ضریب هوش انسان یا آی کیو) Intelligence quotient) از حاصلضرب سن هوشی و100 تقسیم
بر سن واقعی بدست می آید. بدین ترتیب یک کودک 5ساله ، با هوشی مشابه میانگین هوش
کودکان 6ساله ، دارای ضریب هوشی 120 خواهد بود. حال اگر مایلید کمی با سرگذشت آی
کیو و اختلاف نظر دانشمندان مغز و اعصاب و روان وزیست شناسی برسر میزان اعتبار تست
های هوش آشنا شوید به ترجمه خلاصه برنامه دانش رادیو Bayern2 ، که در تاریخ
11.05.2012 پخش شد، توجه فرمایید:
"آزمایش هوش: یک روانشناس در سال 1920، در
آزمون هوش خود، از کشاورز ازبک چنین می پرسد:جایی که همیشه برف روی زمین باشد،
حیوانات هم سفید رنگند. در سیبری همیشه برف است. خرس های آنجا چه رنگی دارند؟
کشاورزپاسخ می دهد: من فقط خرس سیاه را می شناسم و در مورد آنچه تا کنون ندیده ام
حرف نمی زنم!
پاسخ خوبی است. کشاورز در مورد حقیقت ، نه به
کمک منطق بلکه با تجربه شخصی قضاوت می کند. امتیاز او در تست هوش لاکن صفر است.
امروز ما با مشکل ناکارآمدی تست های هوش روبرو
هستم. در پس هر تست یک تئوری و تعریف ویژه از هوش نهفته است. پاسخ ها اگر مطابق
این تعاریف نباشند، نتیجه اش امتیاز کم هوشی گرفتن است.
تست هوش چگونه خلق شد؟ صدها سال است که
اندیشمندان در جستجوی راهی برای اندازه گیری هوش آدمی هستند. در سال 1905 آلفرد
بینه (Alfred Binet)، روانشناس
فرانسوی، از طرف وزارت آموزش و پرورش کشورش مسئول بررسی و سنجش توانایی ذهنی کودکان
عقب افتاده می شود. او می بایست برای نخستین بار در تاریخ، هوش را اندازه گیری
کند. بینه به طرح سوالاتی ساده تا مشکل برای اینکار پرداخت. او بر اساس توانایی
اکثریت کودکان یک شاخه سنی در پاسخ به پرسش ها، تست های کودکان را بر پایه سن آن
ها درجه بندی کرد. بدین ترتیب یک کودک 5ساله ، به عنوان مثال، اگر قادر بود که
تمام سوالات این گروه سنی را پاسخ دهد، از هوش نرمال برخوردار بود.میزان ضرورت
آموزش کودک در مدارس استثنایی ، به تفاوت
هرچه بیشتر سن واقعی و سن هوشی او مربوط
می شد. با اینحال خود بینه اذعان داشت که میزان توانایی های دماغی انسان را با
چنین روش های ساده ای نمی توان به درستی مشخص کرد.
روانشناس آلمانی، ویلیام استرن (William Stern)در سال 1912 با
ادامه تحقیقات بینه ، ضریب هوشی(آی کیو) را که یک فرمول ریاضی دستیابی به میزان
هوش است، بدست آورد.در این فرمول سن هوشی کودک بر سن واقعی اش بخش و در صد ضرب می شود.
بدین ترتیب با احتساب یک سلسله عوامل پیچیده و آماری، ضریب هوشی همه گروه های سنی
تعیین می گردد.
بزرگترین تست هوش توسط روبرت یورکیز و دیوید
وکسلر، در جنگ جهانی اول و بر روی یک میلیون و هفتصد وپنجاه هزار سرباز
آمریکایی صورت گرفت ونتیجه بدست آمده از آن در مورد گروه های نژادی مختلف، به بحث های زیادی
در باره میزان تاثیر عوامل ژنتیک در هوش افراد منجر شد. پژوهشگران در این بین به
تفاوت تاثیر ژن در هوش سیال(fluide Intelligenz) و هوش کریستال(Kristalline
Intelligenz) اشاره
می کنند. پروفسور والتر پریگ (Walter Perrig)از دانشگاه برن در این باره می
گوید: هوش قبل از هرچیز توانایی حل مشکلات غیر منتظره است. هوش کریستال همان دانشی
است که مثلا در مدرسه می توان آموخت. هوش سیال نوع واکنش به مشکلات و وقایع تازه
را مشخص می کند و تا حد خیلی زیادی ارثی است.والتر پریگ بر روی امکان بالابرن هوش
سیال به وسیله تمرین تحقیق می کند.او می گوید که اساس تمرینات بالابردن قابلیت
حافظه کوتاه مدت است تا بدین وسیله سرعت واکنش به اطلاعات مخابره شده به مغز ، در
روند فعالیت روزانه، بالا رود. جالب این که تحت تاثیر این تمرینات نه تنها حافظه
بهتر می شود ،بلکه ضریب هوشی هم افزایش می یابد. نتیجه این تحقیقات در سال 2008
بازتاب گسترده ای داشت ،زیرا از 40سال قبل تا آن زمان دانشمندان بر این باور بودند
که میزان توانایی مادرزادی مغز در حل مشکلات کمابیش ثابت است و اینک تغییرپذیربودنش،
آن هم نه فقط با دانش آموزی بلکه همچنین با ورزش های ذهنی اثبات شده بود.
تست هوش زیرضربه انتقاد: تمرین های هوشی یک مطلب
است و اندازه گیری هوش مطلبی دیگر. جیمز فلین ، دانشمند نیوزلندی به عنوان مثال در
تحقیقات خود متوجه شد که مطابق ضریب هوش سنجی ها ، سطح هوش مردم ساکن کشورهای
صنعتی تدریجا بالا می رود. ولی آیا واقعا آن ها باهوش تر می شوند یا به مرور زمان
یاد می گیرند که چگونه منطق تست های هوش را متوجه شوند؟ بسیاری از منتقدین تست های
هوش بر این اعتقاد هستند که اندازه گیری هوش
امکان پذیر نیست. جی گود زیست شناس می گوید: پدیده بغرنجی چون هوش را نمی توان با
روش های یک بعدی سنجید. نتیجه تست های هوش را نباید چیزی بیش از مصنوعات آماری
تلقی کرد. با اینحال تست هوش همچنان انجام می گیرد ، بدون آن که کسی بداند که با آن دقیقا چه چیزی را اندازه می گیرند.
هانس ماگنوس انتسنزبرگر(Magnus Enzensberger) آلمانی در
کتاب خود "کوچه پس کوچه های هوش" که در سال 2007 منتشر شد ، با زیر ذره
بین قراردادن تست های هوش از جمله می نویسد:" ماهنوز آنقدر با هوش نیستیم که
بدانیم هوش چیست"!
در رابطه با این که هوش چیست وآیا قابل اندازه
گیری است یا نه ، با خانم الزبت اشترن(Elsbeth Stern) ، پروفسور
روانشناس در دانشگاه زوریخ صحبت می کنیم. – آیا ما به اندازه کافی باهوش نیستیم تا
بتوانیم بفهمیم که هوش چیست؟ - من با این حرف موافق نیستم. ما در مورد هرچیز دیگری
هم می توانیم چنین جمله ای بسازیم. مثلا: ما آنقدر گرسنه نیستیم که بفهمیم گرسنگی
چیست و نظیر آن .چنین استدلالی قابل قبول نیست. - شما اصولا هوش را چگونه تعریف می
کنید؟ - هوش انعطاف(قابلیت؟) روانی است که به ما کمک می کند تا بیاموزیم ، چیزهای
نو را درک و مشکلات را حل کنیم...- آیا واقعا می توان یک تست مشابه هوش برای همه
فرهنگ ها و طبقات اجتماعی مردم جهان تنظیم کرد؟ - نه نمی توان .چنین تستی می بایست
با درنظر گرفتن شباهت های فرهنگی، امکان دسترسی یکسان به مراکز آموزشی و امکانات
دیگر تنظیم شود. در کشورهای اسکاندیناوی به عنوان نمونه، که شرایط نسبتا یکسانی
برای اقشار مختلف مردم فراهم است ، می توان از تست یکسان برای همه صحبت کرد. در
جوامعی که همه کودکان به مراکزآموزشی خوب دسترسی ندارند، ما نمی توانیم ضریب هوشی
آن ها را با معیارهای یکسان بیازماییم... با این حال تست هوش کودکان کمک می کند تا
مربیان و والدین انتظارات معقولی از آن ها داشته باشند و این برای سلامت روانی
کودک مفید است...وقتی ما از ضریب هوشی مثلا 110 صحبت می کنیم ، آن می تواند در
واقع چیزی بین 105 تا 115 باشد. در رابطه
با نقش عوامل ارثی هم باید توجه داشت که ژن های گوناگونی درانتقال هوش به فرزندان
دخالت دارند. از این رو شباهت هوشی والدین و فرزندان امری کاملا قطعی نیست.
همانگونه که روئیدن دانه ، به زمین ، آب و
نور و...وابسته است ،در تکوین قابلیت های ژنتیکی هوش نیز عوامل محیطی نقشی قاطع
دارند..." (لینک فایل صوتی منبع: 1 و2)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر