غروب غرب

آنچه در زیر می خوانید ، بخش هایی از مصاحبه ز. برژینسکی ، پولیتولوگ آمریکایی ،با نشریه لهستانی "پولیتیکا" است که با عنوان "غروب غرب" در تاریخ 13 ژوئیه 2010 ، منتشر گردیده است:
´
قرن ما با تغییرات بنیادین همراه می باشد. تسلط 600-500 ساله غرب بر جهان رو به پایان است. ولی در حال حاضر، برای جامعه جهانی خطرناک خواهد بود اگر آمریکا نقش رهبری خود را از دست بدهد. زیرا هیچ کشوری توان پر کردن این خلاء را نخواهد داشت. ...در دوران جنگ سرد،زمانی که من در کاخ سفید خدمت می کردم، مهمترین مساله ، خطر آغاز جنگ هسته ای بود. امروز مساله اصلی، عدم تفاهم بر سر ثبات بخشی به وضعیت جهان است . بخش بزرگی از جوامع در حال رشد، ارزیابی مثبتی از نقشی که غرب در جهان بازی کرده است، ندارند. استعمار، امپریال ، استثمار ، اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان را تشکیل می دهند. ...در این میان ، توازن نظامی موجود در جهان ، کند تر از عرصه های دیگر عوض میشود. بودجه نظامی آمریکا ، به تنهایی از همه دیگر کشورها بیشتر است. این برتری مدت طولانی همچنان حفظ خواهد شد. آمریکا را مناقشات جدی داخلی تهدید نمی کند، بلکه این جنگ های کوچک ، با هزینه های اخلاقی و مادی هستند که موجب تضعیف آن و تغییر وضعیت می شوند . این یک "پروسه تاریخی " است و چگونگی صورت پذیری آن ، از جمله وابسته است به: موفقیت یا ناکامی تلاش های اوباما،در جهت تغییر نقش آمریکا در عرصه بین المللی ؛ این که ما متحدان اروپایی را همچنان در کنار یا در مقابل خود داشته باشیم؛ این که چین ، چون گذشته ، به رشد حیرت آور اقتصادی ادامه خواهد داد و آیا هند، اندونزی و برزیل قادر خواهند بود معجزه چینی را تکرار کنند و ... این ها سوالاتی هستند که ما جوابش را دقیق نمی دانیم و من هم غیب گویی نمی دانم. کار من طرح سناریو و پاسخ به سوالات در مورد واکنش های آمریکا در مقابل شرایط احتمالی است. تنها می توان گفت که ما در آستانه عصر جدیدی ایستاده ایم.
اگر اوباما بتواند سیاست داخلی و خارجی را درجهت درست اندکی تغییر دهد ، آمریکا توانایی آن را خواهد داشت که چند دهه دیگرنیز، نقش کلیدی خود را در جهان حفظ کند. در صورت ناکامی او ، تغییر جایگاه آمریکا سریعتر و احتمالا دراماتیک ، صورت میگیرد.
در مورد نقش آتی روسیه در اروپا ، من خوشبین هستم. زیرا امیدی به تحقق اهداف روسیه ندارم. بدان معنی که پتانسیلی برای بازگشت به دوران امپراتوری گذشته در آن نمی بینم. این امر را از شاخص های اقتصادی و علمی روسیه، می توان دریافت. چالش های ژئوپولتیک را هم تازه باید به آن ها افزود. در شرق و جنوب روسیه ، قدرت های آسیایی تازه پدیدار گشته ، چاره ای جز سمتگیری غربی برای روسیه باقی نمی گذارند و این به نفع غرب هم خواهد بود.
حضور روسیه در ناتو ، عملا به نابودی این اتحاد منجر می شود. چنین ایده ای قابل تصور نیست که افسران آمریکایی در مسکو بنشینند و طرح های روسیه را بررسی کنند و آمریکا موافقت کند که روس ها در بروکسل و واشنگتن همین کار را انجام دهند. تقویت تدریجی رابطه ناتو با روسیه باید آن گونه باشد که این پیمان را نیرومند ترکند و چیزی را هم خراب نسازد. در این رابطه وضعیت آلمان پس از جنگ با روسیه امروز متفاوت است.آلمان ها متقاعد شده بودند که خودشان در جنگ مقصر بودند . روس ها چنین دیدی هنوز در مورد استالینیسم ندارند. این وضع البته تغییر خواهد کرد. نسل جدید روسیه فهمیده است که کشورشان باید راه خود را انتخاب کند و این انتخاب باید در جهت منافع غرب باشد. این هم یک " پروسه تاریخی " است.نتایج این روند، هنوز زمان می خواهد و من فکر می کنم پس از 25-20 سال ، درک ما از ماهیت روسیه تغییر خواهد کرد.
در حال حاضر اتحادی بین آمریکا و اروپا، طبق مدل اتحادیه اروپا، آن گونه که "ریچارد روزن کرانس" ، مطرح کرده بود ، امکان پذیر نیست ولی به نفع دو طرف خواهد بود ، اگر " برتری ضعیف غرب" با همکاری آمریکا و اروپا ، توسعه یابد و تقویت شود. 15-10 سال آتی ، روند ائتلاف گریزی بین آمریکا و اروپا ادامه خواهد داشت. در آمریکا اینک اراده تغییر این مسیر وجود دارد. ولی ریاست جمهوری دارای اختیارات نا محدود نیست. در اروپا وضعیت بغرنج تر است. در آنجا رهبری مصممی وجود ندارد. اروپایی ها هم وقتی این شکاف را بخوبی درک کنند ، در صدد ترمیم آن بر خواهند آمد.
من دور نمای از هم گسیختگی را دراروپا نمی بینم. چنین خطری با یک آمریکای ضعیف ، می تواند جدی شود... 20 تا 40 سال آینده ، سرزمینی در افق دید قرار ندارد که توان تثبیت وضعیت جهانی را ، همچون آمریکا ، داشته باشد. بحران در آمریکا ، به بحران جهانی خواهد انجامید...
ادامه مصاحبه در مورد مناقشات اعراب و اسرائیل می باشد.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

تحلیلواره ای بر «غروب غرب»
(ترجمه خسرو صدری: بخش هایی از مصاحبه ز. برژینسکی ، پولیتولوگ آمریکایی ،با نشریه لهستانی "پولیتیکا" با عنوان "غروب غرب" در تاریخ 13 ژوئیه 2010)
• در مجله هفته، همزمان دو مطلب ظاهرا بی ربط به هم، چاپ شده است:
• «غروب غرب» از برژینسکی (ایدئولوگ سرشناس سرمایه) و «خطابه ای برای پابلو نرودا» از خدامراد فولادی (ایدئولوگ ناشناس کار)
• موضوع هر دو مطلب تحلیلی از دیروز و امروز و فردا ست.
• من سعی می کنم از تحلیل مطلب برژینسکی آغاز کنم.
« قرن ما با تغییرات بنیادین همراه می باشد.»
• از شنیدن مفهوم «تغییرات بنیادی» احساس عجیبی به آدم دست می دهد.
• تغییر بنیادی در فلسفه مارکسیستی، یعنی تغییر زیربنای جامعه بشری، یعنی تغییر مناسبات تولیدی سرمایه داری و جایگزینی آن با مناسبات تولیدی سوسیالیستی.
• این به معنی انقلاب سوسیالیستی در مقیاس جهان است.
• اما برژینسکی این مفهوم را با محتوای دیگری پر می کند.
• تغییر بنیادی در قاموس او، یعنی پایان سیطره 500 ـ 600 ساله غرب.
• مفهوم «غرب» آدمی را به یاد جلال آل احمد می اندازد که جهان را و دوست و دشمن و خیر و شر را با معیار جغرافیائی تقسیم بندی می کرد.
• هر جامعه صنعتی (بی اعتنا به سیستم اجتماعی حاکم، بی اعتنا به حاکمیت طبقاتی مشخص و فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید) در قالب مفهوم کذائی «غرب» چپانده می شد.
• خدا حتما اجرش داده و اکنون دم در خیمه آل عبا مست و مخمور افتاده است.
• حال که بنظر برژینسکی سیطره غرب کذائی رو به پایان است، چه باید کرد؟
• برژینسکی دست به پیش بینی می زند.
• پیش بینی هم یک مفهوم مارکسیستی است، که باید مفصلا توضیح داده شود.
• جمله بعدی او هم تماشائی است و هم افشاگر.
ولی در حال حاضر، برای جامعه جهانی خطرناک خواهد بود اگر آمریکا نقش رهبری خود را از دست بدهد.
• اگر اربابی خونخوار و خونریز به سبب وضع مزاجی خراب خویش ناگزیر خانه نشین شود، برای اهل ده خطرناک خواهد بود.
• اگر هژمونی امپریالیسم آمریکا بطور خود به خودی و داوطلبانه سایه اش را از سر مردم جهان کم کند، جهان تیره و تار خواهد شد.
• اگر دولتی قدر قدرت که میزان تسلیحات همه رنگی اش، از میزان تسلیحات همه کشورهای جهان بیشتر است، حاکم بر سرنوشت مردم نباشد، این برای «جامعه جهانی» خطرناک خواهد بود.
• جامعه جهانی چه خاکی بر سر خود خواهد ریخت، اگر جنگ های امپریالیستی جهانی به راه نیفتند، اگر آوشویتسی، هیروشمیائی وجود نداشته باشد، اگر صدها میلیون نفر کشته و معلول و بی سرپرست و بی سرپناه و بی پناه نشوند، اگر هزاران شهر و روستا، دهها هزار خانه و کارخانه و بیمارستان و مدرسه و کشتزار خاکستر نشوند، اگر جنگ کره با 10 میلیون کشته، جنگ ویتنام با سه میلیون شهید، با خاک مسموم از دی اوکسین و سموم مهلک دیگر نباشد، اگر شیلی در خون فرزندان شریف خویش نپتد، اگر خیابان های السالوادور و نیکاراگوئه از اجساد فرزندان خلق مفروش نگردد، اگر عراق در عزای میلیون ها فرزند خویش ننشیند، اگر مادران عراقی و افغانی و غیره بچه های ناقص الخلقه خود را از نظرها پنهان نسازند، اگر خلق های دیگر از وحشت هجوم چنگیز معاصر بر خود نلرزند؟
• پس منظور از مفهوم «جامعه جهانی» واقعا چیست؟

*****
• دلیل برژینسکی، شنیدنی تر است:
زیرا هیچ کشوری توان پر کردن این خلاء را نخواهد داشت.
• اگر برژینسکی واقعا قصد غیبگوئی ندارد، از کجا می داند که جهان بی حضور امپریالیسم آمریکا بی ژاندارم خواهد ماند؟
• ثانیا جامعه جهانی چه نیازی به آقا بالا سر و ژندارم بین المللی دارد؟
• کسی که تفاوت بورژوازی آغازین و واپسین را نمی داند، با خواندن این جمله برژینسکی گوشی دستش خواهد آمد.
• بورژوازی دیگر نمی تواند و نمی خواهد شعار اولیه بنیادی خویش را، یعنی شعار «خودمختاری» همه انسان ها را بر پرچم کثیف خویش بنویسد.
• کانت را و هگل را دیگر به کاخ های سفید راه نمی دهند.
• شعارهای بورژوائی آغازین دیگر از قبیل آزادی، برابری و برادری هم باید تحریف و تخریب شوند و از اعتبار ساقط.

ادامه دارد

ناشناس گفت...

در دوران جنگ سرد، زمانی که من در کاخ سفید خدمت می کردم، مهمترین مساله، خطر آغاز جنگ هسته ای بود.

• در دوران به اصطلاح «جنگ سرد» کدام سیستم اجتماعی بود که بارها و بارها به شروع حمله اتمی تهدید کرده بود؟
• چه کسی جز رئیس جمهور آمریکا بود که به فرانسه بمباران اتمی ویتنام را پیشنهاد کرد و حاضر شد بمب های اتمی را در اختیار فرانسه قرار دهد؟ (مراجعه کنید به آثار لوسوردو)
• بمباران هیروشیما و ناکازاکی بدست کدام سیستم و به چه نیت واقعی صورت گرفت؟
*****
امروز مساله اصلی، عدم تفاهم بر سر ثبات بخشی به وضعیت جهان است

• وضعیت جهان که بی ثبات نیست.
• ابر قدرت واحدی همه کاره جهان است، می برد و می دوزد، آنسان که دلش می خواهد.
• سیستم مخالف فرو پاشیده و سرمایه داری یکه تاز جهان است:
• «برخیز، اقای نرودا!
• برخیز!
• تانک های سرمایه لگام گسیخته اند
• در سرتاسر جهان و عربده می کشند
• به همه زبان های زنده دنیا.
• و سرنیزه ها
• می برند زبان قلم ها را
• و خالی می کنند
• دل و روده کتاب ها را.» (خدامراد فولادی)

• حریفی می خواست بداند که سرمایه چه بر سر کودکان مردم می آورد، از آمریکائی تا روس، از چک تا لهستانی، از تایلندی تا ژاپنی.
• و از وحشت از خود بی خود شد.
• تعداد «جنده های خردسال» که بیشتر از 90 درصدش از شرق جامعه جهانی وارد می شوند به میلیاردها می رسد.
• هر سال اروپای غربی 5 میلیارد یورو از این بابت به جیب می زند.
• سرچشمه ثروت کار است، کار کودکان خردسال در فاحشه خانه های «جامعه جهانی» کذائی.
• اینترنت حدیثی مختصر از این ماجرا ست.
• چه گلی سیطره سرمایه بر سر مردم جهان زده است که از خلأ حضور نکبت بارش به هراس افتند؟

ادامه دارد

ناشناس گفت...

بخش بزرگی از جوامع در حال رشد، ارزیابی مثبتی از نقشی که غرب در جهان بازی کرده است، ندارند.
• معنی عوامفریب مفهوم کذائی «غرب» و نیت اصلی سازندگان و بکاربرندگان آن، اکنون به وضوح تمام نمایان می گردد.
• برژینسکی به جای سیستم سرمایه داری جهانی که خود هرگز قادر به حل تضادهای درونی خویش نیست و برای نجات موقت خود از مرگ محتوم، کوره جنگ ها و کشتارگاه ها را می افروزد، به تخریب مادی و معنوی بشریت دست می زند و از زمین مادر، فاحشه خانه ای کثیف و دارالمجانین بی مرز می سازد، از غرب مبهم و معصوم بی سر و ته سخن می گوید.
• این همان منطق بن لادن و فوندامنتالیست های وطنی و بین المللی است.
• بخش بزرگی از جوامع در حال رشد (؟) ارزیابی مثبتی از «غرب» ندارند.
• در مفهوم «غرب» ـ بمثابه فرم و قالب ـ همه مردم غرب از مولد و انگل جا می گیرند.
• از همین رو ست و به همین بهانه و توجیه است که بمب مادرید نه در قصر شاه و نه در محلات اعیان نشین، بلکه در قطار حامل کارگران پابرهنه غریب از آمریکای لاتین و آفریقا منفجر می شود.
• کسی که دهن ها را می بندد و مانع توضیح علمی مفاهیم می شود، اگر جاهل نباشد، تبهکار است.
• بمبگذار قبل از گذاشتن بمب در قطار کارگران، برایش مفهوم «غرب» تعریف می شود و آنگاه همه آدم های ساکن غرب انگ خصم به خود می گیرند و محکوم به اعدام می شوند.
• اگر بخشی از جوامع در حال رشد قادر به تمیز اقلیت انگل از توده های میلیاردی مولد نیست، نتیجه تخریب مستمر شعور آنها ست که از سوی برژینسکی ها سازمان داده می شود.

ادامه دارد

ناشناس گفت...

استعمار، امپریال ، استثمار ، اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان را تشکیل می دهند.
• به این فرمولبندی ایدئولوگ سرشناس سرمایه باید بدقت نظر کرد.
• کسی که به ترجمه سموم ایدئولوژیکی حضرات هفت رنگ دست می زند، باید تحلیلی را به عنوان پادزهر به خواننده معصوم خویش تزریق کند و گرنه نقض غرض خواهد شد و مترجم خیرخواه به عمله شیطان بدل خواهد گشت.
• فونکسیون اصلی ایدئولوژی ـ به استثنای ایدئولوژی طبقه کارگر که جای شرحش اینجا نیست ـ وارونه سازی حقایق اجتماعی بوده است، پا در هوا نمودن آنها بوده است.
• مفاهیم «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» ـ مثل همه مفاهیم و مقولات و احکام و تئوری ها ـ انعکاس معنوی واقعیات امور واقعی و عینی هستند، تصاویر چیزها و پدیده های واقعی و عینی هستند، یعنی ثانوی اند، یعنی در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف (دیالک تیک عینی ـ ذهنی) قطب سوبژکتیف را تشکیل می دهند و در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده با قطب اوبژکتیف است.
• مفاهیم «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» انعکاس استعمار، جنگ ها و چپاول های بیرحمانه امپریالیستی و استثمار نیروی کار عرقریز توده های مولد واقعی اند و بر خلاف ادعای برژینسکی ازلی نبوده اند، «اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان» نبوده اند.
• بشریت دهها هزار سال در جامعه اشتراکی اولیه دور از هر نوع استثمار و نابرابری و ستم و سرکوب زندگی کرده است.
• جامعه طبقاتی به قول برتولد برشت ـ فرزند خلف مارکس ـ پدیده ای دوهزارساله است، پدیده ای تاریخی است و مثل هر پدیده تاریخی دستخوش پیدایش و تحول و زوال است.
• به زبان فلسفی، اگر جامعه طبقاتی نفی جامعه اشتراکی اولیه بوده، خود در پله توسعه بعدی، بوسیله جامعه بی طبقه متعالی نفی خواهد شد.
• هگل علیه الرحمه این روند و روال دردناک را قانون نفی نفی نام داده است.
• قصه محتوای تخم و نطفه و جوجه است.
• علاوه بر این در زمین سرگردان سیستم اجتماعی دیگری هفتاد سال تمام ـ علیرغم محاصره و حمله و هجوم بربرمنشانه و کشتار و تضییق ـ فارغ از «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» هوای جهان را به عطر حضور خجسته خویش معطر کرده بود و هنوز هم در برخی از نقاط جهان به مقاومت سرسختانه خود ادامه می دهد.
• آقای برژینسکی نمی تواند از وجود آنتی تز خویش بی خبر باشد.

ناشناس گفت...

استعمار، امپریال ، استثمار ، اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان را تشکیل می دهند.
• به این فرمولبندی ایدئولوگ سرشناس سرمایه باید بدقت نظر کرد.
• کسی که به ترجمه سموم ایدئولوژیکی حضرات هفت رنگ دست می زند، باید تحلیلی را به عنوان پادزهر به خواننده معصوم خویش تزریق کند و گرنه نقض غرض خواهد شد و مترجم خیرخواه به عمله شیطان بدل خواهد گشت.
• فونکسیون اصلی ایدئولوژی ـ به استثنای ایدئولوژی طبقه کارگر که جای شرحش اینجا نیست ـ وارونه سازی حقایق اجتماعی بوده است، پا در هوا نمودن آنها بوده است.
• مفاهیم «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» ـ مثل همه مفاهیم و مقولات و احکام و تئوری ها ـ انعکاس معنوی واقعیات امور واقعی و عینی هستند، تصاویر چیزها و پدیده های واقعی و عینی هستند، یعنی ثانوی اند، یعنی در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف (دیالک تیک عینی ـ ذهنی) قطب سوبژکتیف را تشکیل می دهند و در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده با قطب اوبژکتیف است.
• مفاهیم «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» انعکاس استعمار، جنگ ها و چپاول های بیرحمانه امپریالیستی و استثمار نیروی کار عرقریز توده های مولد واقعی اند و بر خلاف ادعای برژینسکی ازلی نبوده اند، «اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان» نبوده اند.
• بشریت دهها هزار سال در جامعه اشتراکی اولیه دور از هر نوع استثمار و نابرابری و ستم و سرکوب زندگی کرده است.
• جامعه طبقاتی به قول برتولد برشت ـ فرزند خلف مارکس ـ پدیده ای دوهزارساله است، پدیده ای تاریخی است و مثل هر پدیده تاریخی دستخوش پیدایش و تحول و زوال است.
• به زبان فلسفی، اگر جامعه طبقاتی نفی جامعه اشتراکی اولیه بوده، خود در پله توسعه بعدی، بوسیله جامعه بی طبقه متعالی نفی خواهد شد.
• هگل علیه الرحمه این روند و روال دردناک را قانون نفی نفی نام داده است.
• قصه محتوای تخم و نطفه و جوجه است.
• علاوه بر این در زمین سرگردان سیستم اجتماعی دیگری هفتاد سال تمام ـ علیرغم محاصره و حمله و هجوم بربرمنشانه و کشتار و تضییق ـ فارغ از «استعمار»، «امپریالیسم» و «استثمار» هوای جهان را به عطر حضور خجسته خویش معطر کرده بود و هنوز هم در برخی از نقاط جهان به مقاومت سرسختانه خود ادامه می دهد.
• آقای برژینسکی نمی تواند از وجود آنتی تز خویش بی خبر باشد.

Khosro Sadri گفت...

منظور برژینسکی ازبیان «اجزای اصلی تصویر تاریخی جهان»،انتقاداز این اجزاست و تاریخ گذشته را شامل می شود.
ضمنا من فکر نمی کنم کسی چنین استنباطی داشته باشد که آنچه امثال برژینسکی می گویند تمام حقیقت است. صحبت های او مثل "مایو" می ماند: آنچه را نشان می دهد جالب است. هرچند اصل قضیه آن قسمت هایی است که نشان نمی دهد.

ناشناس گفت...

آمریکا را مناقشات جدی داخلی تهدید نمی کند، بلکه این جنگ های کوچک ، با هزینه های اخلاقی و مادی هستند که موجب تضعیف آن و تغییر وضعیت می شوند.

• مفاهیم آقا را تماشا کنید:
• «مناقشات داخلی»، «هزینه های اخلاقی»
• منظور از مفهوم «مناقشات داخلی»، مبارزه طبقاتی است.
• آیا واقعا جامعه آمریکا نسبت به مبارزه طبقاتی مصون است؟
• شکی نیست که تبلیغات و مانی پولاسیون معنوی شبانه روزی شعور توده ها را تخریب کرده است و بدون شعور انقلابی، انقلاب اجتماعی محال است.
• ولی آنچه برژینسکی نمی داند و یا نمی خواهد بداند، این حقیقت امر است که با پیدایش وضع انقلابی، شعور توده ها یکشبه زیر و رو می شود و در فرصتی کوتاه همه به وظایف تاریخی خویش وقوف می یابند و آن می کنند که باید بکنند.
• آنگاه حتی غول آساترین قوای نظامی قادر به مقاومت در برابر دیالک تیک جبر و اختیار نخواهند بود، آنگاه بحران سیاسی، اقتصادی و معنوی بالائی ها و پائینی ها را همزمان فرا خواهد گرفت و فرو خواهد پاشید، آنچه فروپاشیدنی است و بر پا خواهد شد، آنچه بر پا شدنی است.

ناشناس گفت...

بلکه این جنگ های کوچک ، با هزینه های اخلاقی و مادی هستند که موجب تضعیف آن و تغییر وضعیت می شوند.

• آدم از شنیدن عبارت «هزینه اخلاقی» دود از کله اش برمی خیزد.
• برای تقبل هزینه اخلاقی باید اخلاقی در کار باشد.
• بورژوازی از اواخر قرن نوزدهم کدام اخلاق را نمایندگی می کند؟
• اخلاقی که رسانه های گروهی «جامعه جهانی» به خورد مردم معصوم و گیج و سر در گم جهان بی صاحب می دهند، در آشپزخانه های صنایع سکس، فحشا، پلی بوی، صنایع خردستیزی، خرافه سازی، خر پروری تولید می شود.
• اخلاق بورژوائی واپسین برای بازتولید و تحکیم نظام اجتماعی ئی تولید می شود، که مرگش را به زور سرم و آمپول به تعویق انداخته اند.
• بورژوازی گندیده لومپن و فاسد واپسین دیری است که اخلاق بورژوائی آغازین را که کانت و امثالهم نمایندگی می کردند، نمایندگی می کردند، بوسیده و دور انداخته است.
• تنها اخلاق مترقی که باقی مانده اتیک مارکسیستی است، که عناصر مثبت و مترقی اخلاق بورژوائی آغازین را نیز در خود جذب کرده و توسعه داده است.
• ما در فرصتی دیگر سیر و سرگذشت اخلاق و اتیک را توضیح خواهیم داد، تا شاید از افتادن مردم به دام منادیان دروغین اخلاق از برژینسکی تا پاپ بندیک و این و آن جلوگیری شود.

ناشناس گفت...

این یک "پروسه تاریخی " است و چگونگی صورت پذیری آن ، از جمله وابسته است به: موفقیت یا ناکامی تلاش های اوباما،در جهت تغییر نقش آمریکا در عرصه بین المللی
• علت سرگیجه، نفستنگی و ضعف امپریالیسم آمریکا، علیرغم در اختیار داشتن غول آسا ترین تجهیزات جنگی جهانسوز، کدام است؟
• آیا داشتن تصویر نامطلوب از سوی ملل توسعه نیافته نسبت به ایالات متحده است؟
• یعنی یک علت خارجی است؟
• آیا یک علت سوبژکتیف وابسته به رؤسای جمهور این کشور است؟
• منظور از مفهوم «تغییر نقش آمریکا در عرصه بین المللی» چیست؟
• سرمایه داری جهانی بتازگی وارد بحران به اصطلاح «اقتصادی» نشده است.
• سرمایه داری جهانی از اواخر قرن نوزدهم وارد بحران عمومی خود شده، بحرانی که ذره ذره وجودش را فراگرفته، ایکاش آنطور که ایدئولوگ های عوامفریب سرمایه داری جهانی اصرار دارند، فقط بحران اقتصادی بود که همیشه بوده و آمده و رفته تا دوباره بیاید.
• این بحران عمومی در عین حال بحران محیط زیستی است، بحران معنوی است، بحران فرهنگی است.
• به برنامه های تلویزیون کشورهای سرمایه داری نظر کنید.
• آدم یاد فئودالیسم واپسین می افتد.
• غیر از لهو و لعب، غیر از خرافه و جهل، غیر از تبلیغ بیهودگی و نادانی و بی بند و باری و بی دورنمائی موضوعی وجود ندارد.
• بورژوازی واپسین موجودات خرافی قرون وسطائی را دو باره احیا کرده، از آنها فیلم های رنگارنگ ساخته، از احضار ارواح و اسطرلاب و فال بینی و کف بینی و آینده گوئی و مزخرفات دیگر شب و روز سخن در میان است.
• این بحران معنوی ـ فرهنگی روز به روز ژرفتر می شود و راه خروجی جز نفی دیالک تیکی این سیستم گندیده وجود ندارد.
• سرمایه داری به تعویق افتاده برای خروج از این بحران، دو جنگ اول ودوم جهانی را بر افروخته است، فاشیسم را در اروپا به جنبش مد روز جوانان و روشنفکران طبقه متوسط و بالا بدل کرده است، هزاران جنگ منطقه ای را شعله ور ساخته است، فوندامنتالیسم را تغذیه و تقویت کرده است و به بهانه آن تمام حقوق مدنی و آزادی های بورژوائی صوری و حقوق بین المللی موجود را محدود و پایمال کرده است و جنگ های دیگری را تدارک می بیند.
• دو آلترناتیو برای بشریت باقی مانده، یا گذار به سوسیالیسم و یا سقوط به منجلاب بربریت.
• آقای برژینسکی می تواند هر چقدر خواست، به موعظه برخیزد.
• خروج از بحران نمی تواند بطور سوبژکتیف با تصمیمات چند انگل در کاخ سفید انجام گیرد، برای اینکه یک واقعیت عینی ـ واقعی است.
• پدیده های اجتماعی در دیالک تیک عین و ذهن پدید می آیند و در دیالک تیک عین و ذهن تحول می یابند.
• تضادهای سرمایه داری به حداعلای التهاب خود رسیده اند.
• شرایط عینی برای گذار به سوسیالیسم دیری است که آماده است.
• آنچه نمی گذارند پدید آید و قوام یابد، شرایط ذهنی است، آگاهی، تشکل و خروج انقلابی توده ها ست، برای خروج از بحران، برای خواندن فاتحه ای بلند بالا بر سر گور سرمایه داری است.
• حتی اگر آمریکا چند دهه هم فرمانروائی شوم خود را ادامه دهد، داروی مسکنی بیش نخواهد بود و درد مضمن بیمار را سرانجام از پای در خواهد آورد.
پایان