر بی سابقه است که پارلمان انگلستان پیشنهاد شرکت در جنگی را رد کند. پس از آن اوباما هم تصمیم گرفت تا سیب زمینی داغ عملیات جنگی را به دامان کنگره پرتاب کند. کنگره هم نمی خواست مسئولیت چنین اقدامی با عواقب غیرقابل پیش بینی اش را بپذیرد. اوباما سپس سعی کرد تا در اجلاس سران 20 در سن پترزبورگ ، پوتین را در محذورات سیاسی قراردهد، ولی موفق نشد. با این حال پیشنهاد روسیه مبنی بر انهدام سلاح شیمیایی سوریه ، اجازه داد تا اوباما ، آبروباخته میدان را ترک نکند.
این ناکامی در بمباران سوریه به ابهت هژمونیک آمریکا آسیب رساند و نقطه پایانی بود بر "مانیفست  دیستینی". ..
آن گونه  که بانکستر( بانک گانگستر) ها بخاطر بدهی هایشان در آرزویش بودند، ما درچند قدمی شروع جنگ جهانی سوم قرار داشتیم. با شلیک هر راکت " توماهاوک" بانکستر ها بهانه مناسبی برای ماستمالی کردن تعهدات خود می یافتند. میلیون ها انسان می باید فدای میلیاردها دلار  "جی پی مورگن" و "گلدمن زاکس" می شدند. در سپتامبر جهان وضعیت خطرناکی را به سلامت پشت سر گذاشت. زیرا اوباما از پذیرش مسئولیت سقوط بانکسترها سرباز زد. او با این کارش  شاید شایستگی خود در داشتن جایزه صلح نوبل را به اثبات رساند.

اینک آینده ناآرامی پیش رو داریم. هرچه باشد ولی مرگ آور و خونین نخواهد بود. دلار آمریکا موقعیت جهانی خود را از دست خواهد داد؛ بودجه ارتش آمریکا تعدیل خواهد شد و با صرفه جویی از طریق انحلال برخی پایگاه های نظامی خارجی آمریکا ، مردم این کشور امکان خواهند یافت تا دوران گذار را با سختی کمتری پشت سر گذارند..." 
(منبع:Einartysken)


۱۷ نظر:

Khosro Sadri گفت...


در این مقاله طولانی که من بخاطر کم حوصله گی هموطنان،برگردان فقط بخش کوتاهی از آن را آورده ام، از جمله افشاگری های ادوارد اسنودن و واکنش هم پیمانان آمریکا به آن نیز از علایم زایل شدن ابهت آمریکا ذکرشده است.
درآن همچنین به داستان خنده داری از مصاحبه مطبوعاتی پوتین اشاره می شود که در آن یک خبرنگار فرانسوی وسط صحبت پوتین می پرد وبا دفاع از جهادگران سوری ، روسیه را به سرکوب مسلمانان چچن متهم می سازد.پوتین در پاسخ می گوید: مسلمانان افراطی(Takfiris) نه تنها ضد مسیحیت بلکه ضد تمام ادیان و از جمله خود اسلام هستند. وگرنه در روسیه پیروان اسلام و ادیان دیگر آزادانه مطابق سنت های خود زندگی می کنند. شما هم اگر دوست دارید به افراطیون اسلامی ملحق شوید، توصیه می کنم که برای ختنه کردن خود حتما به مسکو بیایید. زیرا ما در آنجا متخصصین ورزیده ای داریم که این کار را برای شما آنچنان انجام می دهند که دیگرجایش نروید!

Khosro Sadri گفت...


پایان وحشتناک بهتر است یا وحشت بی پایان؟
و این هم تحلیلی متفاوت از اوضاع آمریکا:

Kopp online-27.10.2013
"سقوط اقتصادی جدیدی آمریکا را تهدید می کند!
آژانس خبری چینی "شین هوا" می نویسد: شاید بتوان گفت که موقعیت خوبی پدید آمده ست تا به ساختمان جهانی غیر آمریکانیزه بیاندیشیم. این هدفی است که چین دنبال می کند.
چین بزرگترین طلبکار آمریکاست و روی انبوه مطالبات دلاری نشسته است. هرجمله ای که چین در مورد آمریکا بگوید ، می تواند ارزش دلار و درنتیجه میزان طلب چین را بالا و پایین برد.
آمریکایی ها مدت های طولانی مطمئن بودند که چینی ها جنگ اقتصادی را به صورت جدی شروع نمی کنند. پای حدود دو بیلیون دلار در کار است.
زمان آن ولی نزدیک می شود که چینی ها دریابند که آن ها یک پایان وحشتناک را می توانند به یک وحشت بی پایان ترجیح دهند. حال احتمالا فرصت خوبی است که به یک جهان غیرآمریکانیزه بیاندیشیم.
اینک چین و ژاپن توافق کرده اند که درمعاملات خود از "یوآن" و "ین" و نه دلار استفاده کنند. زیرا خطر پایین آمدن ارزش دلار وجود دارد.
مطابق آمارو ارقام واقعی ، آمریکا بین 60 تا 70 بیلیون دلار بدهی دارد. در کنار 17 بیلیون بدهی رسمی، مطالبات شهروندان آمریکا در سال جاری، مانند حقوق های بازنشستگی را هم باید به بدهی ها اضافه کرد. نسبت این بدهی ها به تولید ناخالص ملی این کشور، حداقل 250درصد است. به این ها باید بدهی خانوارها را هم اضافه کرد. هر اقتصاددانی می داند که لااقل بخشی از این تعهدات قابل بازپرداخت نیست و فشار به اقتصاد کشورافزوده می شود. ...
یک راه حل صرفنظر کردن از مطالبات است که همه طلبکارها این کار را نخواهند کرد...
راه حل رادیکالی هم وجود دارد که آن تعطیل کردن بانکهاست. این کار هم با سیستم سرمایه داری نوع آمریکایی شدنی نیست...
نتیجه آن که اوضاع می تواند در نهایت به سمت آتش افروزی جنگی پیش رود. یک جنگ و پس ازآن فروریزی. زیرا اقتصاد آمریکا از طریق صادرات تجهیزات نظامی ، دست یازی ممتد به بازارها و منابع جدید و همچنین اعتماد جهانی به دلار می تواند به حیاتش ادامه دهد و در شرایط بحرانی امکان وقوع جنگ محتمل تر از راه حل های دیگر است. بنابر این روند آمریکازدایی جهانی، با خطر جنگ همراه خواهد بود...(پایان وحشتناک ، ولی بهتر از وحشت بی پایان) ."

هم میهن گفت...

جناب صدری گرامی، خسته نباشید.

کوچکترین اختلاف نظری با شما درباره این تحلیل ندارم.

می ماند یک مشگل کوچک درباره آقای شمیر. بخاطر گذشته پرماجرا و نوشته ها و برخی مواعض و نظرات سوال برانگیزشان، پخش مقالات ایشان همواره آسان نیست.

با تاکید بر دوری از هرگونه اشتراک فکری با کانون های راست و راست افراطی و با اشراف تمام نسبت به فشارها و قدرت رسانه ای بیمانند لیگ ضد افترا و لابی های مشابه که حتی در مدخل ویکیپدیای آلمانی و انگلیسی در مورد آقای شمیر هم نمایان است، نقل قول از ایشان راحت و آسوده نیست.

بسیار خوشحال خواهم شد، اگر نظرتان را درباره پسزمینه فعالیت های ایشان با ما درمیان بگذارید.

اگر اشتباه نکنم، نوشته پایان وحشتناک ویا وحشت بی پایان، بخشی از مصاحبه ای بود که معاون بانک مرکزی چین ۴-۳ سال پیش در اوج بحران انجام داد و اشاره ای داشت به فکر تنوع دادن به فقط ده درصد از ذخیره دلار بانک مرکزی چین که غوغایی بپا شد و نرخ برابری دلار همانروز اگر اشتباه نکنم چیزی نزدیک ده درصد پایین آمد.

می ماند چشم انداز نه چندان درخشانی که در پیش رو داریم و تیغی بس برنده در دست این هیولای زخم خورده.

امیدوار باشیم که آقای اوباما، که فکر نمی کنم چندان به پرنسیب های اخلاقی پایبند باشند، بنمایندگی از جریانی که سعی در دست بالا گرفتن در این آشفته بازار سیستم قدرت در امریکا دارد، واقعا لیاقت دریافت جایزه صلح را داشته باشد.

پاینده باشید.

هم میهن گفت...

شرمنده، مواضع باید می بود، نه مواعض.

Khosro Sadri گفت...


با سپاس از پیام خوبتان!
در رابطه با آقای شامیر، من شخصا هیچ کجا از او اظهارنظری فاشیستی، آن گونه که در باره اش نوشته اند ندیده ام. بنابراین با توجه به سابقه پرونده سازی محافل اسرائیلی در مورد هر کس که به مذاقشان خوش نمی آید، گمان من براین است که او نیز مشمول محبت های این محافل واقع شده است.البته ممکن است که در مورد تعداد قربانیان هولوکاست، تابو شکنی هم کرده باشد. این مقاله او ، تنها یکی ازچندین ارزیابی مشابهی است که این اواخر خوانده ام. ابتدا قصد داشتم که آن را کامل بنویسم و برای سایت های چپ بفرستم ولی بخاطرهمین ملاحظاتی که شما مطرح کردید، منصرف شدم.
در رابطه با اشاره تان به مصاحبه چند سال پیش معاون بانک مرکزی چین ، راستش من آن را قبلا نخوانده بودم. مطلبی که من نوشتم، جدید است و احتمالا منظورهم اشاره به سخن همان مقام چینی است. لینکش هم به آلمانی این است:
http://info.kopp-verlag.de/hintergruende/geostrategie/redaktion/greift-china-die-usa-an-naechster-crash-droht.html

هم میهن گفت...

جناب صدری گرامی،
هنوز فرصت خواندن مطلب پیوند ارسالی را نداشتم. فقط با اجازه تان یک نکته را عرض کنم.
انتشاراتی کوپ مظنون به نزدیکی با حلقه های ازوتریک و حتی راست افراطی است و حتی معروف است که سعی در کشف توطئه های کمونیستی در پس جریان حفاظت محیط زیست دارند. شاید کمی احتیاط بد نباشد.
متاسفانه در چنان دوران وانفسای حاکمیت ضداطلاعاتی ها گیر افتاده یم، که بالاجبار هر کلمه را باید بر ترازوی زرگران کشید.
از آنجا که آقای شمیر با جناب هورست مالر بظاهر ارتباطات تنگاتنگی دارند، من شخصا در مورد نوشته های ایشان بسیار محتاطم.
با وجود اشتیاق فراوان، متاسفانه فعلا وقت واکاوی ایشان و دقت در پسزمینه های فعالیت هایش را ندارم.
اگر برای شما چنین امکانی باشد و بتوانید کمی در این بیوتوپ احتمالا بسیار مشکوک جستجو کنید، کاری انجام خواهید داد بسی کارستان. شدیدا بدین پژوهش نیاز هست.
وگرنه باید ایشان را به آقای عبدالله شهبازی حواله دهیم!
پاینده باشید.

Khosro Sadri گفت...


با تشکر. من از کامنت اول شما اینگونه استنباط کرده بودم که خود شما اطلاعات زیادی در مورد آثار وسوابق سوء آقای شامیر دارید و امیدوار بودم که در پاسخ پست من، حداقل بخشی از آن ها را بازگو کنید.
من ازبرژینسکی که سهل است از کیسینجر متهم به جنایات جنگی هم چند مقاله در وبلاگم گذاشته ام که البته برخی دوستان چپ کامنت های اعتراضی پای آن ها گذاشتند.
در هر حال زرگر هرکه هست، طلایش باید خوش عیارباشد،که شما هم آن را تایید کردید.

هم میهن گفت...

از نظر لطفتان سپاسگزارم.

درباره آقای شمیر، علاوه شمار نسبتا زیادی از مقالاتشان، منابع چندی را هم خوانده ام. قضاوت درمورد اشخاصی مانند ایشان که بواقع بروی لبه تیغ حرکت می کنند، مخصوصا در بیست سال گذشته بسیار سخت شده است.

باید یک وقت حسابی گذاشت و عمده مقالات و سخنرانی هایشان در ایستگاه های بسیار متفاوت زندگی شان را خواند، تا امکان تشخیص اینکه واقعا خوشخوانند یا سازشان از جای دیگری خوب کوک می شود، بدست آید.

متاسفانه فعلا چنین زمانی ندارم و معلوماتم در مورد وی بنظر خودم کافی نیست.

پرش های (واقعا جغرافیایی) حیرت آور وی در این سال ها و نزدیکی و ارتباطاتات وی با امثال هورست مالر، حداقل بنده را به احتیاط وامی دارد.

امیدوارم که سوءتفاهمی پیش نیاید. بنده به هیچ وجه مخالف محتوی مقاله اخیر نیستم. کاملا هم به این موضوع باور دارم.

از همینجا از تلاش شما که با جمع آوری نظرات و مستندات آگاه کننده، سعی می کنید، پنجره ای تازه برای شمار زیادی از قوم خود بخواب زده ای که در میان هم میهناننمان کم هم نیستند، باز کنید، همواره سپاسگزارم.

واقعا دست مریزاد.

مشگل من با کانون های بسیار پرقدرت لیبرتاریستی، که دست در دست آفرینش چی ها و طرفداران طراحی هوشمند با لشکری از نویسندگان توانا است که مقالات کاملا حرفه ای سفارشی در موضوعات بسیار حساس تهیه می کنند ویا با هوشیاری در یک نقطه کلیدی کار را می لنگانند ویا مانند لحن پروپاگاندیستی آقای شمیر می توانند کل مطلب را در نظر خیلی از خوانندگان منتقد جریان اصلی لوث کنند.

اجازه دهید یک رقم هم من اضافه کنم. فقط حجم مشتقات مالی (Derivaten)، یعنی شاید فاسدترین محصول این بی مانندترین شعبده بازی تمام تاریخ بشر که که مانند بمب ساعتی در انتظار انفجار تیک تیک می کنند، از طرف مدیران سابق گلدمن ساکس (با تلفظ انگلیسی اش!) که آب توبه رویشان ریخته اند، چیزی در حدود ۸۰-۶۰ تریلیون دلار (بیلیون به آلمانی) تخمین زده می شود.

راستی چه خوب می شد، اگر مستند عالی arte درباره گلدمن ساکس، بانکی که دنیا را کنترل می کند را به خوانندگانتان معرفی می کردید.

کمی کندوکاو درباره آن یک مایل مربع معروف به City of London که نباید با شهر لندن اشتباه شود، هم نتایج حیرت انگیزی را آشکار می کند.

فرم حقوقی Federal Reserve را که بیشتر دنیا به اسم خزانه داری (بانک مرکزی) آمریکا می شناسد و صاحبان واقعی اش و ارتباطاتش با همین سیتی معروف هوشرباست.

باور کنید، اصطلاح اینگلیسا در نور دیگری ظاهر می شود!

راستی هیچ از آقای Schlomo Sand شنیده اید؟

Khosro Sadri گفت...


نه این آقا را که نام بردید نمی شناسم.ولی خود شما را، با این آگاهی و اطلاعات، مایلم بیشتر بشناسم.

هم میهن گفت...

نظر لطفتان است و بنده هم خوشحال خواهم شد. سعی می کنم آخر این هفته ایمیلی خدمتتان بنویسم.

شادکام باشید.

هم میهن گفت...

نظر لطفتان است و بنده هم خوشحال خواهم شد. سعی می کنم آخر این هفته ایمیلی خدمتتان بنویسم.

شادکام باشید.

ناشناس گفت...

"آرزو پدر این فکر است"

(ضرب المثل آلمانی‌"



نویسنده آرزوی خود و بسیاری از مردم جهانرا - پایان سیطره ایالت متحده آمریکا - را بلاواسطه در حال اجرا نشان میدهد. فکت‌های وی بعضا پیش پا افتاده، بخش اساسی آنها اما حدسیات و اختراعات نویسنده میباشد، که خواننده "آرزومند" به عنوان فکت مثل راحت الحلقوم"قورت میدهد". مثلا ادعای آمادگی برخورد نظامی روسیه و چین با آمریکا در مورد سوریه نتنها فکت نیست بلکه حتا پایه مادی نیز نمی‌تواند داشته باشد: در بدتریین بحران آمریکا، درامد ناخالص ملی‌ روسیه کمتر از بودجه *نظامی* اوباما می‌باشد ....



خوش بینی‌ او در مورد "صلح دوستی‌" اوباما نیز فقط "فرار بجلو" می‌باشد: اگر پیشبینی او غلط درامد، میتواند ادعا کند "نگذاشتند" کارش را ادامه دهد و غیر .......

اوباما با علم به فکتهی نویسنده و دها فکت دیگر که او ذکر نمیکند - مثلا مخالفت ۸۰% آمریکای‌ها با *این* جنگ، مخالفت علنی چندین جنرال، .... قصد شروع جنگ را داشت، که "آبرومندانه" *ترمز* شد. اوباما شخصاً مثل آخر کار بوش ماریست زخم.....

خطر در مورد سوریه و ایران به حدس من هنوز باقیست البته احتمال قصد کنار آمدن با ایران حداقل بصورت گذرا کمی‌ افزیش یافته ، سوریه همینطور که هست حمایتی از ایران برایش ممکن نیست......



موفق باشید

Khosro Sadri گفت...


با تشکر. من با پایه نظرات شما موافقم ولی آنچه ارزیابی هایی نظیر آنچه در این مقاله آمده است را قابل تامل می کند، پس زمینه های ماجراست . از این رو وقتی یک تحلیل گرسیاسی که اسم ورسمی هم دارد و دوست ندارد که با یک خالی بندی به کار خود برای همیشه پایان دهد، این پس زمینه ها را همانگونه می بیند که ما می بینیم ، ولی سعی می کند که از آن ها نتیجه ای استخراج کند، حرفش را جدی می گیریم. منابع اصلی الهام و نتیجه گیری مفسران معتبر در پیشبینی هایشان ، غالبا پشت پرده از نظر خواننده دور می ماند ( مانند آمار و ارقام ویا آگاهی از نظر کارشناسان خبره تر).مهم این است که حساب اعتبارحرفه ای مفسرتا چه اندازه پریا خالی است. و این به تجربه ، نظریات و پیش بینی های گذشته و شیوه کار او باز می گردد.
بنابراین اگر من ، همین تحلیل آقای شامیر را به اسم خودم منتشرمی گردم، شما دوست عزیز و بسیاری دیگر،زحمت خواندن آن را هم به خود نمی دادید تا چه رسد که کامنتی در پای آن بگذارید.

ناشناس گفت...

آنچه شما مطرح می‌کنید در واقع بحثی‌ست که چپهای ایران متاسفانه کوچکترین توجهی به آن ندارند: *مسولیت پذیری*، و نه "تعهد" انتلکتول ، که غالباً با "روشنفکر" اشتباه گرفته میشود. مسولیت پذیری انتلکتول در بحث علنی آنطور که اخیرا چامسکی در رسالی تدقیق کرد در یک کلام از انتلکتول درست بدلیل برد وسیع و درجه مقبولیت اظهاراتش می‌طلبد، که بیش از "عوام" احتمال را بجای فکت نفروشد، حتا آن‌زمان که این عمل- مثلا در مورد ضدیت با جنگ - فوائد انساندوستانه ی هم داشته باشد. انتقاد من به امثال نویسنده فوق هم این بود یک حدس ناا محتمل را بجای واقعه حقیقی‌ مبنای تحلیل خود قرار داده آنهم برای اثبات آرزوی از قبل آماده. اینگونه نویسندگان که اغلب "نان" گذشته خود را میخورند زیادند. آن ناشری که شما نام بردید kopp مرکز اینگونه نویسندگان است، که علاوه بر این یک سازمان سیاسی هم یدک می‌کشد. هدف ایجاد یک Querfront"" "جبهه عرضی" - اتحاد راست افراطی اروپا- محور با چپ‌های کوتاه بین که تضاد اصلی‌ دنیا را فقط با امپریالیسم آمریکا می‌بینند و حاضر به همکاری نه فقط با ناسیونالیسم اروپا بلکه حتا با احمدی نژاد = چاوس (!!)هستند......معروفترین انتلکتول "چپ" این جریان - jürgen Elsässerحتا در ایران مهمان احمدی نژاد هم بود که فیلم آن نیز موجود است:http://juergenelsaesser.wordpress.com/

موفق باشید

ناشناس گفت...

یک خواهش: لطفا آدرس اصل مقاله اسرائیل شمیر را با لینک مربوطه عنوان کنید، از نحوه نظرات و نوشتار اسم به نظرم این شخص آشنا می‌‌آید، ولی‌ مطمئن نیستم:http://de.wikipedia.org/wiki/Israel_Schamir

با تشکر، موفق باشید

Khosro Sadri گفت...

با حذف "تعهد" وارد سیاست یعنی عرصه ای می شویم که ایجاد هرگونه جبهه ای( چه عرضی و چه غیر عرضی) برای مبارزه با دشمن مشترک نه مجاز بلکه ضروری است و جزاین اندیشیدن به ساده لوحی تعبیر می شود.
چند مصاحبه ای که من در این سه چهار سال از برژینسکی در وبلاگم گذاشته ام ، سرشار است از، به قول شما، "احتمالات" از غروب غرب، تقلیل موقعیت آمریکا در حد یک و نه تنها ابرقدرت جهان ، آینده روسیه و چین و... حال نگاه کنید که خبرنگاران با چه اشتیاقی با او در مورد این "احتمالات" مصاحبه می کنند.
بحث به نظر من، همانطور که گفتم، برسراین است که مفسراز چه اعتبار و پرستیژی برخورداراست. بالا بودن این اعتبار، به احتمالات او نیز اعتبار می بخشد.
لینک مقاله را در آخر نوشته،(منبع)گذاشته ام.

ناشناس گفت...

سلام آقای صدری،

برای شما در رابطه با فوت ماندلا خبری دارم: ماندلا طبق اعلان رسمی‌ ANC و حزب کمونیست آفریقای جنوبی **کمونیست** و عضو کمیته مرکزی حزب بود.(۱)



حالا که ماندلا پرستی‌ شرورانه از طرف کشورهای غربی که تا همین ۴ سال پیش نام او را در لیست تروریست‌های خطرناک ثبت کرده بودند با هلهله جریانات ایرانی‌ از نئو لیبرال تا ماورای "چپول" همراه شده و همه او را "خودی سازی" میکنند، امیدوارم شما کمی‌ روشنگری کنید!!!

موفق باشید

۱

http://www.redglobe.de/afrika/suedafrika/9327-erklaerung-der-sacp-zum
-tod-von-nelson-mandela-er-war-mitglied-des-zk-der-kommunistischen-pa
rtei