نکاتی در مورد حزب توده ایران

دهم مهرماه 1990 مصادف بود با 70 مین سالگرد بنیانگذاری حزب توده ایران. داوری در مورد ماهیت ، اهداف و عملکرد حزب، همواره درطول این سال ها، از جانب محافل مختلف سیاسی کشورمان صورت گرفته است.
چند سالی فعالیت در انتشارات ح.ت.ا  پس از انقلاب ،این موقعیت را برای من فراهم آورد تا از نزدیک با رهبران، کادرهای انقلابی و روشنفکران حزب آشنا شوم. حذف فیزیکی این افراد در زندان های جمهوری اسلامی ایران تاثیرنامطلوب برعرصه های مختلف مبارزه در راه برقراری نظام مبتنی بر عدالت اجتماعی از خود باقی گذاشت.
اقامت چند ساله ام در اتحاد شوروی ، همزمان با ایام فروپاشی آن، نهایتابه من کمک کرد تا بتوانم به یک ارزیابی نهایی درمورد فعالیت حزبی ام نیز دست یابم. زیرا بدون شناخت شوروی، حزب را هم نمی توان شناخت. اینک درهفتاد سالگی ح .ت. ا  از طرفی و بیستمین سالگرد فروپاشی اتحاد شوروی  از طرف دیگر، بی مناسبت نمی دانم تا عصاره این تجربه ذو جوانب را  با احتمال کمک به بازیابی برخی وافعیات پنهان درزیرغباراتهامات و تحریفات ناشی از ناکامی، بخصوص برای پویندگان جوان راه "عدالت اجتماعی"،باز گو نمایم:
اکثررهبران ح.ت.ا هم متخصص و هم انقلابی و عدالت خواه بودند. آنچه آنان را از دیگران متمایز می کرد آن بود که با وجود توانایی در فراهم آوردن یک زندگی مرفه و بی دغدغه خاطر برای خود وخانواده شان،"جنون مبارزه" رابه "عقل معاش" ترجیح دادند :"سزا گفتند و این گفتار را ارزندگی باشد/ جنون قهرمانان عین عقل زندگی باشد."(ا.طبری). تمام تاریخ حزب نیز سرشار است از فداکاری و جانفشانی قهرمانان مشتاق رهایی انسان ها از بندگی و بردگی صاحبان زر وزور.
ح.ت.ا نخستین سازمان مدافع حقوق محرومان کشورمان محسوب می شود و در حالی که موضع گیری های سیاسی آن در مواردی از چپ ، راست و حتی به درستی نقد می گردد، کوچکترین ایرادی ولی به عملکردش درمبارزه برای ارتقاء سطح زندگی طبقات زحمتکش شهری و روستایی نمی توان گرفت . این خود بزرگترین شاهد این مدعاست که حزب از اصلی ترین وظایف خود هیچگاه شانه خالی نکرد و منحرف نشد. طبیعی است که این ویژگی، پیوسته در مقاطع مختلف حضور فعال حزب در حیات سیاسی جامعه، کینه توزی سوداگران ،اشراف زادگان وخودکامگان حکومتی را موجب شده است. هرچند در میان آنان هم کسانی چون
مریم فیروز یافت شدند که عطای شاهزادگی در مقابل عدالت خواهی  به لقایش بخشیدند و به صف حزب پیوستند و تحمل زجر و شکنجه تنها ده سال آخرعمراو کافیست تا میزان خلوص انتخابش سنجیده شود.
بدون شناخت درست جهان، چیزی که سفسطه گران نمی پسندند ،جا برای تحریف مبانی مواضع سیاسی ح.ت.ا وماهیت واقعی اتحاد شوروی بازمی ماند . انقلاب اکتبر روسیه  برای اولین بار در تاریخ حکومتی را مستقر ساخت که در آن هیچ فرد یا گروهی ازامتیازات ویژه مادی بهره مند نبود. این تنهاحداقل تفاوت این نظام با سرمایه داری است. چنین فرقی اگر وجود نداشت آیا فقط یک میلیاردر و نماینده اش درآن دستگاه ابرقدرتی کافی نبود که برای دفاع ازمنافع اقتصادیشان به هنگام فروپاشی، حاضرشوند به استقبال جنگ جهانی ویا حداقل مقابله خونین داخلی روند؟ در شوروی ولی "رهبری" آنچنان امتیازی نبود که هیچ کدام از اعضای کمیته مرکزی ح.ک.ا.ش را  هنگام فرارسیدن زمان خداحافظی، به فکرشیطنت بیندازد. آنچنان شیطنتی که تنها درعراق ، حتی بدون آنکه پای فروپاشی آمریکا در میان باشد، یک میلیون انسان بی گناه را به خاک و خون می کشد و میلیون ها نفر را آواره می سازد.
سیاست "همزیستی مسالمت آمیز" اتحاد شوروی از همان ابتدا،در یک کلام به معنای این درخواست از غرب بود که: ما را به حال خود بگذارید تا نظام مورد نظرمان را که هیچ تهدیدی راهم متوجه شما نمی سازد، مستقر کنیم. جنگ جهانی دوم را ولی در پاسخ با 29 میلیون قربانی و کشوری ویران به این دولت نو پا"هدیه" کردند. پس از آن هم آمریکا که در جنگ آسیب چندانی ندیده و در شرایط معمول هم ازتوان به مراتب بیشتری برخوردار بود، هزینه های نجومی "جنگ سرد" را بسیار حساب شده  به مردم شوروی تحمیل کرد تا سرانجام به آرزو و طرح خود ، یعنی از نفس انداختن اقتصاد آنان جامه عمل پوشاند. تا در روزی چون امروز که نوبت گریز ستاره ها از پرچم خودآمریکا فرا می رسد ، خیال آسوده دارد که "آلترناتیو"ی تحت عنوان "سوسیالیسم" ، به منزله الگو والهام بخش جنبش های ضد سرمایه داری باقی نمانده است. ظلم گریزی وحق طلبی رااما اگر در فطرت بشربدانیم،می توان امیدوار بود که سرانجام عدالت خواهی  فاصله بین 99 درصدی ها با راس هرم قدرتمندان را  در نوردد.
اتحاد شوروی با امکانات مادی بسیار ضعیف تراز ابرقدرت های غربی توانست در مدتی کوتاه به دستاوردهای بزرگ علمی و رفاهی نائل شود. بهداشت و تحصیل رایگان و تضمین کار و مسکن برای شهروندان ازآن جمله اند. رقابت غرب با سوسیالیسم همچنین به نفع طبقات محروم کشورهای سرمایه داری تمام می شد. سرمایه داران که از ترس نفوذ اندیشه های چپ رادیکال در میان مردم خود پیش از فروپاشی شوروی، مجبور به دادن امتیازات رفاهی به آن ها بودند، اینک در جهان یکه تازی سرمایه، همه آنها را به تدریج بازپس می گیرند.
اتحاد شوروی  باکمک احزاب کمونیستی و جنبش های آزادیبخش، سعی درتثبیت دستاوردهای سوسیالیسم و جلوگیری از شکست خود و متحدینش در جنگ نابرابر سرد داشت. متحدینی که برخلاف بشارت غرب به رشد سریع و استقراردمکراسی پس ازفروپاشی، اینک به بازیچه های سیاسی آمریکا تبدیل شده اند: وقتی به عنوان مثال جرج بوش به آنها دستور می دهد که باید سامانه سپر موشکی رادرخاک کشورشان نصب کنند، چاره ای جز اطاعت ندارند و وقتی اوباما می آید و صلاح کشورش را تا مدتی در آن می داند که سامانه نصب نشود ،باز بلا اراده باید موافقت کنند. این است "استقلال" در فهم "مدرن" از این کلمه! در کشورهایی که زمانی والاترین ارزش های انسانی ، به صورت کتاب ، فیلم ، تئاتر، موسیقی و... ترویج می شد، امروزفحشا و مواد مخدرهرروز قربانیان بیشتری می گیرد تاوعده"آزادی"نیز به تعبیر سوداگرنه آن محقق شده باشد.(برای مقایسه دیروزو امروز کشورهای بلوک شرق به مقاله:"
فروپاشی بدیهی ترین ارزش های انسانی"مراجعه کنید).
جانبداری ودفاع از همه سیاست و عملکردهای اتحاد شوروی  البته کار نادرستی است. در رهبری ح.ت.ا هم  کسانی چون احسان طبری، از دوران کیش شخصیت استالین انتقادها کرده اند.ولی آیا می توان از موجودی که از همان بدو تولد، از پنجره کلبه اش، دندان تیز گرگانی را به تماشا نشسته است که درشوق دریدنش،زوزه های مرگ می کشیدند وسرانجام درب را شکسته، به داخل میریزند و پس از خونین ساختن پیکر او، خانه اش را هم به آتش می کشند، انتظار آن راداشت که در ادامه حیات ،آنچنان در این جنگل توحش وبی رحمی طی طریق کند که در هیچ مقطعی خاطر انساندوستان جهان را هم نیازارد؟ خشونت های روی داده در صحنه سیاست های داخلی و خارجی  از نظم حکمفرما برجهان و نه ماهیت شوروی  که جز ادبیات و هنر اومانیستی خلق نکرده است، ناشی می شد.با این حال این تجربیات خشن، هرچند از حیث کیفیت و کمیت قابل مقایسه با فجایع تحت عنوان"اقدامات بشردوستانه" همین امروزقدرتمندان دنیا هم نباشد، ولی باید به وضوح تقبیح شوند تا جا برای توجیه جنایت با هربهانه ای باقی نماند.
نگاهی به آزادی عمل هرچه بیشتر آمریکا پس از فروپاشی شوروی دربکارگیری خشونت در جهان، به این نتیجه منتهی خواهد شد که شوروی حتی فارق از عملکرد داخلی اش، درایجاد توازن نظامی و سیاسی بین المللی نقش مثبت و حیاتی ایفا می کرده است.
با وجود چنین تصویری از گذشته و حال جهان، در حالی که می توان اشتباهات زیادی در این 70 سال به حساب ح.ت.ا به ثبت رساند، ولی نمی توان به "عدالت اجتماعی" معتقد بود و خطوط اصلی سیاست هایش را نفی کرد. بارزترین مشخصه این خط بکارگیری تجارب جبهه جهانی نیروهای مترقی واز جمله اتحاد شوروی ونیز کمک به آنهاست. این کمک ها با وجود آن که در مواردی  بدون رعایت عرف و هنجارهای ضروردر ارتباط یک حزب و یک کشور صورت گرفته ،از این منظر که باا نگیزه مادی و منفعت شخصی و حتی گروهی از جانب طرفین انجام نشده است، هیچکدام  آنگونه که برخی دوست دارند بنامند،"خیانت" محسوب نمی شود.اتفاقا بیشتر کسانی که از چنین "القابی" استفاده می کنند، خود یاازعوامل مستقیم خیانت های آشکاربه کشور، چون شرکت دراجرای "کودتای ننگین 28 مرداد" ویا از حامیان چنین اقداماتی هستند.
سرمایه داری امروزبا پشتوانه اسلحه و زور ونه بازار واقتصاد به حیاتش ادامه می دهد. چین و دیگررقبای غرب هم اگر به چنین راهی می رفتند، اینک هرج و مرج مطلق بر دنیا حکمفرما بود. در چنین شرایطی آیا ضریب هوشی فوق العاده ای لازم است تا انسان بتواند درک کند که اگرآن آلترناتیو مورد حمایت ح.ت.ا  فرونریخته بود، کل بشریت ونه فقط طبقات زحمتکش امروزبا امیدی بیشتربه آینده می نگریست؟
هرچند جز شکست در"جنگ سرد" هیچ دلیل ساختاری در سوسیالیسم، برای فروپاشی اتحاد شوروی و نیز جز سرکوب بی رحمانه ح.ت.ا و ایجاد اختناق در جامعه  توسط ج.ا.اعامل مهم دیگری برای فروپاشی تشکیلات حزب و قطع پیوند فعالش با محرومان وروشنفکران یافت نمی شود، با اینحال از مواضع تایید سرمایه داری، مخالفت با سوسیالیسم و ح.ت.ا امری مجاز و قابل فهم است. آنچه جایز نیست ،سعی در وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی مربوط به آنان، به منظورگمراه ساختن افکار عمومی می باشد. از آن جمله اند: تلاش برخی رهبران غربی جهت هم سنگ نمایی جنایات آلمان هیتلری وخشونت های استالین، در جنگ جهانی دوم و درنتیجه قابل مقایسه خواندن "سوسیالیسم واقعا موجود" و "ناسیونال سوسیالیسم" و همچنین تحریف نقش و مواضع ح.ت.ا، درزمان مصدق و برپایه آن توجیه "کودتای 28 مرداد".
رهبران ح.ت.ا اعدام شدند و اتحاد شوروی فروریخت. سوسیالیسم و عدالت اجتماعی را ولی هیچکس نمی تواند زیر ویرانه تجربه های ناموفقش دفن کند.
-شما ممکن است متناسب با خاستگاه طبقاتی خود،اینگونه ارزیابی در مورد شوروی وح.ت.ا را نپسندید وبا آن مخالف باشید . چنین واکنشی منطقی است، هرچند تصور نمی کنم که در رد آن حرف جدیدی جز اتهامات وانگ زنی های رایج محافل سرمایه داری داشته باشید.
-شما ممکن است با موضعگیری "چپ" مخالف چنین برداشتی باشید. جوابم این است که: اگرفکر می کنید که در این جهان، بدون ارتباط تنگاتنگ با دیگر نیروهای طرفدار"عدالت اجتماعی" می توانید به وزنه ای قابل اعتنا بدل شوید، آنگونه که در معادلات چیزی بیش از چرخ پنجم محسوب شوید، به نظرمن "آب درهاون می کوبید" وشاید هم بازیچه دست رهبرانی قرارگرفته اید که می خواهند سر بزنگاه شما را به "ناکجاآباد" برند. ولی اگربه ضرورت هماهنگی با دیگر نیروهای مترقی جهان معتقدید، می توانید درک کنید که رهبران ح.ت.ا هم در گذشته تا چه حد درتشکیل چنین اتحاد و پیوندهایی کوشیدند واگر زنده بودند حتما انتقادهای شما را هم به گوش جان می شنیدند ودست اتحاد به سویتان دراز می کردند.(رهبران کنونی هم احتمالا همینطور).
-شما شاید خود ازطبقات زحمتکش ولی اصولا با"عدالت اجتماعی" ودر نتیجه با چنین تحلیل هایی مخالف هستید. راستش فکر می کنم که قسمت اعظم انرژی رسانه ای زورگویان عالم صرف آن می شود که من و شما را به شرکت در جبهه جنگ بر علیه منافع خودمان ترغیب کنند. آن ها به "گوشت دم توپ" احتیاج دارند وکسانی که چیزی بیش از زنجیر دارند که از دست دهند، جلوی توپ ظاهر نمی شوند.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

دوست گرانقدر خسرو صدری عزیز
بسیار ممنون از این متن روشنگر از صفحه اخبار روز به وبلاگ شما رسیدم و همانجا هم نظری در مورد مقاله شما دادم. بر خلاف بسیاری از توده ایها و اکثریتهای سابق ( که نزدیکترین خط مشی را در بین سایر احزاب به شوروی داشتند)که مطلقا شوروی را نفی میکنند این نفی چه به دلیل سرخوردگی از رویای بهشتی که در سر پروارنده بودند یا باختن در بازی قدرت درون گروهی یا سرخوردگی از توجه کمتر رفقای بالا یا هر چیز دیگری که بود و ای بسا اجحاف و نابسامانی که در حقشان روا شده بود بخاطر ناکارآمدی بوروکراسی و خوردن به پست یکی مثل خودشان یا بدتر از خودشان در آن جامعه ... تجربه شوروی تجربه گرانقدری برای ساختن آینده جهانی انسانی است. کمترین بهره ما از شوروی نقد بیرحمانه ان است...

با آرزوی بهروزی برای زحمتکشان و تبریک مهرگان
پویان ارس

ناشناس گفت...

دوست عزیز
ممنون از نوشته ای که یادآور گوشه ای از رنج ها و پایمردی های توده ای ها در هفتاد سال از تاریخ میهن عزیزمان بود. به گمانم برای کسانی که در جستجوی حقیقت اند راه بسیار هموارتر از گذشته است. بسیاری از ما که شانس این را یافتیم که در دریای دانش و منطق حزب خود را پالایش دهیم از نفرت و بیزاری نسبت به حزب شروع کرده بودیم. پی جویی حقیقت و دغدغه هایی که برای مردم داشتیم، و نه برای شخصیت خودمان، ما را به مسیر حزب هدایت کرد و از نفرت به عشق رسیدیم. به اعتقاد من، مهم ترین درسی که حزب به ما اموخت و بر آن تاکید داشت، توجه به منافع مردم و مقدم دانستن آن بر همه چیز حتی مقدم تر بر منافع گروهی بود. تنها مقایسه مهاجرت 30 ساله بازماندگان گروه های مختلف چپ و دستاوردهای نظری و عملی آن برای جنبش چپ و مبارزات مردم با حاصل مهاجرت توده ای ها در 25 سال پس از کودتا برای محک زدن عیار مبارزاتی و پابندی به تلاش برای جلو بردن سطح مبارزه و اگاهی مردم را نشان می دهد. جدی بودن حزب در پیشبرد امر مبارزه و پیگیری حقوق زحمتکشان و ارائه راه حل در زمینه های مختلف سیاسی و اقتصادی، پرورش کادرهای با سطح دانش بالا و مسلط به تمام ارکان اقتصاد و فرهنگ و و... که حاصل کار شبانه روزی توده ای ها در 25 سال مهاجرت بود، نشان از اعتقاد عمیق به مبارزه و مشارکت در ساختن فردای جامعه بود. حال نگاهی بیاندازید به محصول 30 سال مهاجرت آقایان. حاصل چپ در مهاجرت چیست؟ آهای آقایانی که مدام به رهبران توده ای فحاشی می کردید که فراریند و ... آهای آقایان فراری جدید چه تولید کردید در این سی سال؟ چپ داخل کشور و دور از دعواهای حیدری نعمتی شما، بی حاصل بودن جدل ها و مدعاهایتان را در عمل و با گوشت و پوست خود تجربه می کنند. آقایان دریغ از یک کتاب روشنگر در اقتصاد فعلی... دریغ از یک کتاب روشنگر در تحلیل طبقاتی... در اقتصاد کشاورزی... در بحران های تغییرات رفتارهای اجتماعی. آن نسل دانشمند توده ای که از آنها بیزار بودید همه به دار آویخته شدند. دلتان خنک و خیالتان راحت شد. اما میراث بران جنبش چپ، شما چه کردید؟....

ناشناس گفت...

خسرو عزیز!
به تصور من آنچه مهم است حقیقت است، انعکاس هر چه دقیق تر واقعیت زنده در مغز ما. دستیابی به واقعیت‌های خارجی‌ و گذاشتن آنها در کنار هم و به اصل آن مطلب پای بردن برای فرد بس دشوار میتواند باشد. چرا که کسانی‌ بس قترتمند در کارند که چیز دیگری را به ما بجای واقعیت قالب کنند.
اما در کشور ما، که من بخش زیادی از عمرم را سپری کردم، و خوشبختی خود را در خوشبختی‌ مردم میافتم در جستجوی حقیقت به درب خانه حزب رسیدم. من خودم را بشدت وامدار حزب می‌دانم. از نوجوانان تا کهنسالان. از زندگان تا رفتگان حزب برای من تبلوری است از هزاران هزار جان شیفتهٔ و حقیقت جوی، که در دالان تاریخ به گذشته بس بیش از هفتاد سال راه دارد.
شاید برخی‌ حزب توده ایران را گروهی از افراد با بینش سیاسی واحد در تشکیلاتی با اساسنامه و برنامه سیاسی بدانند. مثل کلوپ سیاسی. حقیقت جویِ ،مردمدوستی، عدالت طلبی،....بخشی از آموزه‌های حزب است. به یاد داشته باشیم تلاشِ این گروه آفریننده چیزی دیگری هم هست که می‌توان آن را "فضیلت" حزبی نامید. راه و روش و منش و دانش ....رفتگان هر یک در حد توان خود در تعالی این فضیلت تلاش کرده و از این طریق در ما و نسل‌های آینده جاریند.
شاد و پیروز باشید.

Khosro Sadri گفت...

این کامنت را در پاسخ به دوستان در "اخبارروز" گذاشتم:

-در این نوشته کوتاه قصد دفاع از شوروی را نداشتم. چنین کاری شبیه "بکسوات" کردن دربیابان شنی است. مگر می شود از موجودی که از همان بدو تولد نظاره گر دندان تیز گرگان درنده از پشت پنجره بوده است که برای دریدنش زوزه های مرگ سرمی دادند تا بالاخره به درون خانه می ریزند و پیکرش را خونین و مالین و کلبه اش را ویران می کنند ، انتظار آن را داشت که در ادامه حیاتش ، آنگونه که خاطر شریف من و شما را نیازارد، در این جنگل ظلم و بیداد ، طی طریق کرده باشد؟ شما دوستان عزیز که از بهار پراگ یاد می کنید و لشکر کشی شوروی به افغانستان را هم با ابعادی بزرگتر فراموش کرده اید، تنها همین قدر که صدایتان را(احتمالا) برعلیه بیدادگران امروز جهان نیز بلند کرده اید، قابل احترام و ستایشید. ولی بدبختانه تاکنون ندیده ام که کسی از"جنایات استالین" دائما یاد کند و چشمش را بر جنایات همین امروز آمریکا نبسته باشد. در حالی که آنچه به استالین نسبت می دهند از چارچوب مرز کشورش فراتر نمی رود و همان مردم باید در باره آن قضاوت کنند که آن ها هم دوسال پیش دریک نظر سنجی جدید اورا به عنوان سومین شخصیت محبوب تاریخی انتخاب کردند. در ابعاد برون مرزی فکر می کنم که این پیروزی بر فاشیسم است که موضعگیری دیگران را باید نسبت به استالین مشخص کند.
-من تاکید کردم که بر اساس تجربه شخصی است که چنین برداشتی از مساله مطروحه دارم.زیرا در جایگاهی نیستم که حکمی صادر کنم. همین قدر که بسیاری دیگر دوستان از شوروی بازگشته حکم صادر می کنند کافیست. حال اگر از آن ها بپرسید که "مناسبات تولید" در آنجا چگونه بود، پاسخ می شنوید: مردم بدبخت برای یک شلوار جین له له می زدند.
-وقتی ا به سوئد رفتم با کمال تعجب می دیدم که در رسانه ها، تنها چهره ای زشت ازشوروی عرضه می شود. پیرزن های بی دندان جارو کش به جای دختران زیبا و شیک پوش. در هین آلمان هم فیلم مستندی دیدم که نازی ها بلشویک ها را "کانیبال" به نمایش می گذاشتند. در این کشورها ازفرهنگ و هنر اومانیستی رایج در شوروی کسی صحبت نمی کرد ونمی کند. از این رو زیاد به تبلیغات در مورد "دوپینگ "و یا لااقل در شکلی که آن ها می نمایانند ، باور ندارم.
- من گفته ام که "بدون شناخت شوروی نمی توان حزب را شناخت". دوستی که ایراد گرفته اند توجه کنند که این جمله بدین معناست که شناخت شوروی در مسیر شناخت حزب ضروری است ولی کسی نگفته است که کافیست.
-من نظر خود را در گذشته از جمله ابتدای ترجمه مقاله ای با عنوان "فروپاشی بدیهی ترین ارزش های انسانی" منتشره در "اخبارروز" بیان داشته ام. درنوشته فعلی چارچوب مشخصی را برای بحث انتخاب کرده ام تا مطلب طولانی نشود و دوستان به خواندنش رغبت نشان دهند

ناشناس گفت...

خسرو صدری عزیز
با اینکه حالا بیش از 20 سال از پایان چنگ سرد گذشته اما بودجه های میلیاردی پروپاگاندا علیه سوسیالیم هنوز پابرجاست. به افغانستان اشاره کردید، بسیار جالب است در مخیله خوراک گیرندگان پروپاگاندای سرمایه داری ورود نظامیان شوروی به دعوت دولت کشوری که زیر تهاجم همه جانبه مشتی از اعماق قرون فرا خوانده شده مشتی مزدور امپریالیسم که به راحتی آب خوردن سر همه کودکان یک روستا را میبریدند و هواپیمای مسافربری را با موشکهای استینگر اهدایی ساقط میکردند و در جنگی مقدس هیچ رحمی به کفار نداشتند، آن هم در پیش دستی بر نظامیان غربی که سندش چند سال پیش علنی شد که قصد کودتا و تهاجم نظامی به افغانستان داشتند را بی بروبرگرد با عناون "تهاجم نظامی ارتش اشغالگر شوروی مینامند( البته اینجا منظورم دفاع از این تصمیم شوروی نیست که این موضوع باید در جای خود مورد بررسی قرار گیرد). اما هیمن ادمها تهاجمات نظامی ارتشهای اشغالگر ناتو را ( ظاهرا ناتو هم دقیقا همان کار شوروی را کرده و این بار برای به کوهها و غارها راندن دست پروردگان خود به افعانستان لشگر کشی کرده) با عنوان دخالت رهایی بخش و کمک ناتو نامگذاری میکنند. این بام و دو هوا امری کاملا طبیعی در این دنیای نا متعادل است.هیچ یک از مخاطبین مسخ شده رسانه ها از خود سوال هم نمیکند جرا واژها این بارهای معنایی ایدئولوژیک را دارند. پروژه شیطان سازی از شوروی تنها محدود به دوران جنگ سرد نبود همین حالا هم ادامه دارد.

ناشناس گفت...

خسرو عزیز، دوستان

تصور کنید شما بر روی دایره ای‌ در دشتی به دور خودتان میگردید. من به شما تلفن میزنم و می‌پرسم، فلانی‌ در این لحظه در کدام نقطه دایره هستی‌؟ تنها راهی که شما میتوانید جواب نسبتا درستی‌ بدهید که من درک کنم این است که موقعیت خود را در قیاس با رفرنس دیگری بیان کنید، آان رفرنس باید مورد قبول و درک و پذیرش من و شما باشد مثلا قطب نما و صفحه ساعت و غیرو.

مثال بالا در گفتگو یه اجتماعی نیز دارای کاربرد است، اگر رفرنس مورد استفاده یکی‌ نباشد راه به جائی‌ نیمیبریم، اگر در این گفتگوِ جاری من سوسیالیسم در اتحاد شوروی و بلوک شرق را نفی می‌کنم شما ممکن است اندر فوائد آن سیستم و نفی سرمایه داری خروار‌ها دلیل بیاورید ولی‌ در اصل دارید وقتِ خود را هدر می‌دهید. چرا؟ برای اینکه شما به هیچ کدام از عوامل زیر توجه نکرده اید. درجه تکامل ساختار روحی و روانی‌ من، خاستگاه اجتماعی من، محیط پرورش من و و و...

حل بیایید اول "من " را کنار بگذریم همان گونه که که در گفتگوی علمی‌ در علوم تجربی‌ میتواند جاری شود، در فیزیک نیوتن،. یا فیزیک کوانتا، شیمی‌، بیولوژی، در این گفتگو منافع شخصی‌، مختصات روحی‌ روانی‌، جایگاه طبقاتی .... ما نقش عمده ای‌ نمی‌تواند داشته باشد، هدف گفتگو درک بخشی از واقعیت است. ما هر دو واقیعت جاری بیرون را که از طریقِ علم با روش تئوری و عمل بدست میاید میپذیریم. واقعیت زنده و جاری بیرون از مغز ما رفرنس ما است.

حال اجازه بدهید در در گفتگو ی شما شرکت کنم و نظرم را در مورد موضوع گفتگو با رفرنس به من و بدونِ رفرنس به من روشن کنم.

"من" شخصیت اول در بینش او خودش و منافع شخصی‌ آاش نقش برجسته ای‌ دارند.

بدون "من" حقیقت جوی و راست گوی است بینش او بر محور بیان حقیقت است حتا اگر مخالف منافع او باشد.

"من" میگوید اتحادِ شوروی خیلی‌ بد بود چرا که دوست دارد در غرب زندگی‌ کند، طبیعتاً زندگیش در غرب در قیاس با دورانی که در شرق زندگی‌ میکرد بهتر است. حالا هر دو را دیده است. راستش او زمانی‌ که در ایران بود در ذهنش یک بهشتی‌ از اتحاد شوروی ساخته بود، که در بدو ورودش او را حلوا حلوا میکنند، و همه چیز در آنجا مثل ساعت سیکو! کار می‌کند. چه رویایی!

"من" به خوبی‌ هر چه برای اوست و به نفع اوست به خوبی‌ درک می‌کند در بینش او جای زیادی برای حقیقت، مردم، عدالت و ..نیست محور اوست. او ممکن است نه کشور‌های شرق را دیده باشد، نه زحمت کنکاش برای یافتن واقعیت، ولی‌ حالا در غرب زندگی‌ خوبی‌ دارد، تکرار بافته‌های سیستمِ ایدئولوژیک غرب برای او بیضرر است.

بدون "من" میگوید، اتحاد شوروی با انقلاب اکتبر توانست کشوری عقب مانده روسیه تزاری را در مدت کوتاهی با وجود جنگ‌های داخلی اشراف رانده شده از قدرت با حمایت ۱۴ کشور غربی، بافت عقب مانده روستایی ، حمله فاشیزم ...و محاصره فنی‌ علمی‌، اقتصادی به کشوری صنعتی تبدیل کند، در رابطه با کشور من قرارداد استعماری ۱۹۱۹ را ملغی، و با شرایط آسان چندین واحد صنعتی را در ایران احداث نماید ....

آن سیستم بدون شک برای توده‌‌های مردم بهتر است، بدون "من" آدمی‌ است راستگو و حقیقت جوی اضافه می‌کند ترجیح میدهد در غرب زندگی‌ کند و میافزاید که سطح بهتر زندگی‌ در غرب نه بخاطر سیستم بهتر بلکه به خاطر نقطه زمانی‌ متفاوت، در پیدایش این دو سیستم ماهیت دو سیستم... مقایسه ظاهری را گمراهانِ میداند، بدونِ "من" توجه میدهد به زندگی مردم در قدیمی‌‌ترین کشور ِ کشور سرمایه داری قدیمی‌ ترین کشوت در ۶۰ ساله پیش و بهبود سریع بعد از پیروزی اتحاد شوروی بر فاشیزم.

گفتگو بین این دو شخصیت تا وقتی‌ که با رفرانس‌های مختلفی‌ گفتگو میکنند (منافع شخصی‌-منافع اجتماع هر چند که ممکن است پوشیده بیان شود) کم ثمر یا بی‌ ثمر خواهد بود.



شاد و پیروز باشید

ناشناس گفت...

خسرو جان ممنون از نوشته ات

ناشناس گفت...

خسرو نازنین
تاریخ اتحاد شوروی با تمام افت و خیزهایش بخشی بسیار مهم از تجربیات انسانهایی ست که تلاش کردند عدالت را در میان خود در عمل بیازمایند و جسورانه علیه خود از خود بیگانه شده شوریدند علیه انسان دیروز ،علیه بربریت ودر نهایت نه توسط شورش ها و اعتراضات مردمان بلکه با توطئه و فریب دیگران عقب نشستند دیگرانی که گاه لباس دوست بر تن داشتند حزب توده ایران نیز چنین راهی را پیمود کارنامه حزب تاریخ تلاشها مجاهدتها و فداکاریهای زنان و مردانی است که تاریخ را فهم کردند و راه ناگزیر عدالت را پیمودند جدا کردن ،نادیده انگاشتن و انکار این بخش مهم از حافظه مردم ایران محال است .
پیروز باشید!