در مورد خطر حمله نظامی

پیشگویی کردن درعلوم ، فرآیند آن گونه ازتحقیق و بررسی است که اگر نه در آزمایشگاه و یا ضمن مشاهده، ولی با محاسبات ریاضی ، انجام پذیر می باشد. به عنوان نمونه می توان از تئوری "همه چیز" و" نظریه ریسمان ها" در فیزیک نظری نام برد. با اینحال بسیاری از دانشمندان ، حتی از بکارگیری این روش هم در علوم مشخص ناراضی هستند و نتیجه آن را مغایر با اصل "ابطال پذیری" علم می دانند. این فقط در بازار بنجل فروشی سیاست است که از جمله همین متاع پیشگویی را می توان بی دغدغه خاطر، با غیب گویی ورمالی درآمیخت و در کسوت " تحلیل گر"و حتی"جامعه شناس" به خورد مردم داد. فلسفه علم اگر به کمک اسلوب دانشمندانی چون پوپر و کوهن و... حریم دانش را از توهمات وشبه علم باز می شناساند، سیاست ولی تعبیری خاص ازفلسفه ماکیاولیسم است که اسلوب سازانی چون گوبلز و جرج بوش تربیت کند.

تنها نگاهی به بازتاب رسانه ای بحران رابطه آمریکا وج.ا.ا ، برای سرگیجه گرفتن کفایت می کند. مقامات رسمی آمریکا تاکنون، چندین بار با وجود ادعایشان مبنی بر تولید مخفیانه سلاح هسته ای توسط ج.ا، اعلام کرده اند که مدارک موثقی در این باره وجود ندارد ویا این که این برنامه در سال 2003 متوقف شده است . این کشور، به همراه متحدش اسرائیل ، تنها در چند ماه اخیر، بارها نسبت به توانایی هسته ای ، ترور دانشمندان ، انفجار مراکز نظامی و قصد شان در حمله به تاسیسات اتمی ایران ، مواضع ضد و نقیض اتخاذ کرده است. در چه صحنه ای جز سیاست، چنین نمایشات بی معنی را، مکررا می توان اجرا نمود؟ اگر روی سخن، در این تهدیدهاو خط و نشان کشیدن ها وسپس پاک کردن آن ها، مردم نیستند و تاثیرش بر رهبران طرف های مقابل مد نظر است که می توان آن ها را از طریق سفارتخانه وپیام های خصوصی رد وبدل کرد.و اگر رعایت اصل "شفافیت" وگزارش دهی به مردم، آن گونه که لیبرال ها مدعی هستند، بهانه این کار است، پس چرا اصل وفرع بسیاری از توافقات مهم ، مسکوت می ماند و سال ها باید بگذرد تا شاید مدارک آنها منتشر شود ؟همان مدارکی که انتشار ساده ترین آن ها هم از طرف "ویکی لیکس"، اینچنین خشم مقامات آمریکا را بر می انگیزد .این بحث هم که چرا سیاست اینچنین است و رسانه ها با انتشار این مطالب چه هدفی را دنبال می کنند، به نیاز قدرتمندان درتحریک احساسات مذهبی، قومی وملی مردم، جهت سوء استفاده از آن ها در جنگ ها، برای بسط نفوذ جهانی شان بازمیگردد و تا "ناهنجاری" معادله برابری یک و نودونه، "آنومالی"زدایی نشود، این وضعیت ادامه خواهد داشت.
بخش بزرگی ار کارزارخبری پیرامون بحران هسته ای ایران وامکان ماجراجویی نظامی بیگانگان در این رابطه را، پیشگویی هایی، از همان نوع سیاسی و هدفمند، در مورد زمان ، نوع ونتیجه اقدام نظامی تشکیل می دهد. از اظهارات مقامات و افراد غیر رسمی چون جورج سوروس و تحلیل گران تنور داغ کن که بگذریم، اوج این "گمانه زنی " هارا می توان اظهارات 3 تا 5 نوامبر2011 سه رهبر اسرائیل در مورد بمباران تاسیسات اتمی ایران دانست ، که البته به چیزی بیش از دو انفجار ویک ترور در ایران نیانجامید. نمونه دیگر، مصاحبه وزیردفاع آمریکا در 3 فوریه 2012 است که گفته بود:" اسرائیل در بهار به ایران حمله خواهد کرد". بعد هم او با همان شیوه سیاست بازان، کمی تا قسمتی این اظهارات را تکذیب و تایید کرد تا جا برای هر تفسیری باز بماند.
پیش بینی حوادث سیاسی بر مبنای اظهار نظر دیپلمات ها و تحلیل گران جانبدار،امکان پذیر نیست و سر از ناکجا آباد در می آورد. بدون مطالعه و شناخت ماهیت درگیری قدرت های بزرگ ، درحوزه "جغرافیای سیاسی جهان"، به عنوان شرط لازم ،هیچ تصویر وتصور واقعی ازفعل وانفعالات سیاسی ، حاصل نمی شود. از جمله شروط دیگرمی توان از آشنایی با مکانیزم تحولات کشورها در تاریخ معاصر و نیز داشتن"اطلاعات" روز نام برد که به شهادت ویکی لیکس، همیشه از دسترس مردم دور نگاه داشته می شود . از این رو، ما تنها می توانیم به کمک عامل های دیگر، آنچه را قرار است بر سرمان آید، حدس بزنیم.
با توجه به آنچه گفته شد، استنباط من از ماهیت وعاقبت تهیدهای نظامی علیه ج.ا.ا چنین است:
ظاهرا، مجموعه فشارهای وارد به ج.ا.ا، از جانب آمریکا ومتحدانش، اینبار آنچنان گسترده و شدید است که دورنمایی برای ادامه مسابقه در وقت اضافی و راندهای دیگر، چون گذشته ، دیده نمی شود.
رویارویی با ج.ا.ا، از نظرآمریکا وناتو، در دو جبهه تعریف می شود: اول، میدان نبرد قدرت های بزرگ با یکدیگر و نقش مهمی که جغرافیای سیاسی ایران برای آن ها، در رقابت با چین وروسیه دارد و دوم میدانی که خود ج.ا.ا، بدون ارتباط مستقیم با منافع دوقدرت حامی اش، و بر پایه علائق خود، باز کرده است.
آنچه به یقین می توان گفت آن است که : در صورت بروز درگیری نظامی حتی محدود وکوتاه مدت، کشور ما با یک فاجعه انسانی ، اقتصادی و زیست محیطی روبرو خواهد شد. هر حکومتی در چنین اوضاعی به سمت تمرکز گرایی هرچه بیشترمی رود تا بتواند از هسته های اصلی قدرت محافظت کند. بنابر این اختناق و محدودیت ها هم افزایش می یابد و برای هرگونه نابسامانی اقتصادی نیز، به بهانه وضعیت فوق العاده، پاسخگویی وجود نخواهد داشت. در پایان یک چنین شکلی از درگیری، می توان حدس زد که حاکمیت،اندک رودربایستی باقی مانده با اقشار میانی را، درزمینه اقتصادی و آزادی های دمکراتیک، کنار گذاشته و توان خود را هرچه بیشتر صرف نیروها و اقشار وفادار خواهد کرد. پیامدهای چنین حمله ای را اقتصاد جهان و نه فقط آمریکا واسرائیل باید تحمل کند .پس بدون متقاعد کردن اروپا و دیگر کشورها، به کوتاه و کارساز بودن حمله، اقدام به آن، دور از ذهن خواهد بود. نتیجه این شکل ازتهاجم، به همراه تحریم ها، با در نظر گرفتن نمونه عراق ، پس از جنگ اول خلیج فارس، نمی تواند به منظور سرنگون ساختن رژیم باشد. چنین حمله ای ، بنابر این، تنها در جبهه دوم امکان پذیر است و موقعیت ژئوپولیتیکی ایران را هدف قرارنمی دهد.آمریکا همچنین در حال حاضر فاقد توانایی حمله ای همه جانبه و اشغال ایران ، برای سرنگونی ج.ا.است. کشتی "لیبیالیزاسیون" هم، فعلا در سوریه به گل نشسته است.
این که آمریکایی ها دقیقا چه چیزی از ج. ا.می خواهند، مشخص نیست. تغییر موضع ودبه درآوردن این کشور پس از توافق دو سال قبل ایران ،ترکیه و برزیل، در مورد تبادل سوخت هسته ای، نشان داد که مشکلات دو کشور با هم ،فراتر از بحث هسته ای است. امروز نیز موافقت ج.ا.ا با بازدید کارشناسان آژانس از پارچین، آن گونه که مشاهده می شود، موجب نرمش در سیاست های فشار به ایران نشده است. رهبران آمریکا، از جمله اوباما، بارها در پاسخ به ماهیت انتظاراتشان از ج.ا گفته اند: "ج.ا.خود خوب می داند که چه باید انجام دهد"! (این هم یک نمونه از"شفافیت" لیبرالی در سیاست است: "ج.ا خوب می داند" ولی مردم ایران نباید بدانند. سهم مردم، به جای "دانستن"، بمب هایی است که قرار است روی سرشان ریخته شود).
دلیل این که آمریکا علنا رئوس انتظاراتش را از ج.ا اعلام نمی کند، از جمله می تواند این باشد که این "انتظارات" با منافع ملی ایران در تضاد است و نمی خواهد که مردم ایران را بدین وسیله در این تهدیدات، پشت سر رژیم جمع کند. دلیل این که ج.ا این خواست های آمریکا را با صدای بلند تکرار نمی کند ،می تواند آن باشد که امکان معامله بر سر آن هارا در خفا منتفی نمی داند.
غلظت اظهارات و اقدامات تهدید آمیز، چون مانورهای نظامی وانتقال ناوهای جنگی به خلیج فارس، ظاهرا آنقدرزیاد شده است که ج.ا را سخت نگران سازد. درسال 1965 و در اوج بمباران شهرهای ویتنام توسط آمریکا، این کشور ، در پی درگیری های لفظی، چین را نیز تهدید به بمباران کرد. در پی این تهدیدها، چینی ها چند شهر را تخلیه کردند. زیرا تهدید ابرقدرت را نمی شود نادیده انگاشت. هرچند بمبارانی هم صورت نگرفت. ابرقدرتی چون آمریکا، به خاطر داشتن ابزار غافلگیر کننده وغیر قابل محاسبه، مثل امکان در اختیارداشتن یک تکنولوژی نظامی سری، همیشه می تواند"بلوف" زند و دیگران مجبورند آن را جدی بگیرند.شاید بر مبنای چنین احتمالی است که آمریکا و اسرائیل، در حال حاضر، ضمن تهدید به بمباران ایران، در پی متقاعد کردن روسیه و چین به تجدید نظردر حمایت همه جانبه از ج.ا.هستند. در این رابطه اما، ج.ا.ا دوبارباید بلرزد:یک بار بخاطر خطر بمباران و بار دوم برای آن که می بایست روی توافقات پشت پرده همین دوستان قدرتمند با دشمن نیز حساب کند.
ج.ا با تجربه سرنگونی شاه ، به احتمال زیاد ، در روند ایفای نقش مورد نظر رقبای ژئوپولیتیک آمریکا در منطقه، امتیازاتی را نیز جهت بیمه عمر و بسط نفوذ انحصاری خود،مطالبه و پس انداز کرده است. تحکیم مواضع در مقابل اسرائیل و ایجاد هلال شیعی در منطقه ، شاید از آن نوع امتیازات ج.ا به شمار آید که توافقات پشت پرده آمریکا با چین و روسیه بر سر آن ها میسرباشد. وگرنه منطقی به نظر نمی رسد که این دو قدرت حاضر شوند تا جغرافیای سیاسی ایران را با آمریکا معامله کنند.
چینی ها در گذشته علنا از اتمی شدن کشورهای کوچک حمایت کرده و این امر را مانعی بر سرتجاوزات آمریکا عنوان نموده اند. حمایت آن ها ازکره شمالی و پاکستان و کمک های احتمالی آن ها در این زمینه به ج.ا، سازش پذیری شان را با غرب بر سرتوان هسته ای ایران، بعید می نمایاند. بنابر این ، اگر منظور آمریکا ازآنچه "جمهوری اسلامی خوب می داند که چه باید انجام دهد"، چشم پوشی ازظرفیت های اتمی را هم شامل شود، احتمالا با حمایت چین مواجه نخواهد شد وروسیه هم در این زمینه نفوذ چندانی بر سیاست های ج.ا ندارد.در این حالت، سرنوشت کاررا بمباران تاسیسات و مراکزنظامی، صنعتی ج.ا رقم خواهد زد. آنگاه می توان گفت که آمریکایی ها، با مسدود کردن عمدی تمام راه کارهای عملی،اصولا هدفی جزبمباران ایران دنبال نمی کرده اند.






هیچ نظری موجود نیست: